سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوشنبه 91/1/28

مهم‌ترین کاری که مجلس هشتم در ابتدای سال حمایت از کار و سرمایه ایرانی می توانست بکند، همین یک کاری است که برخی نمایندگان مجلس کردند و می خواستند وزیر کار دولت را استیضاح کنند! احمدی نژاد هم که نشان داده خیلی به شوخی با نمایندگان دل‌بسته و امکان داشت همان روز یک متلکی، حرفی یا شوخی بکند که همه نمایندگان بخندند یا دو دو کنند یا سه بزنند یا مثل علی مطهری پنج و شیش بزنند! کی به کی است یک‌هو دیدی همان وسط اوکی دور بعدی یارانه ها را هم گرفت، چون خیلی وقت است که پول در حساب چرخیده و امکان دارد سرش گیج برود و مجبور باشیم با سیم خاردار مهارش کنیم که مثل تورم روز به روز پایین تر نیاید! شما غصه نخورید استیضاح برای وزیر کار بود برای مصلحی که نبود! بیکار هم که توی کشور موج می‌زند یکی را می گذاشتیم جایش، فعلا که همه چیز تمام شده، برای پاسخ گویی به سوالات زیر هم این‌قدر عجله نکنید به همه می رسد.

سوال: چرا میرتاج الدینی گفت «استیضاح در شرایطی باید انجام شود که راه دیگری وجود نداشته باشد؟»

1. چون حیف است با این همه وقت اضافی همه راه ها را امتحان نکنیم

2. چون از وقتی که وزارت راه در مسکن تلفیق شد عملا دیگر راهی وجود ندارد

3. چون قبلا صدبار همه راه ها را امتحان کردند و جواب نداد

4. چون هرچی فکر کردند دیگر راهی نمانده بود که نرفته باشند

5. چون راه تو را می خواند تو هم راه را

 

سوال: به نظر شما بیکاران کشور برای استیضاح وزیر کار چه کاری باید بکنند؟

1. بروند سر کارشان

2. صبح ها بروند دنبال کار شب‌ها هم استراحت کنند

3. سر کار رفتن که این همه دنگ و فنگ ندارد

4. جامعه پرولتاریای اسلامی ایران تشکیل بدهند

 

سوال: احمدی نژاد گفت: "اگر تا سه سال دیگر هم نفت نفروشیم کشور به راحتی اداره می‌شود!" چطوری؟

1. از محل درآمد فروش کاپشن و پیرجامه اش

2. همان‌طور که شاخ غول بیکاری را شکستیم و گذاشتیم توی جیب‌مان

3. با از بین بردن لولویی که ممه را خورد

4. این یک محاسبه ریاضی است که فقط شعرا  از آن سر در می آورند

 

سوال: به جای جمله "اژه‌ای: پرونده مرتضوی همچنان باز است" چه جمله ای بگذاریم بهتر است؟

1. نادران: پرونده رحیمی در چه حالی است؟

2. توکلی: ایران بزرگ‌ترین اقتصاد مملکت است

3. دوباره توکلی: هرچه بگندد نمکش می‌زنند، وای به روزی که بگندد نمکش میزنند!

4. پوپر: جامعه باز حتما در ها را می بندد تا باد بیاید

 

سوال: اینکه لاریجانی گفت "ادبیات احمدی نژاد در کشور مشکل ایجاد کرده است" یادآور چه حماسه‌ای است؟

1. وقف دانشگاه آزاد در مجلس

2. طرح استفساریه حقوق مادام العمر مدیران

3. رای نیاوردن طرح نظارت بر نمایندگان

4. همین که ادبیات شما بحران های کشور را رفع کرده خودش کف مرتب دارد

 

سوال: علی کریمی گفت "فوتبال ایران قربانی دو نفر شده است" لطفا آن دو نفر را نام ببرید

1. اصغر فرهادی و آنجلینا جولی

2. تام و جری

3. خسرو و فرهاد

4. منظور از خسرو و فرهاد، وزیر علوم نبود

5. ادیسون و برق سه فاز

 

سوال: محمود بهمنی از ریاست بانک مرکزی استعفا داد! چرا؟

1. چون دلش خواست

2. چون خیلی ها اینک ار را کردند و اتفاق خاصی نیفتاد

3. چون هر کاری کرد، قیمت نفت پایین نیامد

4. چون جهاد اقتصادی تمام شد، باید به فکر آینده باشیم

 

