شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

آموزش پیرایش مردانه اورجینال

* کميل *

+ [تلگرام] در نهان به آنان دل مي بنديم؛ که دوستمان ندارند و در آشکار از آنان که دوستمان دارند غافليم شايد اين است دليل تنهايي ما...!
2-FDAN
اري:):(
دليل تنهايي ما بيعت با ولايت مطلقه فقيه است مطلقه اي که جدا از ولايت نيست و ولايتي که جدا از مطلقه نيست ما ولايت را آنجورکه مي بايست و داشته ايم باور کرديم و براي صيانت و حفاظت و اطاعت از وي هستيمان را فدايش ميکنيم ما حيدريان زاده شديم چون کردگار خواهان آن بود که ما حيدري حيدر و ثلالگانش باشيم
تنهايي را بر خود پذيرفتم و ديگر نه بهشت نه حوري مي خواهم طنابي که گره اش پيدا نبود گشودند و سرتان سلامت والله همچنان دعاي من پشت و پناهت ولي مردانه اين است که حالا در گل مانده ام عاقبت اين شدم که مي بينيد حالا که از سقف سقوط کردم و چاله که نخ چاهي را هم به عمق جهنم در خود پيدا کرده ام
همه مي دانيد يک عمر جان دادم و جانانه با هر عذاب و بدبختي آمدم و دست و پايي هم دو بار بدترين روزهاي عمر را بعد آنکه دورم جمع بود و در اوج اميد و دلبسته آن راه گرفتيد و بي خداحافظي رفتيد من جهنم را امتحان کردم ولي مي دانم که زجر کشيدن حق من است مي دانم سرگرداني و بيچاره گي جمعي از موعود من است خدايا شکرت که اين رفتن برايم برکتي
را که رويا و خيالش آنچه پشت شيشه بود و اون خنده هايي که کس نديد و وصفش فايده نداردچون نمي دانيد چيست و براي چه حالا که مي توانم بروم من از جايي که ديگر با من وداع کردند حالا که چراغ خاموش سردرگم با يو درد آمديد بگذاريد در مقام يک سرباز بر بيعتم سوا فکنم چرا اينقدر دوست داريد ثابت کنيد من بي ارزشم و دور ريختن ام يعني همان دستور عملي
که خبر ندارد با آنکه تا اوج کشيديم يکباره با مخ به زمين گرم نشانديم يعني با اون چه کرديد وقتي من با جلوه سازي خويش چند نفر را پيش از خود براي سعودي اين‌گونه خاک مالي کردم که حالا خود گرفتار آنم بايد بپذيرم آنچه حق من است از کرده و نفرين انها جز اين نبود عايد من ولي توبه مي کنم با اينکه ميدانم حق الناس بر گردنم است ولي مي جويم طريقتي که بگذرند از من
من که حق دارم بعد از اينهمه سال مرگم را خود تعيين کنم حالا که اينهمه هزينه به فنا رفت از دوستانم و من به زمين سرد خورده صورتم هم شکل آسفالت شده شما لااقل مي دانيد من در سوريه چگونه دلبري خواهم کرد هدفي که در پيش هستم روشن است و توهم نيست درد آور اين است که موجود و عيان را ديده اي ولي عاقبت حقيقت را منکر مي‌شوند و او را توهم مي نامند مثل دخترم مرد باشيد چند بار من را
به عنوان رفيق وارد بازي نموديد بازي که مي دانيد من خودم بازيگري در صحنه عماريون بيعت بودم نه کم نه بيش زندگي حتي گناه و آلودگي در حق الناس و بي خدايي که معشوق هم خدا بود و هم ولي و هم مراد و هم معصوم بيعتم لحظه اي در تلاطم عمر تغيير نداد که در لحظه شکنجه دنبال معشوقي بودم تا زجر کمتر بينم و دل خوشم که مبادا سرباز بابا برنجانم
دوست و دشمن با من وفا دار نبودند الي چند نفر که خدا خيرشان دهد حق برادري و خواهري را بر من تمام کردند خداوند اچر بي پايان دهد ايشان را بر من خرده نگيرد بگذارد حالا که از بند آزاد شدم مني که اينجا سربازيم مي دانم هدف چيست و شما مي دانيد اگر داشتم چنين من مي توانم به اراده اي که بر دوشم نهاده پدر و خدايم چگونه و چکار کنم تا در عمق باور
همه تان را بي نياز از پاسخگويي به کساني که بخاطر طرحي که هزينه داشت و آخرش اين شدم که حالا مي بينيد حالا براي تهمت هايي و حرف هايي که مرا فيلم و بازيگري مغرور تزوير ساز و ادا در آوردن وووو بگويم بفرماييد اين گوي و اين ميدان چيزي که شما در هوا به من مي گفتيد و حتي من نمي دانستم زنم يا مرد نمي دانستم بايد چه کنم و چه کردم که حالا بايد برم
