سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جمعه 90/10/30

می دانید! کار رسانه ای عرصه خیلی وسیعی است؛ آن‌قدر وسیع که هنوز که هنوز است کلی نقاط ناشناخته دارد که هر از چند گاهی توسط فعالان صادق و خدوم این عرصه کشف می شود. جدیدا هم یکی از عرصه های ناشناخته این حوزه که از زمان نسیم شمال و جناب صوراسرافیل کشف نشده بود، توسط آقای جوانفکر (مسئول کوبیدن مشت محکم بر دهان اقتدارگرایان اعم از داخلی و خارجی) کشف شده است. ما تا حالا فکر می کردیم که کاغذ، خبرنگار، دستگاه پرینتر، آزادی بیان و... از نیازهای کار رسانه ای است اما چندی پیش متوجه شدیم که تعداد «110 سکه بهار آزادی با قیمت دولتی» نیز از نیازهای این عرصه است؛ آن‎هم چه نیازی؟! نیاز از نوع «مبرم» آن! این کشف را جناب آقای جوانفکر در نامه ای خطاب به آقای بهمنی(مسئول کوبیدن مشت محکم بر دهان نوسانات بازار اعم از ارزی و طلایی) رونمایی کردند!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 12:33 صبح | نظر

چهارشنبه 90/10/28

اصغر عزیزم،

اکنون که این نامه را برای تو می نویسم نیمه های شب است و من همچنان گرمی دستان تو را در دستانم احساس می کنم زیرا حُرم دستان توئه که منو داغون کرده... ناز چشمای تو هم خونه مو ویرون کرده... اصغرم، وقتی شنیدم که به خاطر دست دادن با من علیه تو هجمه شده است خیلی تعجب کردم زیرا تو در این زمینه سابقه زیادی داری و هر کسی این کارها را علیه تو می کند حتما با من مشکل شخصی دارد وگرنه چرا قبلا به هر زنی دست میدادی به تو گیر نمیدادند؟ من از همینجا به تمام منتقدین فارسی زبان دنیا از جمله ایران، افغانستان، تاجیکستان و به خصوص مردم اکراین اعلام می کنم زرشششششک! بنده خیلی وقت است که به همه سینما گران دنیا محرم شده ام. اصغر عزیز، جانِ آبجی ناراحت نشو ولی تو اینقدر دست مرا محکم جیق دادی که تا نیم ساعت دستم ولنگ و ولنگ می کرد و وقتی برادپیت متوجه شد دستم درد می کند ناراحت شد و گفت بی غیرتی هم حدی دارد، آدم توی پارتی هم دست ناموس مردم را اینطوری فشار نمیدهد!

 

اصغری،

من زیاد به حرفهای او محل نمیگذارم ولی هرچی هم که باشد او مرد من است و از اینکه خیلی آدم غیرتی است خوشم میآید زیرا او اصلا دوست ندارد دست یک مرد غریبه ایرانی را در دستان زنش ببیند. برای همین دیگر به من اجازه نمیدهد فیلم های شما را نگاه کنم و در جشنواره هایی که شما هستید حضور یابم زیرا قبلا هم یک همایشی توی فرانسه بود یا کن بود یا اطراف سولقان خودتان بود دقیقا نمیدانم کدام گوری بود این آقای مخملباف خیلی به من نگاه های زننده ای داشت و فکر کنم منظور بد داشت که یکهو دیدم برادپیت که هنوز نیم لیتر نفت تَهَش مانده بود غیرتی شد و شَتَرَق یکی خواباند زیر گوشش.. ولی من به او توضیح دادم که تو مثل مخملباف نیستی که به همه زنهای اطرافش منظور بد دارد و این سری خیلی گند وحشتناکی هم بالا آورد. حالا شما بیا و مردانگی کن و از این به بعد هر وقت مرا دیدی یواشکی چشمک بزن من هم برای تو بشکن میزنم و دوتایی کیف میکنیم!

اصغرجان،

دیگر مزاحم وقت عزیزت نمیشوم فقط از طرف من به این سینما گرهای خودتان بگو یک خورده رعایت کنند چون اخیراً خیلی فیلمهای شما مبتذل شده و ما در خانه وقتی بچه ها بیدار هستند اصلا نمیتوانیم فیلمهای سینمای ایران را نگاه کنیم چون خیلی بدآموزی دارد و هرکی به هرکی شده است.. البته من برای بازیگران شما احترام خاصی قایل هستم و شما خیلی هنرمندان با برکتی دارید مثلا یادم میآید مدتی که توی سومالی بودیم خیلی از مردم وقتی بازیگر زن شما که آمده بود آنجا را تماشا می کردند گرسنگی از یادشان می رفت و این خیلی برای مردم قحطی زده آنجا با برکت بود

اصغرم،

این نامه را وقتی در هواپیما بودم برای تو نوشتم و الان آن را به همراه یک شعر به تو تقدیم میکنم امیدوارم که خوشت بیاید.

