سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سه شنبه 97/12/14

http://uupload.ir/files/1g4d_zarif1.jpg

 

در پی استعفای ظریف و مخالفت روحانی با آن سیل پیامها از اقصی نقاط کشور و جهان روانه توییتر شد که تنها به مشتی از خروارها اشاره می‌کنیم.

موگرینی
وقتی تو اومدی نفهمیدم کی اومد، وقتی رفتی تازه فهمیدم کی اومده بود. حالا که برگشتی خیلی توفیر داری. محمد جواد هیچ دیکشنری مثل تو زبانم را ترجمه نکرد. پس به زبان برجامی که برای هم ساختیم بهت میگوییم آی لاو یوو محمدجواد اند تو بمان ای آنکه چون تو وزیر نیست.

قشر آسیب پذیر
آقای ظریف بی مرغ و ماهی می‌شود تحمل کرد ولی بی تو هرگز نمی‌شود. این سر بی صاحب بی شام بر بالشت میخوابد ولی بی وزیر امور خارجه نه. حالا که برگشتی با همه نداشته هایم اما دوباره یک دل سیر لبخند دیپلماتیکت را به تماشا می‌نشینم. ظریف جان
بی خودروی حلبی به سر شود، بی تو به سر نمی شود. قوت ندارد این شکم بی تو به سر نمی شود.

ابتکار
رفیق نرو. اگه بری نمیگن در اوج رفت، میگن ظریف رفت و برجام رو بی پدر کرد. تو باید بخاطر این نوزاد هم شده بمونی رفیق. بعد تو سرنوشت برجام عزیز بازیچه دست ناپدری خواهد شد. تویی که یخ حوض کاخ سفید را میشکستی و در آن سرما به دنبال تضمین بودی، اینقدر ظریف نبودی که با یک ناهماهنگی شکسته بشوی. رفیق ظریف ممنون که ماندی.

جان کری
ظریف آه ای ظریف، ظریف جان، جان ظریف، ظریف مگه کری؟ حسادت گلویم را می فشارد که تو اینگونه بروی و من آنگونه ولی قرارمون یادت نره، قول دادی بمانی تا بعد ترامپ صبر کنی و من بیایم و دوباره با هم قدم بزنیم. ظریف جان بخاطر اینکه منو با عراقچی خودکارگیر تنها نمیگذاری یه بستنی سنتی مهمان تو. به روحانی هم نگو کجا میرویم.

حسام آشنا
گرچه ما در دور باطل استعفا افتاده ایم ولی مسئولیت استعفای ظریفانه ی ظریف بر عهده قوه عاقله ی نداشته ی دفتر هماهنگی بین رئیس جمهور در کاخ ریاست جمهوری و وزیر در ساختمان وزارت خارجه می باشد.
زمان را قدر بنهیم که 5دقیقه فاصله‌ای‌ است میان برند بودن و به در شدن ولی با برگشتن وزیر همین 5دقیقه را هم با توییت برمیداریم تا برند را نبرند.

رئیس روحانی
آقای ظریف بنده خودم هم از آمدن بشار اسد بی اطلاع بودم. صبح رفتم به مدیر برنامه گفتم امروز مهمان داریم یا نداریم گفت: «زنو ناوین». خیخیخیخ. گفتم: اگر داریم گوشت به اندازه هست تا ظریف رو هم بگیم بیاد یا نه؟ گفت: «زنو ناوین». خیخیخیخیخ. گفتم: اگر گوشت هست، آبگوشت که بلدی؟ میدونی خاصیت آبگوشت اینه که هرچه مهمان بیشتر باشه آب ر بیشتر میبندی؟ گفت: «زنو ناوین». خیخیخیخیخیخ. حالا منم به تو میگم: استعفات رو «زنو ناوین». خیخیخیخیخ خخخخخخ هه هه هه هه.

