سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سه شنبه 91/2/26

یکی از دلایل علاقه ایرانیان به پیکان خلاقیت نهفته در آن بود. توضیح آنکه مثلا شما برای تعمیر یک قسمت معیوب از خودروهای دیگر مانند پژو یا بنز یک راه بیشتر ندارید و معلوم است مشکل ماشین از کجاست اما در مورد پیکان اینطور نبود. به عنوان مثال برای درست شدن کمک فنر سمت چپ عقب ماشین باید سر باطری رو در می آوردید و میذاشتید سر جاش. برای درست شدن برف پاک کن ها(البته دقت کنید که اصولا برف پاک کن در پیکان یک وسیله تزئینی حساب می شد ها!) باید باد لاستیک سمت شوفر رو تنظیم می کردید! اگر ماشین ریپ می زد باید میرفتید میزان فرمان؛ و همینطور بگیرید برید تا آخر. از این جهت تعمیر پیکان نیاز به خلاقیتی داشت که نگو!

اگرچه تعمیر پیکان شدیدا نیاز به خلاقیت داشت اما از آنجا که همه مردم ایران باهوش و خلاق هستند، تعمیر پیکان یکی از تخصص های اولیه هر ایرانی بود. یعنی مثلا بچه های ایرانی بعد از گفتن بابا و مامان، کلمه بعدی که یاد می‌گرفتند میل لنگ و سگ دست بود!

شاهد مثال:

سر شب- داخلی- منزل خانواده عروس- سکانس خواستگاری

مادر داماد: خب ما که از پسرمون گفتیم، شما هم یک کم از کمالات عروس گلمون بگید.

مادر عروس: والّا چی بگم؛ میگن مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار...

مادر داماد: اینکه درسته اما میگن خوشتر آن باشد که سر دلبران... گفته آید در زبان دیگران...

مادر عروس: بله... خب راستش دختر ما – کنیز شماست- خیاطی و گلدوزیش حرف نداره، قورمه سبزی درست میکنه که انگشتاتون رو باهاش میخورید، جدیدا هم ILETS7.5 رو گرفته، جونم براتون بگه تا چایی تون رو بخورید هم میتونه موتور پیکان رو هم تو سه سوت بیاره پایین، گیربکسش رو عوض کنه و ببنده بدون اینکه نوک انگشتاش هم روغنی بشه...

مادر داماد: خب مبارکه ایشالّا. پس منتظر چند تا نوه مکانیک ترگل مرگل باشیم دیگه!

*

خب این همگانی بودن پیکان شناسی، در تمام شئون زندگی مردم ایران ورود پیدا کرده بود. مثلا در حوزه اقتصاد باعث شده بود تا «پیکان» در کنار «ریال» تبدیل به پول رایج مملکت شود. اینطوری شما برای خرد کردن یک هزار تومانی باید بیشتر از فروش و سند بنام زدن یک دستگاه پیکان زمان صرف می کردید. مردم رسما اعتقاد داشتند که پیکان یعنی پول نقد.

اما همانطور که ریال واحدهای جانبی مثل تومان، قران و... هم داشت، طبیعتاً پیکان هم واحدهای جانبی داشت. واحدهایی که در معاملات کوچکتر مورد استفاده قرار می گرفت و در بده بستان‌های روزمره به جای وجه نقد رد و بدل می‌شد.

شاهد مثال:

روز- داخلی- قصابی جمشید ساطور- سر کوچه

مشتری(پسر بچه ای تقریبا ده دوازده ساله): آقا جمشید بابام گفت پنج کیلو گوشت بدید(تعجب نکنید، آن روزها افت داشت گوشت را زیر دو سه کیلو بخرند، به الان نگاه نکنید که گرمی حساب میکنند!)

جمشید ساطور: باشه... وایسه عقب ساطوری نشی نفله!

(آقا جمشید گوشت را قطعه می‌کند، می کشد و به بچه می دهد)

مشتری: اینهم پولش.

جمشید ساطور: وایسا بقیه اش رو بدم. بیگیییر...

مشتری: این که کمه آقا جمشید. خوب شد این آقای نویسنده نوشت پسری ده دوازده ساله، اگر مینوشت پنج شش ساله حتما می خواستی بجای کمک فنر، دسته راهنما بهمون بدی...