الا اصغر که چشم شور داری

از این فیلم ساختنت منظور داری

بکن اون چشمای نازت رو درویش

اگر که فکرای ناجور داری

 

دوستدار تو آنجلینا جولی

ساعت 9.37 دقیقه صبح 15 ژوئن 2012

توی هواپیما


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:59 صبح | نظر

دوشنبه 90/10/26

هم‌زمان با اعلام حکم فائزه هاشمی، ریاست جاسبی بر دانشگاه آزاد هم پایان یافت. البته واقعا آدم درمی ماند که اصولاً جاسبی از دانشگاه آزاد رفته است یا دانشگاه آزاد از جاسبی! دلیل این تحیر هم این است که جاسبی و دانشگاه آزاد هر دو با هم به جهان معرفی شده اند و قدمت هیچ کدام از هم بیشتر نیست. حالا دل آدم می‏سوزد به حال آن چند میلیون دانشجویی که در فراق این مدیر خدوم خون گریه خواهند کرد. اما به نظر من، این اتفاق از همه بیشتر برای خود آقای جاسبی خوب بود؛ بالاخره آدم دو روز یک‌جا می نشیند، زخم بستر می‌گیرد؛ چه رسد به 30 سال!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:10 عصر | نظر

یکشنبه 90/10/25


 

آخرین متدهای روز جهان در زمینه ی نحوه ی محبت و نفوذ دانشجو به دل استاد (برگه ی امتحان):این جفنگیات مرسوم که در برگه ی امتحان مینویسند و از بیماری مادر تا اینکه اگر این درس را نمره نیاورم مشروطم میشوم و ... هم، خیلی خز شده و هم، حتی یک بچه ی 5 ساله باور نمیکند؛ چه برسد به یک دکتر! کمی نوآوری و خلاقیت داشته باشید. جناب استاد به اندازه ی کافی خودش مشکلات و بدبختی دارد، دیگر نیاز نیست شما با آن خط زیبای منحصر به فردتان یک صفحه ی a4 برایش از مشکلاتتان بگویید. حالا باز ای کاش فقط یک نفر چنین خزعبلاتی می نوشت. یکهو می بینی از 30 نفر دانشجو، بیست و هشت نفر عینا نوشته اند که اگر این درس را نمره نگیریم مشروطیم و مادرمان مریض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار این مشکلات را هم از روی دیگر تقلب کرده اند.

روشی پلید

یک درس ساده ای بود که من بنا به دلایلی نتوانسته بودم اصلا این درس را بخوانم و با ذهن کاملا خالی سر جلسه امتحان رفتم. نیم ساعتی نشستم و دیدم هیچکدام از این سوالات حتی برایم آشنا هم نیست. یک جمله در پایان برگه نوشتم و برگه را تحویل دادم:

«در اعتراض به تقلب گسترده ای که سر جلسه ی امتحان از سوی دیگر دانشجویان شاهد بودم از دادن این امتحان خودداری کرده و نمرهی صفر را به بیستِ با تقلب ترجیح میدهم.»

نمرهی الف کلاس را گرفتم! خدایا مرا ببخش.

صم بکم عمى فهم لایعقلون

درس معارف بود. میدانستم موضوع درس چیست و مباحثش در چه زمینه ای است -با عرض خسته نباشید به خودم- اما جزئیات مطالب و محتوای درس را نمیدانستم. سوالات توزیع شد و باز هم دیدم سوالات کمی برایم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمین و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب دینی کلاس اول ابتدایی، آقای واسعی گفته بود که مثلا چگونه مواد غذایی در بدن مادر تبدیل به شیر میشود تا برهان نظم و علیت که در دبیرستان خوانده بودم. اما نقطه ی طلایی برگه این جمله بود:

«جناب استاد برای من کاری نداشت که عین محتوای کتاب را برایتان کپی کنم اما شما با روش زیبای تدریس خود به ما یاد دادید که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنیم. گفتید در دین عقل هم سهیم است و نباید«صم بکم عمى فهم لایعقلون» بود. پس من ترجیح دادم مفهوم را بفهمم ولی کپی نکنم بلکه از دانسته های خود بنویسم.»

بیست گرفتم! خدایا مرا ببخش.

 اگر دین ندارید لااقل دلم شاد کنید

محاسبات عددی. درس بسیار دشوار. حداقل برای من که علاقه ی چندانی به ریاضیات و مباحث محاسبه ای کامپیوتر نداشتم. سوالات توزیع شد و مطابق معمول! خداوکیلی دیگر این درس 3 واحدی را خوانده بودم ولی چه کنم که در مغزم جای نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اینکه برگه را تحویل دهم نمرهی خود را تخمین میزنم. در بهترین حالت 7 میشدم. امکان رسیدن امدادهای غیبی هم تحت هیچ عنوانی میسر نبود. آخر برگه نوشتم:

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید نمرهی 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدایا مرا ببخش.