سوال: جهرمی پرسید "جلسات مشایی با مه آفرید امیرخسروی درباره چه بود؟"

1. درباره الی

2. درباره چیزی نبود، در خصوص چیزی بود

3. درباره رابطه آب معدنی و فوتبال

4. درباره چگونگی پرداخت رشوه به جن و پری

 

سوال: رویا تیموریان گفت" اگر اهالی سینما خودشان جمع بشوند و مشکل فساد را حل کنند بسیار بهتر از علنی کردن آن است" به نظر شما وظیفه ما چیست؟

1. دور هم جمع‌شان کنیم

2. دور هم جمع‌شان کنیم و بعد یک دور ضرب در خودشان کنیم

3. تعداد شان زیاد است جا به اندازه کافی نداریم

4. لایحه حمایت از خانواده به کجا رسید؟


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 8:23 عصر | نظر

سه شنبه 91/1/22

همانطور که همگان اطلاع دارند باز هم دست اجانب از آستین تماشاگران بیرون آمد و تعداد معدودی تماشاگرنما(فقط چیزی حدود سی چهل هزار نفر!) بی‌تربیتی کردند و موجب شدند که بازی پرسپولیس و داماش در دقیقه نود نیمه کاره بماند. معلوم است که این اتفاق چقدر بد است(منظور از این اتفاق نیمه کاره ماندن بازی است وگرنه چیزهایی که آدم به آنها عادت دارد که بد نمی‌شود!) بنابراین در زیر چند راه برای تکرار نشدن این اتفاق‌ها به مسئولین محترم فوتبال کشور ارائه می‌کنیم:

 
1. داورها را از میان آدمهای ناشنوا انتخاب کنیم. اینطوری دیگر تماشاچی‌ها هرقدر هم فحش دهند هیچ اتفاقی نمی افتد. البته ممکن است آنها روی پلاکارد چیزهای بدی بنویسند که خب آنوقت باید داور ها نابینا هم باشند. البته گاهاً هم مشاهده شده که تشنج‌های ایجاد شده بخاطر حرفهای داور است که بهتر است داور لال هم باشد تا راه فتنه کلا بسته شود!
 
2. فکر میکنید تماشاچی‌ها چه چیزهایی می‌گویند که داور ناراحت می‌شود؟ نه... نگفتم بگویید، گفتم فکر کنید! طبیعتا تماشاچی‌ها نکاتی را درباره خانواده و بستگان داور ذکر می‌کنند دیگر که البته این مشکل هم قابل حل است. اگر داورها را از میان کسانی انتخاب کنیم که هیچ کس و کاری ندارند مشکل حل خواهد شد. مثلاً شما اگر عمه نداشته باشید اصلا ناراحت می‌شوید کسی به عمه‌تان اهانت کند؟ اصلا چطور می‌شود به کسی که وجود ندارد اهانت کرد؟ پس نتیجه میگیریم که مشکل از تماشاچی‌ها نیست بلکه از داورهاست که به هر کدام از بستگانشان که اهانت می‌کنند وجود دارد!
 
3. مگر یک نفر تماشاچی صدایش چقدر  بلند است؟ حالا یک نفر نه صد هزار نفر! مثلا اگر الان در کرج صد هزار نفر فحش بدهند کسی در تهران می‌شنود؟ معلوم است که نه. پس بهتر است فاصله میان جایگاه تماشاچی‌ها با زمین بازی کمی بیشتر شود. آفرین صندلی‌ها رو ببر عقب... یک کم دیگر... باز هم برو... یه ذره دیگه...آهان خوب شد، فقط به تماشاچی‌ها بگو زیاد روی سی و سه پل ننشینند، قدیمی است و ممکن است خراب شود!
 
4. اگر دقت کنید می‌بینید که در همین بازی اخیر داور در دقیقه نود ناراحت شد و بازی را قطع کرد. حالا فرض کنید اگر بازی در دقیقه 89 تمام می‌شد دیگر هیچکدام از این اتفاق‌ها نمی‌ا‌فتاد. خب مگر آیه نازل شده است که فوتبال باید 90 دقیقه باشد؟ دوستان از این به بعد فوتبال را در دو نیمه چهل و چهار و نیم دقیقه‌ای برگزار کنند تا همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود.
 
5. من میگم زیاد سخت نگیرید. بالاخره تماشاچی و بازیکن باید به هم بیایند؛ آن‌جور خوشحالی کردن اینجور اعتراض کردن هم دارد دیگر! من فکر می‌کنم داور آن وسط وصله ناجور بوده وگرنه حرفی نزده اند که بنده خداها... احوال‌پرسی کرده‌اند!
 