اونچه بر من گفتند راه بي برگشت و صحنه بي کارگردان اينجا همون دو تا فال هم به ريشم مي خندد حالا که دوباره توهم را قسمت لايتغير من شماريد حالا که در سرگرداني تعريف هدف و نقشه بي يار بودم در عيان ولي در عمق مشوق و ياريم داديد ولي اينکه مرا اين‌گونه تکريم داشتيد و به من گفتيد پاي فيلم نظر بنويسم آخر اونهمه کرامت مي توانست ايني باشد که از من خواستيد
مي دانيد که با عقل سازگار نيست کاري که ميليون نفر بهتر از من جملات نامفهوم و غير واقعي من که خالي از ادبيات بود چه ارزشي داشت مريضم بودم به گل نشسته بودم در گناه غرق و از همه جا رونده بودم مي خواستيد جه چيزي را پيدا کنم خودتان هم مي دانيد اين نبود همه کار من به يقين يا قصد البته جز محبت و باور عملي در من بوده که اينگونه تکريم شدم
ولي بي هدف و سرگردان شايد قسمت همين بود که من اعزام به سوريه شوم و اونهمه هزينه شما را با توجه به اينکه مي دانيد و يقين داريد کمتر از شيرودي نمي شوم و دنيا را بر اسرائيل خراب مب کنم و مي دانيد ممانعت از رفتنم يعني مرگ تدريجي و نابود کردن خودم تا عمق بدبختي و درماندگي که دوست و دشمن به عاقبتم بخندند و انگشت نماي خاص و عام شوم
درويشان بگويند اين عذابي بود که خدا بر من نازل کرد و بايد اين‌گونه مي گشت و فال هاي شهلا بشود حقيقت و من بشوم آنچه که خدا رو خوش نمي ياد با من اين رفتار کردن فقط بدانيد اگر آه بکشم شايد بر کسي فرقي نکند و خداوند هم چنين بنده درمانده و گنهکاري را که همه وجودش روزگاري پر از گناه بزرگ بود سکوت بهتر است حالا که امام رضا بعد 45 سال نشست تا من آب شوم چون حقم اين بود يقينا شکرش
ولي راه عافيت بستن به من رسم مردانگي نيست و تقدير را با آن مبارزه کردن کار عقلايي نيست بزاريد مرد زندگي ام خلاصه ياران مردي کنيد پيش از رفتن. اجازه اعزام را به من ببخشيد به اميد و به حاصل حتي يک ثانيه عمل درسا رفتنم به سوريه يعني عمل کردن به همه آنچه وعده آپ داديد و مي دانيد شما در دروغ که نه چون خود کرده بودم و بايد لطف شما را به هر شکل عمل
مي نمودم يعني اينکه رفيق اين تقدير و عمل به همه وعده هايي که من با تمام وجود عمل کردم ولي راه و نقشه راه را بلد نبودم بلاخره نتونستم ولي با جام و دل به خواسته دوستان عمل کردم حالا که دشمناني که با آنهمه تهمت بايد شرمنده شوند طلب استغفار کنند نداريم خوشحال شوند از بدبختي من اگر ذره اي رفاقت وجود داشته باشد و واقعا قصد خدمت بوده باشد
مردانه اين است که راهي که من آرزوش را داشتم و حالا که به ته هم گذر شد مروتي در حال خود و من کنيد با دولت و ثروت و حوري والله ذره اي برايم افسوس ندارد و حسرتم اينجا مي‌شود تقديرم را با مشکل خراب نکنيد من که تا اين لحطه باور نداشتم رفتني که اينگونه البته غير اين نميشد دفعه قبل هم همين بود
و ديگر من نمي توانم ده سال بعدي را ببينم بگذاريد به زمان موعود که حالاست به دنبال هدفي معلوم و غيرت و بيعت همه حرفهايم را عملي کنم تا دشمن و دوست کينه دوز من در اوجي که گفتيد بميرم مي دانيد و مي دانم اين بهترين خدمتي ست که مي‌شود در حق من روا داشت اين عين مروت و قبول اينکه هدف همين بود و مزد اينهمه سال را بگيرم
تنهايي شايد بنوعي شروع به رستگاريست
دقيقا پايان فتنه رستگاريست ولي فتنه پشت فتنه باز فتنه و باز..........کي و کجا تموم بشه؟
کمک کن اي خدا از فتنه عبور کنم دل مريض را به يک تحفه روشن کنم کمک کن اي خدا ناجي شوم در اين دنيا آنان شوم خدايا کمکم کن دلم مريض است اتش دل در نهان خانه دل مشغول است بزار برم به جهاد زنده شوم از اين و آن کنده شوم راز بشنو رها کن اين دل بيمار را به نقش دوست تو که ميداني چقدر خسته ام
گروهي از برترين قضات و وکلاي پايه يک دادگستري با سوابق 20 ساله گرد هم آمدند تا بهترين خدمات حقوقي و قضايي را به شما عزيزان در سراسر ايران ارائه نمايند. اين افتخار ماست که براي روياي شما بجنگيم https://naadoffice.com/
درب کنسرو بازکن برقی
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top