علی آقای جنتی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی در دومین اجلاس سراسری مدیران کل فرهنگ و ارشاد استان ها گفتهاند: «بعد از توافق اقبال عمومی به کشور زیاد شده است و رفت و آمدها نیز بیشتر شده است. قبل از توافق معاونین وزرا هم حاضر نبودند به کشور بیایند اما در حال حاضر خود وزرا می آیند و به کشورمان رفت و آمد می کنند، رفت و آمد توریست ها هم بسیار زیاد شده است و شاید تا یک سال دیگر ما هتل کافی برای توریست ها نداشته باشیم.» که خلاصهاش میشود اینکه «بعد توافق اینقدر توریست میآید که هتلها جا نخواهند داشت».
ضمن تبریک این موفقیت به ایشان، بیان این نکته خالی از لطف نیست که در اجلاس سران کشورهای عضو پیمان عدم تعهد که سال 91 در تهران برگزار شد و مقامات صد کشور از جمله 30 رییس جمهوری، نخست وزیر و معاون رییس جمهور آمده بودند، این مقامات احتمالا در حسینیه و مساجد اسکان داده شده و هتلها خالی مانده بودند!
اما گذشته از این با توجه به این بیانات وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی بعید نیست سایر مقامات دولتی هم بعد از این، چنین جملاتی داشته باشند:
وزیر آموزش و پرورش: بعد از توافق مدادها را هر چقدر تراش کنید تمام نمیشوند.
وزیر نیرو: بعد از توافق هرچقدر میخ توی پریز بکنید برق نمیگیردتان.
وزیر اطلاعات: بعد از توافق همه جاسوسها وقتی توی خیابان راه میروند ناخودآگاه بو میدهند.
وزیر بهداشت: بعد از توافق دیگر لازم نیست بعد از دستشویی دستتان را با آب و صابون بشویید، فوت میکنید تمیز میشود.
وزیر ارتباطات: بعد از توافق به ازای هر دقیقه تماس بین شهری مردم میتوانند بیایند و 66 ریال دستی از مخابرات بگیرند.
وزیر رفاه: بعد از توافق کودکان خیابانی سر چهارراهها دستمال ابریشمی و جدول مندلیف میفروشند.
وزیر کشور: بعد از توافق هرچی پول کثیف در انتخاباتها بوده است تمیز میشود.
وزیر جهاد کشاورزی: بعد از توافق خیار هم بکاری هلو انجیری و کیوی عمل میآید.
وزیر علوم: بعد از توافق دانشجویان درس ریاضی3 را بر میدارند اما امتحان ادبیات و تربیت بدنی میدهند.
وزیر امور خارجه: تعریف از خود...
وزیر اقتصاد: بعد از توافق جمشید بسم الله دلار فروشی را رها کرده و به تشک دوزی روی خواهد آورد.
وزیر دادگستری: بعد از توافق هم من نماد مبارزه با فسادم!
وزیر دفاع: بعد از توافق کودکان با هیچ محدودیتی برای ساخت موشک کاغذی روبرو نخواهند بود.
وزیر شهرسازی: قبل و بعد از توافق ندارد، مسکن مهر همیشه مزخرف است.
وزیر صنعت: بعد از توافق به لطف خدا هر ایرانی یک وارد کننده خواهد بود.
وزیر نفت: بعد از توافق اون دکل رو پیدا خواهیم کرد.
وزیر ورزش و جوانان: بعد از توافق از ایران یک تیم و از بقیه دنیا 31 تیم به جام جهانی خواهند رفت.
ساعت شمار کارهای یک خانواده را که قرار است بروند عید دیدنی میبینید.
ساعت 8
مادر خانواده که خودش از 5 صبح بیدار است، برای دوازدهمین بار سعی میکند بقیه را بیدار کند. بقیه هم برای دوازدهمین بار پتو را بیشتر میکشند روی سرشان!