ولید معلم وزیر خارجه سوریه
کی بوده ظریف منو اذیت کرده؟ مگر نمی دانید هیچگاه نباید به یک وزیر خارجه برند بی اعتنایی کردد. شوخی شوخی با وزیر خارجه هم شوخی؟ بنده از همین تریبون با افتخار از جناب آقای ظریف دعوت می‌کنم تا بازهم به سوریه تشریف بیاورد و قول میدهم ریز برنامه های دفتر بشار اسد را در اختیارشان قرار دهم. یک خاطره هم بگویم که یه وقت رفتم ملاقات پوتین ایشان همان اول گفتند: اگر ظریف در جریان نیست برگرد. ان شاالله سایه آقای ظریف بر سر منطقه مستدام بماند.

130 نماینده مجلس
توافق کردیم در شب برگشتن ظریف کلیه ی حقوق معوقه و پاداش های وزارت خارجه و سایر ارگانهای دولتی، اعم از پاداش های پولی و غیر آن، بصورت یکجا و بالمره پرداخت شود و عیدی وزارت خارجه زودتر از همه دستگاههای دیگر پرداخت می شود.


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:35 صبح | نظر

جمعه 97/10/28

https://c1.etelanews.com/images/thumb/1531123345_Y1eR2.jpg

 

در مرحله ی اول مثل صدا و سیما که دم انتخابات برای جذب بیشتر مخاطب، دوتا خانم بدحجاب هم نشان می‌دهد، کمی از مهربانی خدا بگویید و بگویید خدا کسی را به خاطر دو نخ مو عذاب نمی‌کند.

البته در این لحظه به پسرهایی که مثل اروپایی ها چشم و دلشان سیر نیست که به خانمی در کما چشم داشته باشند و با همان موها به گناه می‌افتند، فکر نکنید. چون ممکن است عذاب وجدان بگیرید. البته بهتر است کلا فکر نکنید. روشن‌فکری، فکر لازم ندارد. می‌توانید برای محکم‌کاری هم با یکی از معروف‌هایشان عکس بگیرید که خیلی در چهره‌سازی تاثیر دارد.

در مرحله ی دوم به بهانه‌ی کم کاری افراد و ادارات و ارگان ها، از حکومت انتقاد کنید که انصافا نان در همین کار است؛ چون اگر حکومت در کار ایشان دخالت کند می‌توانید به آن بگویید دیکتاتوری و اگر نکند می‌گویید مملکت صاحاب ندارد. حواس‌تان باشد یک وقت این روش را در ممالک خارجه انجام ندهید، که چون آن جا آزادی بیانشان را صادر کرده اند، چیزی برایشان نمانده و احتمالا بعد از این کار، وقتی عرب نی انداخت، نی‌اش به خاکستر شما که در آن‌جا ریخته خواهد خورد.

در مرحله ی سوم متوجه خواهید شد که فالوئر بیشتر در گرو این‌است که به ملت بگویید برو هر کاری خواستی انجام بده ایشالا خدا می‌بخشه. نام این کار را هم بگذارید اسلامِ رحمانی و مخالفینش را متحجر و وحشی بنامید و همان طور که گفتم اصلا به این فکر نکید که این دیگر اصلا اسلام نیست و شده همان بهائیت یا مسیحیت کنونی!(فوت کوزه گری اش همان کلا فکر نکردن است.)

در مرحله ی بعد(اگر آخوند نیستید در همان مرحله قبل روشن فکر شده اید، نیازی نیست با این حرف ها مجبور به تست الکل و سطح هوشیاری شوید) گامی فراتر بگذارید و از آدم‌های خز داعش‌طور تعریف کنید و سر مخالفان‌شان داد بکشید. مثلا بگویید مدافعان حرم وحشی هستند و داعشی ها که گناهی نکرده اند، فقط گول خورده اند و بگویید اگر آنجا بودید بر جنازه ی آن ها هم نماز می‌خواندید. بگویید، نترسید. در اینگونه مواقع، معمولا در پای سخنرانی شما به ذهن کسی نمیرسد که بپرسد: «خب عمو! این چه وضع اسلام رحمانیه که دارید؟! چطور با داعش اونطور، با غیرداعش اینطور؟!»