6. یک راه هم این است که سعی کنیم فضای ورزشگاه‌ها سالم شود و فرهنگ تماشاگرها بالا رود. چی؟ این خیلی سخت است؟ کجا ؟ میرید همان بندهای بالا را اجرایی کنید؟!... خب بفرمایید!

ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:47 صبح | نظر

یکشنبه 91/1/20

آقای میرحسین موسوی در یکی از دیدارهای نوروزی خود با فرزندان کتابی را برای مطالعه به آنها و مردم معرفی کرده است. ظاهرا این کتاب روایت زندگی مردی است که در سده شانزدهم میلادی به مبارزه علیه انحراف کلیسا بر می‌خیزد.

در پی اعلام این خبر تعدادی از پژوهشگران به تدوین چند کتاب جدید پرداختند تا فرزندان آقای موسوی و هواداران جنبش سبز بتوانند با مطالعه آنها سیر مطالعاتی آغاز شده را تکمیل کنند. ما هم در اینجا به معرفی این چند کتاب می پردازیم:
 
عنوان: چگونه برای آدم زنده مجلس ختم بگیریم
نویسنده: کامبیز زنده صفت
ناشر: معاونت فرهنگی ستاد مرکزی صنف مرده خواران و کشته سواران
شمارگان: 1254 عدد
 
نویسنده در این کتاب با برشمردن اهمیت برگزاری مجلس ختم، همگان را به تلاش برای هرچه بهتر برگزار شدن این مجالس دعوت می‌کند. فصل اول کتاب به بیان خصوصیات آدم زنده و مرده می گذرد: «آدم زنده می‌خورد و آدم مرده هم می‌تواند توسط تعدادی مرده‌خور خورده شود. آدم زنده قضای حاجت می‌کند و آدم مرده نیز می‌تواند موجب روا شدن حاجت برخی سیاسیون شود. آدم زنده می‌میرد و آدم مرده هم زنده می‌شود.» نویسنده در پایان این فصل بعد از برشمردن مواردی چند از این خصوصیات نتیجه می‌گیرد که پس تفاوت زیادی بین آدم زنده و مرده نیست و بنابراین می توان در مجلس ختم آدم زنده هم شرکت کرد.
 
 مرحوم زنده صفت برای کاربردی شدن مباحث در فصل دوم به بیان خاطرات خود پرداخته و به بازگویی خاطرات خود از حضور در 13 مجلس ختم حکایت می‌کند. وی می‌گوید: «برای مردم عجیب بود که چطور من توانسته‌ام در مجلس ختم خودم شرکت کنم. من حتی شاهد پوزخند زدن های مخفیانه آنها هم بودم و می شنیدم که به من می‌گفتند «بابا این یارو تعطیله!» اما فکر می‌کنم این‌ها مهم نیست.» البته نویسنده به اینکه پس چه چیزی مهم است اشاره نمی‌کند.
 
نویسنده در فصل سوم کتاب که بعنوان فصل آخر نتیجه گیری نام دارد سعی کرده تا به جمع بندی از مباحث مطرح شده بپردازد ولی گویا هرچقدر سعی کرده به نتیجه خاصی نرسیده است. صفحات سفید فصل سوم موید این امر است!
 
 
 
عنوان: من و سطل زباله‌ام
نویسنده: کتون شارپ(برادر جین شارپ!)
مترجم: غلام بیژامه
ناشر:مرکز گذار از جنگ نرم به جنگ سخت
شمارگان: بیشمار
 
کتاب « من و سطل زباله ام» مجموعه یادداشت های روزانه یک چریک سابق جنگ نرم(فعال کنونی جنگ سخت) است. نویسنده در مقدمه کتاب می‌نویسد: «خیلی سخت است که هر شب بعد از برگشتن از یک عملیات نفسگیر زنت به تو بگوید: «ایششششه... بدو برو تو حموم، بوی گندت من رو کشت»؛ سخت است که در قرارگاه تو را به عنوان فرمانده بخش آشغال بشناسند؛ همه اینها سخت است اما در راه جنبش سبز آسان.»
 