ساعت 9
مادر، پسر هفت ساله را کشان کشان از زیر پتو میکشد بیرون و میاندازد داخل حمام. برمیگردد و از دختر 13 ساله خانواده نیشگون میگیرد. دختر که تا سقف میپرد، خیال مادر هم راحت میشود که دیگر خوابش هم پریده! مادر انقدر تجربه دارد که بداند پدر خانواده با این حربهها بلند نخواهد شد، فعلا بیدار کردن او را از برنامه حذف میکند!
ساعت 10
مادر برای سومین بار پسر را کیسه میکشد و با گفتن این جملات سعی میکند سوزش پوست او را التیام ببخشد: «قربونت برم، بزار قشنگ بسابمت میریم اونجا کثیف نباشی!» دختر که تازه از سقف جدا شده، داخل آشپزخانه دارد صبحانه میخورد. پدر بالاخره تسلیم غرغرهای مادر شده و با خاراندن گوش، آمادگی خود را برای بیدار شدن اعلام میکند.
ساعت 11
پسر که شباهت عجیبی به سرخپوستها پیدا کرده دارد صبحانه میخورد. دختر میان کوهی از لباسها نشسته و دارد از بین 27 دست لباسش دست به گزینش میزند. پدر بالاخره از دستشویی بیرون میآید!
ساعت 12:30
پدر صبحانه نخورده میرود بیرون تا کت و شلوارش را از اتوشویی بگیرد. مادر هم پسر را میفرستد تا از اعظم خانم سرویس طلایش را قرض بگیرد. دختر با تلاش فراوان توانسته از میان 27 دست لباس یکی را حذف کند، و حالا مانده بین 26 دست باقیمانده کدام را بپوشد! مادر دارد کمکم وارد موضوع کادو میشود!
ساعت 14
مادر دختر را از میان لباسها بیرون میکشد و میفرستد سفره نهار را بیاندازد. دختر با آخرین نگاهی که به لباسها میاندازد مشخص میکند فوق فوقش توانسته یک لباس دیگر را هم حذف کند! پسر سرویس طلا را یواشکی روی کابینت گذاشته و خیلی شیک و مجلسی میپیچاند و میرود بیرون پیش رفقایش. پدر کت و شلوار را میپوشد تا تاییدیه نهایی را بگیرد. مادر بعد از اینکه توانایی فنی صاحب اتوشویی را بخاطر اینکه زیر بغل کت خط اتو ندارد زیر سوال میبرد، ناچاراً لباس را تایید میکند.
ساعت 15
خانواده غذا میخورند. دختر هر چند دقیقه یکبار قطره اشکی را که گوشه چشمش جمع شده با دست میگیرد! پسر با سر و وضع خاکی وارد خانه میشود. مادر لقمه غذا را پایین گذاشته و در حالی که به حمام خیره شده است، میپرسد: «اون کیسه رو من کجا گذاشتم؟!»
ساعت 16
پسر از حمام در میآید. پسر مثل شیشه شده و اگر خوب دقت کنید از این طرف، آن طرفش معلوم است! دختر در میان لباسها دارد گریه میکند. پدر جلوی تلویزیون ولو شده و در حالی که آجیل میخورد، فیلم سینمایی میبیند. مادر چندین جعبه پیتزاخوری، بستنی خوری و...را جلوی خودش گذاشته و سعی میکند از میان آنها یکی را برای هدیه بردن انتخاب کند. آخر سر هم از ترس اینکه یکی از آنها را خود آن خانواده هدیه داده و با دو سه واسطه رسیده باشد به آنها، بیخیال میشود.
ساعت 17
پدر غرولند کنان همراه مادر میروند بیرون تا کادو بخرند. دختر میگوید که اگر میشود او هم بیاید تا لباس بخرد. مادر چپ چپ نگاهش میکند. پسر با موبایل بازی میکند. مادر او را به صندلی بسته تا بیرون نرود و خودش را کثیف نکند؛ فقط دستهای پسر آزاد است!