بعد از اتمام این مراحل شما احتمالا در جامعه مومنین به عنوان یک تفکر ناجور معروف میشوید، اما مهم نیست. چون مشهور شده اید! برادر حاتم طایی هم وقتی دید نمی‌تواند مثل برادرش با کَرَم مشهور شود، در چاه زم رم ادرار کرد و بطور موفقیت‌آمیزی مشهور شد. اصل شهرت مهم است، بقیه‌اش حواشی است.


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:51 صبح | نظر

پنج شنبه 97/9/15

http://uupload.ir/files/r8fz_1600.jpg

 

از دیرباز ساخت برنامه‌های پر محتوا یکی از دغدغه‌های فراموش شده صدا و سیما بوده و پیوسته این رسانه ملی از نداشتن برنامه خوب رنج می‏‌برده و عرق سرد می‏‌ریخته، ما که نمی‌توانستیم این رنج کشیدن را ببینیم تصمیم گرفتیم راهکارهایی را برای ساخت یک برنامه خوب ارائه دهیم:
برای یک برنامه خوب، مجری حرف اول، آخر و حتی وسط را می‌زند، بنابراین در انتخاب مجری به مواردی که در اینجا اشاره می‌‏کنیم دقت کنید:
1- سعی کنید استعدادهای جدید را در این حوزه کشف کنید، جلف بودن، یکی از مهم‌ترین خصوصیات یک مجری موفق است. اینها را در عروسی‌ها(بعد از ساعت یازه شب)، مهمانی‌ها(موقع خداحافظی) و حتی مسافرت‌ها به راحتی می‌توانید پیدا کنید.

2- از جوانانی استفاده کنید که نسبت به فنون جدل مسلط هستند و کمِ کم روزی چند مرتبه با مادر، پدر، برادر، خواهر، همسر، فرزند، فامیل نزدیک، فامیل دور، جیگر، ببعی، گاوی و… درگیری‌‏های لفظی داشته و بر آن فائق آمده‌اند.

3- در جمع‌های خانوادگی، نیمه خانوادگی و غیرخانوادگی شرکت کنید و آن‌هایی را که در کل‌کل‌های جمعی کم نمی‌آورند، شکار کنید(منظورمان از شکار، زنده‌‏گیری است البته). آنهایی که ایرادهای بنی‏‌اسرائیلی به غذا می‌گیرند و آخر سر هم بیشتر از بقیه می‌خورند در اولویت هستند.

4- در میادین شهری بخصوص جنوب شهر کمین کنید و لات‏‌ترین آن‌ها را شناسایی و به عنوان مجری به برنامه ببرید. نگران ظاهر و تیپ آن‌ها نباشید با یک دست کت و شلوار و یک دور آرایشگاه به اصل خود بازمی‌گردند.

5- حتما از مجری‌هایی استفاده کنید که کودکیِ متفاوتی داشته‌اند، از همان دماغ آویزان‌ها و بچه تخس‌هایی که هیچ کس حریفشان نبود و هر چقدر کتک می‌خوردند، می‌گفتند دردمان نیامد. اینها مجری‏‌های موفقی خواهند بود و در تخریب فرد مقابل آنچنان عمل می‌‏کنند که بیل مکانیکی با معدن سنگ نمی‌‏کند.

6- آخرین خصوصیت یک مجری خوب، شرکت در رویداد‌های سیاسی و موضع‌گیری‌های سیاسی است، البته از نوع روشنفکری، هر چقدر مجری معترض‌تر باشد، کلاس کار برنامه شما بالا می‌رود.