جمشید ساطور: زیادی فک میزنی جیغیل... شایعه شده پیکان قراره دیگه تولید نشه، قیمتش کشیده بالا. الان میدونی کمک فنر چنده... تازه پول خرد نداشتم وگرنه بقیه پولت اندازه یه جفت قالپاق بود...

*

پیکان علاوه بر کاربردهای اقتصادی کاربردهای دیگر هم داشت. پیکان هم می توانست وانت باشد، هم ماشین عروسی، هم آمبولانس نعش کش و هم خیلی چیزهای دیگر.

دو بیتی:

پیکان که درون خانه هر مرد است
 دارو و دوای مشکل و هر درد است

گیرم که بُوَد کوره به هر تابستان
یا آنکه شب چله چو یخچال سرد است

خلاصه استفاده از پیکان اولین راه حلی بود که به ذهن هر مرد ایرانی در مواقع بروز هرگونه مشکلی می‌رسید. و طبیعی بود که در این شرایط همان مرد ایرانی حاضر نباشد به هیچ وجه از این راه حل نجات بخش جدا شود.

سند تاریخی:

در کتاب «ذنب العظما فی مراحل السلوک» نوشته آقا کامبیز خان سرودشتی آمده است:

روزی وزیر دربار را که مردی طرار بود بخت واژگون گشت و سلطان بر او خشم گرفت. مجلسی ترتیب دادند و بیچاره را به غل و زنجیر وارد کردند. سلطان او را گفت: به پاس طراری و جوانمردیت سه راه پیش رویت قرار می دهم تا خود یکی را برگزینی. اول آنکه گزینه انصراف از دریافت همه یارانه را در رفاهی دات آی‌آر از پیش رویت بر می داریم؛ دوم آنکه بلیط گردش دور دنیا با بهترین تور ها را به تو اعطا میکنیم؛ سوم آنکه تو را به جزیره ای تبعید میکنیم و جز پیکان چیزی را همراهت نمی کنیم.

طرار فکری کرد و گفت: پاداش سوم را بر می‌گزینم که اگر مرا پیکانی باشد، می توانم با آن مسافرکشی کنم و دیگر حاجتم به یارانه نخواهد بود. همچنین بر پشت پیکان نشسته و کلی بار بر باربند زده و کرور کرور آدم در آن چپانده و نم نمک به تفرج و سیاحت میروم...

بیت:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند ترس ما چو پیکانی به کف دارند

*

اما پیکان کلی هم باعث چرخیدن جرخ صنعت و اشتغال مملکت می‌شد(اگرچه چرخ خودش همچین درست و حسابی نمی چرخید). مثلا چندین مدیر عامل، چندین عضو هیئت مدیره، چند هزار کارگر، چند ده هزار مکانیکی و... از کنار تولید پیکان نان می خوردند. البته وقتی پیکان با آن کیفیت، با آن قیمت وارد بازار می شد می توان فهمید که مدیران عامل و اعضای هیئت مدیره چه جور نانی می خوردند و چقدر روغن از نانشان می چکیده است. البته بعدها با حضور پدیده ای به نام «پراید» شکر خدا اصلا تغییری در محتوای سفره ایجاد نگردید و فقط سفره از اوایل جاده مخصوص کرج به شهرک ویلاشهر کرج منتقل شد!

شعر:

چرخ و میللنگ و پدال و فلاشر در کارند
تا تو سودی به کف آری و تا دسته بخوری

رفت پیکان ولی هست پراید تا پس از این
بفروشی و تراول بسته بسته بخوری

خلاصه توقف تولید پیکان صدمه غیر قابل جبرانی به مملکت ما وارد کرده است که آثار اجتماعی آن سالها بعد مشخص خواهد شد.

دو بیتی:

مصرفت بود فزون همچو غم دوری تو
خشک بودی و کمک هات به دادم نرسید

رفتی و قصد نمودم که پرایدی بخرم
هرچه پول و چک و سفته که بدادم، نرسید

عهد کردم که شب جمعه به یادت باشم
شد سرم گرم پراید و این به یادم نرسید

با خودم گفتم اگر نیست پراید، 405
می خرم گرچه همان هم که هماندم نرسید

وسط جاده شدم پنچر و زاپاس نبود
نه کمک آمد از امداد و نه بادم نرسید

چون شنیدم که شده منفجر آن 405
سرخوش و خرم و شنگولم و شادم نرسید


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 10:19 صبح | نظر

جمعه 91/2/22

فاطمه ای طلیعه عشق! ای بهانه هستی! ای عصاره وجود رسول(ص)!