ساعت 18
پدر و مادر برمیگردند. مادر پسر را باز میکند، پسر میدود و میرود دستشویی! دختر با ذوقزدگی اعلام میکند که توانسته روسری مورد نظرش را انتخاب کند و آن را نشان میدهد. مادر میگوید قشنگ نیست! دختر دوباره مینشیند میان لباسها! پدر سریع زیرشلوارش را میپوشد و میرود باغچه را آب بدهد. پدرها اینجور موقعها رسالتی عجیب برای انجام اینجور کارها روی دوش خود احساس میکنند! مادر به کمک دختر میرود و همینجوری دستش را میکند بین لباسها چند تا را بیرون میکشد. دختر میرود میپوشد و مشکل حل میشود.
ساعت 19
همه لباس پوشیده، از خانه میزنند بیرون. ماشین پنچر است! پدر کتش را در میآورد و چرخ را تعوض میکند. بقیه لباسهای پدر کثیف میشود. برمیگردد داخل و همان لباس معمولی همیشگیاش را میپوشد. دختر به مادر میگوید: «حالا که وقت هست، من برم اون شال قرمزه رو بپوشم؟!»
ساعت 20
همه در خانه میزبان نشستهاند. پسر میزبان هم به طرز عجیبی از این طرف، آنطرفش مشخص است! دختر میزبان هم چشمانش سرخ است!ناگهان تلفن پدر زنگ میزند. پدر بعد از صحبت با گوشی میگوید که فردا شب آقا جعفراینا میآیند خانهشان عید دیدنی. پوست پسر میسوزد. دختر پقی میزند زیر گریه و مادر هم به سرویس طلای منیره خانم، جاریِ عمه? همسایه بغلی فکر میکند!
خود این سوال جای سوال داره؟ مگه مدیریت کردن هزینههای شب عید در این روزها کار سختی است؟ یعنی واقعاً در شرایطی که رییس جمهور فرموده تورم صفر شده است، کاری آسانتر از مدیریت کردن هزینهها در شب عید وجود دارد؟ یاللعجب از این مردم که حتی با تورم صفر هم نمیتوانند هزینههای شب عیدشان را مدیریت کنند! نکند انتظار دارند تورم منفی شوند و صبح به صبح بروند دم درِ بانک مرکزی و یه چیزی دستی از آقای سیف بگیرند، تا بتوانند هزینههای شب عیدشان را مدیریت کنند؟ خب وقتی با تورم صفر هم از این کار عاجزید بفهمید که مشکل از شماست دیگه؟ ای بابا...
من میخواستم همان بند بالا را بنویسم و بروم با تورم صفر هزینههایم را مدیریت کنم، اما بنده خدایی گفت حالا چه میشهکرد؛ بالاخره یک عده معدودی هم هستند که عقل معاش ندارند و حتی با تورم صفر هم نمیتوانند هزینههای شب عیدشان را مدیریت کنند، جرم که نکردهاند، اونها هم آدمنند و... خلاصه انقدر از این حرفها زد که دلم سوخت و گفتم به ارائه راهکارهام ادامه بدم.
مهمترین راهکار اینه که به راهکاری که وزیر محترم جهاد و کشاورزی ارائه کرده عمل کنند. آقای محمود حجتی در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره گران شدن قیمت مرغ تا کیلویی هشت هزار تومان گفته بود: «مردم مرغ هشت تومنی نخرن»!
حالا من علامت تعجب گذاشتم و جمله تمام شد اما شما به این سادگی از کنارش رد نشید. در همین یک جمله به اندازه کل قابوسنامه حکمت نهفته است! یعنی انقدر حکمت نهفته است که هیچ بعید نیست از سال بعد بجای بخشهایی از قابوسنامه همین یک جمله را هی توی کتابهای درسی دانشآموزان بگذارند. حالا حکمتش به کنار، اگر این کار را بکنند دعای دانش آموزان هم میرود پشت دولت و دولت محترم در کم کردن تورم هی موفقیتش بیشتر میشود. خب خدا وکیلی هم حفظ کردن اسم صاحب جمله یعنی «محمود حجتی» خیلی آسانتر از حفظ کردن نام صاحب قابوسنامه یعنی «عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار» است دیگه و کار دانش آموزان هم برای امتحانات ادبیات راحتتر میشود. خود ما از سه روز قبل از امتحان ادبیات وقت میگذاشتیم و تا سر جلسه تازه میتوانستیم تا وشمگیرش را حفظ کنیم! اما اگر آقای حجتی زمان تحصیل ما هم از این حرفها زده بود و جملاتش را در کتاب ادبیات در بخش ادبیات تعلیمی میآوردند، سه دقیقه قبل از امتحان کتاب را باز میکردیم و نمرهمان هم بیست میشد...