نگارنده در این کتاب با شرح ریز جزئیات نحوه آتش زدن یک سطل زباله می‌گوید: «ابتدا سطل زباله را در میان دست‌هایتان گرفته و به سینه بفشارید. سرتان را در سطل فرو کنید و جوری که انگار دارید در گوش معشوقتان نجوا می‌کنید از اینکه مجبورید او را آتش بزنید معذرت بخواهید. دل او را بدست بیاورید تا در مسیر سوختن شما را یاری کند وگرنه مسیر سختی را پیش رو خواهید داشت.» البته نویسنده یک راه میانبر هم برای فرار از سختی های آتش زدن یک سطل زباله پیشنهاد می‌کند: «البته اگر بتوانید بجای بدست آوردن دل سطل زباله، دل برخی ها را بدست بیاورید تا بجای سطل زباله آهنی، سطل زباله پلاستیکی بگذارند باز هم موفق خواهید شد!»
 
در صفحه 23 این کتاب می خوانیم:
 
«هیچ کس نبود. سطل زباله گوشه چهار راه چشمم را گرفت. آرام خودم را به آن رساندم و در آغوشش گرفتم. حس کردم من را شناخته است و با من همراهی خواهد کرد چون گرمای خاصی داشت. کم کم با خودم گفتم ببین چقدر با جنبش حال می‌کند که اینطور دارد گرمایش می‌رود بالا. کبریت را روشن کردم و مثل یک گربه پریدم بالا تا آتش را بیاندازم داخلش. اما نمی‌دانم کدام بی پدر و مادری قبلا آنرا آتش زده بود که آتش تمام مژه هایم را سوزاند. صد بار به مسئولمان گفتم به بچه ها بگوید در کار ما دخالت نکنند.»
 
نویسنده در انتهای کتاب بر این نکته تاکید می‌کند که برای آتش زدن سطل زباله همراه داشتن فندک یا کبریت الزامی است!

ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:54 عصر | نظر

سه شنبه 91/1/8

بشارت باد حضورت را، ای ادامه کربلا!

بشارت باد خانه زهرا علیهاالسلام را؛ که شور تو موجی از عاطفه به فضای خانه خواهد بخشید و آغوش فاطمه علیهاالسلام از عطر کربلایی ات آکنده خواهد شد!

بشارت باد آمدنت را، که لحظه های تنهایی پدر، با تو رنگین خواهد شد و غریبانه هایش را با اندوهان زهرایی علیهاالسلام تو پیوند خواهد زد!

بشارت باد بر عاشوراییان مقدم نورانی ات!

قدم بر خاکی بگذار که پاکیِ گام های تو را آرزومند است، بانو!

بانو!

ای گویاترین خطبه عاشورا!

بشارت باد آمدنت را، که افتخار رسالت و امامتی! بانو، ای ادامه کربلا در کویر جهالت جاری شدی و سراب های روییده بر اذهان را از زلال حقیقت سیراب کردی!

کسی پرستاریِ زخم های عاشورایی را به تو آموخت؛ به تو که جز به زیباییِ ایثار نیندیشی و میان زخم و خون و آتش، صبر را برگزیدی که: «اِنَّ اللّه ... مَعَ الصّابِرین».

تو مسیر عاشورا را به ابدیت سپردی؛ حتّی داغ فرزندانت را نِگَریستی و نگریستی، که مبادا احساس خویش را به وظیفه الهی ترجیح داده باشی!

آه! زینب، زینب علیهاالسلام ، ای زینتِ تنهایی پدر!

ای میوه دل مادر!

ای وقار خانه همسر!

ای سفیر کربلایی مادر!

درود خداوند بر تمام لحظه های تنهایی ات که اگر مادر زنده بود، به خاطر تو، بیت الاحزانش را در محفل تو برپا می کرد!

تو عینیّت تمام معنای صبری؛ صبری که برای همیشه معنا از تو گرفت.

بانو!

شادی و غم را به هم آمیخته ام و شعرهایم تنها عطر کربلاییِ نام تو را زمزمه می کنند. گویی نسیم یادت، شقایق های عاشق را به خویش می خواند و داغ ثانیه ها را حتی در روز تولّدت تازه می کند.

بانو!

ای صداقت عشق، ای تجسّم صبر، ای آیینه وقار و ای عصمتِ متجلّی!

درود بر تو و لحظه هایی که تو در امتحان الهی قبول شدی!

درود بر کربلا، درود بر شهادت و درود بر تو که فاش کردی راز آفرینش را: «اِنّی اَعْلَمُ ما لاتعلمون»...


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 10:49 عصر | نظر

درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code