پیش از تو خدای عالم، بهانه ای برای آفریدن نداشت. عشق بی معنا مانده بود.

فخر، فروتنی، بزرگی، آبرو، زیبایی و کمال همه واژه هایی تهی، بی فروغ و بی نشان بودند.

تو اما با طلوع خود برگستره زمان، عشق را معنا کردی؛ فخر را مایه مباهات شدی؛ فروتنی در مکتب تو درس افتادگی آموخت؛ بزرگی، اوج از بلندای تو یافت. آبرو حتی از تو آبرو گرفت؛ زیبایی را تو زینت بخشیدی؛

و ... بالاخره کمال نیز بواسطه تو تکامل پذیرفت.

مانده ام از تو چه بگویم؟ چگونه  بگویم؟ که قلم درمانده از ستایش توست؛ تویی که:

تجلّی خدایی و خدای تجلّی؛

که تمام حسنی و حسن تمام؛

که دخت یکتای رسولی و یکتا دخت رسول؛

که کوثر حقیقتی و حقیقت کوثر؛

که چشم روشن رسولی و روشنای چشم رسول (ص)؛

که محبوبترین همسری و همسر محبوبترین؛

که فخر کمالی و کمال فخر؛

که تجسّم عصمتی و عصمت مجسّم؛

که حقیقت ژرفی و ژرفای حقیقت؛

که طهارت محضی و محض طهارت؛

که ...

تاریخ هرگز از یاد نخواهد برد آن بامداد رؤیایی،‌آن پگاه شگرف که تو در وجود آمدی، گاه شکفتن تو، لبخند رضایت بر لبان خدا جاری بود، فرشتگان هل هله کنان شعر سرور می سرودند، عالم غرق در اشتیاق بود، محمد(ص) اما در پوست خود نمی گنجید، کودکان شادمانه این و آن سو می پریدند. زنان، بر مادر تو، خدیجه، رشک می بردند.

و اینک...

تو آن ماه تمامی که روزی از مشرق سرزمین وحی درخشیدن گرفتی و امروز عالمیان همچنان سرگشته و سرمست از حضور شکوهمند تو... 


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 8:4 عصر | نظر

دوشنبه 91/2/18

* «ناکام» ترین نامزد انتخابات: هیئت داوران با تقدیر از تلاشهای آقای رودکی، دیپلم افتخار این بخش به همراه یک وانت کاغذ دو رو سفید آماده چاپ را تقدیم می کند به جناب آقای علی اصغر خانی. خداییش کسی که پیام نوروزی بده و رای نیاره ناکام ترین نیست؟!

* «جایگاه» ترین حامی: دیپلم افتخار این بخش به همراه یک لیوان آب قند تقدیم میشود به جناب آقای قالیباف که با میزان رای آوردن خانی، رودکی و طلایی میزان جایگاهشان در بین توده مردم مشخص شد. باشد که رستگار شوند!

* «آقا» ترین نامزد انتحابات: دیپلم افتخار این بخش به همراه یک عدد چفیه تقدیم میشود به جناب برادر زاکانی بخاطر همه نقل قولهایی که از طرف مقام معظم رهبری مطرح کردند.

* «خرزو» ترین فعال رسانه ای: دیپلم افتخار این بخش به همراه یک عدد آی دی حقیقی تقدیم میشود به سرکار خانم زهرا حائری بخاطر اینکه هیچ چیز جز اسم نبودند و در عین حال همان اسمشان(یعنی همه وجودشان) را هم در طبق اخلاص گذاشتند تا فعالان رسانه ای به اسم ایشان ایمیلهای تبلیغی و تخریبی بروند.

* «پیش بین»ترین نامزد: دیپلم افتخار این بخش به همراه یک عدد گوی جهان بین تقدیم میشود به آقا باهنر. هیئت داوران در توضیح این انتخاب خود آورده است: ایشان قبل از دوره اول گفته بود 22 یا 23 نفر از جبهه متحد رای می آورند. ایشان همچنین قبل از مرحله اول هم گفت 20 نفر از جبهه متحد رای می آورند.

* «چی بگیم دیگه» ترین نامزدها: دیپلم افتخار این بخش به همراه دو عدد عصا مشترکا تقدیم میشود به آقایان بادامچیان و حبیبی. امیدواریم که نتایج این انتخابات باعث شود. باعث چی؟ مهم نیست، انشاءالله کلا باعث یک چیزی بشود در حزب موتلفه دیگر!