خلاصه اینکه اگه همه مردم به توصیه آقای حجتی گوش کنن و «نخرن» به راحتی میتونن هزینههاشون رو مدیریت کنن. اصلاً اگر کسی ماست و پنیر و میوه و آجیل و مرغ و گوشت و برنج و نان و شیر و دوغ و حبوبات و لباس و... نخره اصلاً دیگه شب عیدی هزینهای براش میمونه که بخواد مدیریت کنه؟!
خداوکیلی دم آقای حجتی گرم که یک تنه به عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار و سایر رفقای اسم طولانیاش ثابت کرد هنوز هم تو ایران آدم حکیم مثل ریگ ریخته و اصلاً هم آدم برای اینکه خیلی حکیم باشد و همین که دهان باز میکند درّ و گهر بپاشد بیرون لازم نیست اسمش سخت باشد!
یکی از نمایندههای مجلس چند روز پیش گفته بود که مقدار قابل توجهی از پولهای آزاد شده توافق ژنو با «چمدان» از کشور خارج شده است. خبرنگاری هم همین موضوع را از آقای سیف، رییس بانک مرکزی پرسیده است. طبق روایت سایت شبکه خبر حاصل این سوال و جواب این بوده است:
خبرنگار: آیا بانک مرکزی خروج چمدانی ارزهای توافق ژنو ازکشورمان را تائید میکند یا خیر؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل میکند.
خبرنگار: آیا خروج این ارزها در راستای تعادل بازار بوده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام میدهد.
اگر این خبرنگار و سایر خبرنگارها و حتی سایر افرادی که خبرنگار هم نیستند بیشتر از این گیر میدادند و در آن روز سوالهای دیگری هم میپرسیدند احتمالاً چنین اتفاقاتی میافتاد:
روز – داخلی- ادامه جلسه پرسش و پاسخ
خبرنگار: آیا بانک مرکزی خروج چمدانی ارزهای توافق ژنو ازکشورمان را تائید میکند یا خیر؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام میدهد.
خبرنگار: با زنبیل خارج شده است؟!
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام میدهد.
خبرنگار: با زنبیل وارد شده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام میدهد.
خبرنگار: زنبیل و ساک و چمدان و بقچه نکته انحرافی قضیه بوده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام میدهد.
خبرنگار: موفق باشید!
آقای سیف: حتماً بانک مرکزی وظایف خود را انجام میدهد.
روز – خارجی – دمِ درِ بانک مرکزی
عابر پیاده (در حالی که به خودش میپیچید): آقا ببخشید سرویس بهداشتی کدوم وره؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل میکند!
عابر پیاده(در حالی که بیشتر به خودش میپیچید): چی؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل میکند!
عابر پیاده(در حالی که قرمز شده است): آقا مسخره بازی در نیار... ریخت!
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل میکند!
عابر پیاده: (در حالی که دیگر به خود نمیپیچد!): بیا... دیدی ریخت!
آقای سیف: گفتم که بانک مرکزی به وظایف خود عمل میکند!
روز – خارجی – جلوی پارکینگ خانه
خانم (خانمی میانسال در حالی که دست پسر کوچکی را در دست دارد): ببخشید آقا ساعت چنده؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل میکند!
خانم: چنده؟
آقای سیف: بانک مرکزی بدجور به وظایف خود عمل میکند!
خانم (در حالی که دارد دست پسرش را میکشد و میدود تا زودتر دور شود): وا... خدا مرگم بده... ببین گرونی چه به روز مردم آورده... پس چی میگفتن تورم صفر شده؟!
