خانم سرنوشتساز گردنبند طبی دور گردنش را محکم میکند و با کمک واکر از جا بلند میشود.
همسر: باور کن خود مردم هم راضی نیستن که تو با این وضع پاشی بری!
خانم سرنوشتساز: من که چیزیم نیست! فقط مهره شیشمم رفته با مهره سیزدهمم جابجاشده که با چهارتا حرکت کششی و هوازی برمیگرده سر جاش.
همسر: چشمت چی که شرق و غربش قاطی شده؟ همین پریشب نبود به جای پارکینگ، با ماشین رفتی تو نشیمن همسایه؟ بدبخت هنوز گلگیر سمت چپش تو بصلالنخاعش گیره! اونوقت تو با این چشمت میخوای بری چیو بخونی و امضا کنی؟
خانم سرنوشتساز: لازم نیست چیزی بخونم. یکی اون بالا میخونه همه میشنویم و رأی میدیم.
همسر: میشنوی؟! تو که ورودی یه گوشت تو تصادف کور شد و اون یکی رو هم که چهار تا حلزونی بهش کوک زدن، بازم بدون سمعک نمیشنوه!
خانم سرنوشتساز: نگران نباش! گفتم اون نماینده زنه به جام گوش کنه و بگه کدومو فشار بدم. هنوز سر اون دستور معرکهای که برای تقویت مو بهش دادم بهم مدیونه!
همسر: همون که میگفتی تازه داشتی دستور رو براش مینوشتی یهو رئیس مجلس گفت برجام تصویب شد؟
خانم سرنوشتساز: آره همون. حالا برو کنار دیرم شد. سرنوشت یه ملت دست منه امروز!
همسر: اون ستونِ وسط هالِ بابا! من پشت سرتم. بگیر اونور ردی.
روز_صحن علنی مَیلس_چند ساعت بعد
رئیس (با صدای بلند، در حالیکه چوب نبات را داخل چاییاش میچرخاند): تصویب شد! (طفلکی ذوق دارد که روزی چندبار، بیست دقیقه به بیست دقیقه این را تَکرار کند.)
صدای اعتراض نیمی از نمایندگان به خاطر اینکه چرت نیمروزشان با داد رئیس از هم گسسته شده صحن را پر میکند.
یکی از نمایندگان (رو به رئیس): باز خُنَک بازیات شروع شد؟! حواسمو پرت کردی این دستو باختم!
روز_گوشه صحن علنی مَیلس_یه کم بعد
خبرنگار: خانم سرنوشتساز واقعاً حضور شما اون هم با این شرایط جسمی تحسینبرانگیزه!
خانم سرنوشتساز (سمعکش را جابجا میکند): من نماینده این مردمم و وظیفه خودم میدونم که برای احقاق حقوقشون با هر شرایطی در مجلس حاضر باشم.
خبرنگار: کمی در مورد CFT برامون توضیح میدین؟
خانم سرنوشتساز: نمیدونم چی هست اینکه میگین ولی حتماً به نفع نمایندگان است.
خبرنگار: به نفع نمایندگان؟! چطور؟
خانم سرنوشتساز: یه قولهایی داده شده که قابل گفتن نیست. حالا اینا رو ول کن، صورتت رو چرا کاریش نمیکنی؟ پر جوشه!
خبرنگار: والا خیلی دکتر رفتم نتونستن کاری کنن.
خانم سرنوشتساز: اونا دکتر نیستن بابا! بیا من خودم یه دستور ماسک خوب برات دارم صورتت بشه آینه…
روز_خارجی_خیابان
خانم سرنوشتساز بی اعتنا به تجمع مردم جلوی ساختمان، واکر به دست بیرون میآید و به سمت ماشین همسرش که کنار ماشین حمل زباله پارک شده، میرود.