* «ای کاش میرفت تو»ترین نامزد: دیپلم افتخار این بخش به همراه یک دست کت و شلوار تقدیم میشود به آقای محمد استادآقا. خداییش جای مخالفتهای همچین کسی در زمان تصویب قوانینی مثل وقف دانشگاه آزاد و حقوق مادامالعمر بدجوری به چشم خواهد آمد.

* «خالی» ترین صندلی: دیپلم افتخار این بخش به همراه یک عدد صندلی تاشو مسافرتی تقدیم میشود به حاج احمد آقای ناطق نوری که بالاخره خدا به مردم توفیق داد تا ایشان نماینده شان نباشند! گفتنی است ایشان از زمانی که هنوز نه مرغ بود نه تخم مرغ، نماینده مردم نور در مجلس بوده اند.

* «کانون» ترین قدرت: دیپلم افتخار این بخش به همراه یک جلد قابوسنامه تقدیم میشود به آقای علی لاریجانی که در جایگاه رییس قوه مقننه(که در راس همه امور است) به نفع یک جریان انتخاباتی وارد میدان شد و حتی در همایش انتخاباتی آنها هم سخنرانی کرد.

* «شخصی» ترین بیت المال: دیپلم افتخار این بخش به همراه یک جرعه وجدان تقدیم میشود به شهرداری تهران بخاطر بسیج کردن امکاناتش جهت تبلیغ نامزدهایی خاص. هیئت داوران در این بخش زحمات سازمان تبلیغات اسلامی را نیز قابل تقدیر دانستند.


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 7:2 عصر | نظر

دوشنبه 91/2/11

بسیج دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی در تقدیر از عوامل فیلم سینمایی قلاده های طلا بیانیه ای صادر کرد.

دانشجویان در بخشی از بیانیه خود خطاب به طالبی نوشته اند: «ای بلبل عاشق جز برای شقایق ها مخوان!» این بیانیه مار را به این فکر انداخت که حدس بزنیم اگر دانشجویان به سایر هنرمندان نامه بنویسند چه چیزی خواهند گفت:

نامه به فرحبخش (کارگردان فیلم خصوصی)- جز شمقدری سر کس دیگری را با اسم فیلم سیاسی شیره نمال!

نامه به سعید سهیلی(کارگدان گشت ارشاد)- جز برای پول همه چیز را به گند نکش!

نامه به اصغر فرهادی- جز بازیگران زن هالیوودی کس دیگری را نبوس!

نامه به سلحشور- ای شمشیر تیز، جز شکم بی ناموس ها را پاره نکن!

نامه به فریدون جیرانی- جز فراستی کس دیگری را به جان این فیلمسازها نینداز! خداییش خیلی حال میده!

نامه به کیمیایی- جز قیصر برای کس دیگری فیلم نساز داداش. اوچیکیم!

نامه به پیمان معادی(کارگردان برف رو کاج‌ها)- جز خیانت درباره چیز دیگری فیلم نسازی‌ها، آفرین! (رونوشت به مانی حقیقی، علیرضا امینی، مازیار میری و...)


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:57 صبح | نظر

چهارشنبه 91/2/6

ای مدینه، غمین مباش که تو نیک امانت داری هستی و چه زیبا از زهرا علیهاالسلام اطاعت نمودی و سِرّش را در سینه پنهان داشتی.

 

پس ای مدینه، تا ظهور یار منتظر باش که خزانه دار این گنج عظیم، کسی جز او نیست. ما نیز با دلی شکسته، چشمانی اشک بار و با بغضی سنگین در گلو، حیران و سرگردان در کوچه های مدینه، هم چنان به جست وجوی عزیز گمشده خویش و دُخت والای پیامبر صلی الله علیه و آله می گردیم و با او این گونه زمزمه می کنیم که:

ای دختر پیامبر!

مادر آخرین رسول!

همسر اولین وصی!

و اشتیاق همیشه بهشت

اینک بی تو رو به کدام خانه کنیم تا در بگشاید،

کدام آشنا را بیابیم تا پناهمان دهد،

ما را دریاب که شنیده ایم بی تو هیچ کس بهشت را نخواهد یافت،

و بی تو هیچ نردبانی به آسمان نخواهد پیوست.


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:34 عصر | نظر

   1   2      >
درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code