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:2 صبح | نظر

یکشنبه 97/8/13

http://mehrkhane.com/files/fa/news/1396/7/10/26661_281.jpg

 

خانم سرنوشت‌ساز گردنبند طبی دور گردنش را محکم می‌کند و با کمک واکر از جا بلند می‌شود.
همسر: باور کن خود مردم هم راضی نیستن که تو با این وضع پاشی بری!
خانم سرنوشت‌ساز: من که چیزیم نیست! فقط مهره شیشمم رفته با مهره سیزدهمم جابجاشده که با چهارتا حرکت کششی و هوازی برمی‌گرده سر جاش.
همسر: چشمت چی که شرق و غربش قاطی شده؟ همین پریشب نبود به جای پارکینگ، با ماشین رفتی تو نشیمن همسایه؟ بدبخت هنوز گل‌گیر سمت چپش تو بصل‌النخاعش گیره! اونوقت تو با این چشمت می‌خوای بری چیو بخونی و امضا کنی؟
خانم سرنوشت‌ساز: لازم نیست چیزی بخونم. یکی اون بالا می‌خونه همه می‌شنویم و رأی می‌دیم.
همسر: می‌شنوی؟! تو که ورودی یه گوشت تو تصادف کور شد و اون یکی رو هم که چهار تا حلزونی بهش کوک زدن، بازم بدون سمعک نمی‌شنوه!
خانم سرنوشت‌ساز: نگران نباش! گفتم اون نماینده زنه به جام گوش کنه و بگه کدومو فشار بدم. هنوز سر اون دستور معرکه‌ای که برای تقویت مو بهش دادم بهم مدیونه!
همسر: همون که می‌گفتی تازه داشتی دستور رو براش می‌نوشتی یهو رئیس مجلس گفت برجام تصویب شد؟
خانم سرنوشت‌ساز: آره همون. حالا برو کنار دیرم شد. سرنوشت یه ملت دست منه امروز!
همسر: اون ستونِ وسط هالِ بابا! من پشت سرتم. بگیر اونور ردی.

روز_صحن علنی مَیلس_چند ساعت بعد
رئیس (با صدای بلند، در حالیکه چوب نبات را داخل چایی‌اش می‌چرخاند): تصویب شد! (طفلکی ذوق دارد که روزی چندبار، بیست دقیقه به بیست دقیقه این را تَکرار کند.)
صدای اعتراض نیمی از نمایندگان به خاطر اینکه چرت نیم‌روزشان با داد رئیس از هم گسسته شده صحن را پر ‌می‌کند‌.
یکی از نمایندگان (رو به رئیس): باز خُنَک بازیات شروع شد؟! حواسمو پرت کردی این دستو باختم!

روز_گوشه صحن علنی مَیلس_یه کم بعد

 
خبرنگار: خانم سرنوشت‌ساز واقعاً حضور شما اون هم با این شرایط جسمی تحسین‌برانگیزه!
خانم سرنوشت‌ساز (سمعکش را جابجا می‌کند): من نماینده این مردمم و وظیفه خودم می‌دونم که برای احقاق حقوق‌شون با هر شرایطی در مجلس حاضر باشم.
خبرنگار: کمی در مورد CFT برامون توضیح میدین؟
خانم سرنوشت‌ساز: نمیدونم چی هست اینکه میگین ولی حتماً به نفع نمایندگان است.
خبرنگار: به نفع نمایندگان؟! چطور؟
خانم سرنوشت‌ساز: یه قول‌هایی داده شده که قابل گفتن نیست. حالا اینا رو ول کن، صورتت رو چرا کاریش نمی‌کنی؟ پر جوشه!
خبرنگار: والا خیلی دکتر رفتم نتونستن کاری کنن.
خانم سرنوشت‌ساز: اونا دکتر نیستن بابا! بیا من خودم یه دستور ماسک خوب برات دارم صورتت بشه آینه…

روز_خارجی_خیابان
خانم سرنوشت‌ساز بی اعتنا به تجمع مردم جلوی ساختمان، واکر به دست بیرون می‌آید و به سمت ماشین همسرش که کنار ماشین حمل زباله پارک شده، می‌رود.