شب – داخلی – پذیرایی
پسر: بابا مدیرمون گفته فردا دویست هزار تومن بیاریم مدرسه واسه حق برنامههای فوق العاده در زنگ تفریح. خودمم 50 تومن لازم دارم.
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل میکند!
پسر: ببین بابا من مثل اون خبرنگارها نیستم اینطوری بپیچونیم ها!
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل میکند!
پسر: من هم باشم مدیرمون اونطوری نیست! حالا خروج اونهمه پول رو پیچوندی و چیزی نگفتی اما مدیرمون این دویست تومن رو از حلقومت میکشه بیرون... خود دانی...
- داداش جون موهات رو چطوری اصلاح کنم؟ عادی یا فشن؟!
- اصلاح نکن داداش... کوتاه کن!
- همون دیگه... شما مدلش رو بگو، من سه سوته اصلاح میکنم!
- آقا جون! من میگم میخوام کوتاه کنم شما هی میگی اصلاح...
- گرفتی ما رو داداش جون؟ خب اصلاح کنم کوتاه میشه دیگه...
- زرشک... اصلاح کنی کوتاه که نمیشه هیچی، زیاد هم میشه!
- جل الخالق... مگه میشه؟
- چرا نمیشه؟ میخوای امتحان کن...
(قیچ... قیچ...قیچ...)
- عه! راست میگیها... زیاد شد!
- موهای تو اینجوریه یا موهای همه؟
- موهای همه... از دیشب که سخنگوی دولت گفته دولت قیمت نان رو گرون نمیکنه اما به نانواها، اجازه میده تا 30 درصد قیمت نان رو اصلاح کنن، کلا دیگه هر کی موهاش رو اصلاح کنه، موهاش زیاد میشه!
2
- قربون بابای گلم برم!
چی میگی باباجون؟
-الهی من فدات بشم!
- حرفت رو بزن پسرم...
- دورت بگردم...
- دِ حرف بزن دیگه...
- باباجون... میگم شما نمیخوای پول تو جیبی من رو اصلاح کنی؟
- چه عجب... یکی تو این خونه پیدا شد دلش به حال من بدبخت بسوزه و هی جیب ما رو جارو نکنه...
- مخلصیم... ما اینیم دیگه... حالا اگر بشه از این ماه یه سی چهل درصدی بزاری روش خیلی خوب میشه.
- بزارم روش... مگه نگفتی اصلاح؟
- چرا دیگه... این اصلاحه دیگه!
- زرشک! پس چرا مثل بچه آدم نمیگی زیادش کن؟
- خب اینجوری باکلاس تره!
- باکلاستره یا ما رو گاگول فرض کردی؟ هان؟ بزنم تو سرت؟
- نه بابا... چرا عصبانی میشی بابا جون؟ خود سخنگوی دولت تو اخبار میگفت دولت قیمت نان رو گرون نمیکنه اما به نانواها، اجازه میده تا 30 درصد قیمت نان رو اصلاح کنن...
- حالا گیرم ما به چشم اون آقا خوش تیپه ما گلابی اومدیم! و سر کارمون گذاشته... تو هم باید اینجوری حرف بزنی... وایسا الان حالیت میکنم...
3
- آقا ببخشید چند دقیقه وقت دارید؟
- امرتون رو بفرمایید!
- میخواستیم اگر بشه این چند جمله رو به مردم بفرمایید ما ضبط کنیم.
-حالا چرا من؟
- آخه شما خیلی شیک حرف میزنید... بزنم به تخته خوش تیپ هم هستید... خلاصه همه چی تمومید!
- خب مگه اینها لازمه؟
- بله دیگه... راستش ما میخوایم یه چیزی رو به مردم بگیم... گفتیم یه نفر مثل شما بگه که مردم فکر نکنن به شعورشون توهین شده! لطفا راست راست تو چشمای مردم نگاه کنید و خیلی شیک این رو بگید!
- برگه رو بدید ببینم مگه چی میخواید بگید... «دولت تصمیمی برای افزایش قیمت...»