وساطت حافظ

استاد حسینی دکترای ادبیات بود و استاد درس شیوه ی نگارش (البته فامیلش شهبازی بود ولی چون ممکنه یه وقت بیاد اینجا رو بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بیت از حافظ میخواند و چشمانش پر از اشک میشد. سوالات چی.....؟ بگید؟ (اسمایلی آقای قرائتی) نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بیشتر نمیگرفتم. قبل از امتحان سری به اینجا زده بودم و واژه ی«شهباز» را در دیوان حافظ سرچ کردم و آن بیت را کف دستم ثبت کردم. زیر برگه امتحان نوشتم :

«جناب استاد من که«حافظ» را نمیشناختم؛ این شما بودید که در این ترم عشق حافظ را در وجود من انداختید! و باعث شدید تا با این شاعر آسمانی آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالی به حافظ بزنم و ببینم چه میشود، این بیت آمد»:

خاکیان بی بهره اند از جرعه ی کاس الکرام این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده اند شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند بیست گرفتم! تنها بیستی که استاد در چند سال اخیر به یک دانشجو داده بود. خدایا مرا ببخش.

تصویر من رو شطرنجی کنید

امتحان نظریه های جامعه شناسی و ... . تو رو خدا نام این استاد را بیخیال شوید. استاد نسبتا معروفی است و البته در بسیاری از دانشگاههای یزد هم تدریس دارد و حسابی سرش شلوغ است. 10 نمره تحقیق و کنفرانس داشت و 10 نمره هم امتحان پایان ترم. سرم بوی قرمه سبزی میداد. با یکی از بچه ها شرط گذاشتم که تحقیق و کنفرانس ارائه نمیدهم اما نمرهی بالای 18 میگیرم. برای امتحان تئوری هم حسابی خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پایانِ برگه بدون اینکه تحقیق یا کنفرانسی ارائه کرده باشم، نوشتم:

«موضوع تحقیق و کنفرانس: بررسی علل قبولی بالای دانش آموزان یزدی در دانشگاهها در طی 16 سال اخیر.» 19 گرفتم! خدایا این یکی رو دیگه مردونه ببخش.

اگه مردی منو بنداز

با حساب خودم 13- 14 میشدم. اما این نمره برای من که عنوان شاگرد سومی!!! کلاس را یدک میکشیدم خیلی فجیع بود. استاد فوق العاده جدی و بداخلاق بود و چندان نمیشد طرفش رفت. یک جمله پایان برگه نوشتم:

«جناب استاد حضور در کلاس شما در این ترم برایم بسیار مغتنم و مفید بود. اگر ترم بعد با ما درس برمیدارید که هیچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم این درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشید.» 17! خدایا سه تا نقطه --


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 12:55 صبح | نظر

شنبه 90/10/24

 

چهل روز از آن واقعه می‌گذرد. هنوز هم دل آسمان پر از اشک و سَرِ زمین به زیر است. هنوز هم خورشید، سرخ‌فام و صحرای کربلا شرمسار است. هنوز هم داغ حسین(ع) جان‌سوز است. عاشورا چنان صحنه هستی را دگرگون ساخت که گویی آثار قیامت بر اندامش هویداست و حسین و یارانش چنان بر تارک تاریخ درخشیدند و جاودانه شدند که هیچ‌گاه غبار زمان بر روی آزادگی و جسارتشان نخواهد نشست.

چگونه می‌توان عزت حسین(ع) را در عاشورا از یاد برد؟! چگونه می‌توان تصویر عباس(ع) را از ذهن دور داشت؟! مگر می‌توان آرامش و شکوه زینب(س) را نادیده گرفت؟! مگر می‌شود وجود سجاد(ع) را در شام ندید؟! چگونه می‌توان با کاروان داغدار حسین از کربلا تا شام همراه نشد؟! چگونه می‌شود سر بریده حسین و اهانت‌های یزیدیان را نادیده گرفت؟!

باز هم اربعین آمد؛ قرن‌ها از وقوع آن همه مصیبت می‌گذرد؛ ولی هنوز بغض‌ها تازه است، هنوز هم آسمان‌از نام حسین(ع) و عباس(ع) و سجاد(ع) و علی‌اصغر عطرآگین است. زخم این ناجوان‌مردی،‌التیام نیافته است؛ و گویی اربعین هر سال، نخستین اربعین حسینی است که عاشقان پیراهن صبوری می‌درند و تاب از دست می‌دهند و به عزای حسین(ع) و یارانش می‌نشینند.

 

اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید                  گوییا زینب محزون ز سفر می آید 
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست                 کز اسیران ره شام خبر می آید 



 

السلام علیک یا سید الشهدا علیه آلاف التحیة و الثناء


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:10 عصر | نظر

   1   2   3   4      >
درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code