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:33 صبح | نظر

سه شنبه 97/5/30

https://namehnews.ir/files/fa/news/1396/7/1/353867_310.jpg

 

آخرین باری که سینما رفتم بر می گردد به دورانی که رضا عطاران هنوز سبیل در نیاورده بود، شهاب حسینی با بچه های کوچه شان گل کوچک بازی می کرد و نوید محمد زاده هم آنقدر بچه بود فرق سینما و سیب زمینی را نمی دانست. تا آنکه امروز دوباره به سینما رفتم اما چه رفتنی ای کاش ربات صلیبی ام جر می خورد و سینما نمی رفتم.

در خلال پخش فیلم از بس گریستم که چشمانم عین گودی زورخانه گود افتاده است. آخر نمی دانید عوامل با چه وضعی فیلم را ساخته اند. صدابردار از بس زیر فشار اقتصادی گیر کرده که نمی توانست کمر راست کند و بوم میکروفونش مدام داخل کادر بود. خیلی برای او اشک ریختم. فیلمبردار را که نگو جگرم را به سیخ باربیکیو سپرد. ایشان به پارکینسون مبتلا بود و برای پیدا کردن لقمه ای نان آمده بود فیلمبرداری کند. از ابتدا تا انتهای فیلم از بس دوربین لرزید که در اواخر فیلم چند باری نزدیک بود دوربین از دستش بیفتد و کتلت شود.

عجب روزگاری غریبی شده تا مدتی پیش تنها فیلم های فاخر و ارزشی بالیوود گریه دار بود لاکردار عین پیاز عمل می کرد و اشک آدم را در می آورد. الان برعکس شده فیلم های ما گریه دار شده و فیلم های هندی آهنگ شش اندر هشت پخش می کنند و با حرکات موزون به خدشه دار کردن عفت عمومی مبادرت می ورزند.

با توجه به گمانه زنی های من و بغل دستی ام و به نقل از منبعی که نخواسته فاش شود به علت پرداخت نشدن اولین قسط کارگردان کار به قهر و کناره گیری کشیده و پروژه نیمه کاره مانده است تا فیلم با پایان باز به اتمام برسد. آن یکی بغل دستی من هم معتقد بود پایان فیلم بیش از حد انتظار گشوده بود و نیم کاسه ای زیر شکلات خوری است. اتفاقا همین فرد مانع شد از فرط ناراحتی صورتم را چنگ نزنم.

فقر فرهنگی که می گویند همین است. خیلی دلم به حال تهیه کننده سوخت. قشنگ نمایان است ایشان بسیار در مضیقه بوده و وسع مالی اش به فیلمنامه نویس نرسیده است. برای همین خاطر تک تک عوامل و دست اندرکاران را جمع کرده و فیلمنامه را سپرده با سیستم “بغلی بگیر چیو بگیرم فیلمنامه رو چیکارش کنم؟ بده بغلی” نفری چند خط به فیلمنامه اضافه کنند تا در هزینه های فیلم صرفه جویی شود.

هر کس این فیلم ها را ببیند و آبغوره نگیرد بدون تردید قلبش از بتن و سنگ است. تعداد بازیگران حرفه ای این فیلم به تعداد بازیکنان تیم گل کوچک هم نمی رسید. عین ماشینی که خاموش شده و استارت نمی خورد و راننده ماشین از رهگذران درخواست کمک می کند: “قربون دستت بیا به این ماشین یه دستی بزن هلش بده بزنم دنده دو روشن بشه.” تهیه کننده هم عین همین راننده ماشین از رهگذران دعوت کرده در فیلم بازی کنند تا موتور فیلم روشن شود.

من که اولش چیپس و پفک خریدم وقتی فیلم شروع شد پس دادم و به جایش دو بسته دستمال کاغذی گرفتم. باید به این سینمایی که دستاورد های سینمای هند را از چنگ شان در آورده افتخار کرد. حیف در اواخر فیلم جگرم دچار سوختگی نوع دو شد و از حال رفتم وگرنه فیلم ساختن آنهم با دست خالی و با مشکلات مالی افتخار دارد.


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 3:35 صبح | نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code