جناب روح توافقنامه ژنو
سلام علیکم!
آنچه مشاهده میکنید نامه جمعی از مردم ایران است که خطاب به شما نوشته شده است. پیش از آنکه سخن اصلی را آغاز کنیم از شما خواهشمندیم که سلام گرم ما را به دایی جانتان جناب روح توافقنامه ترکمانچای برسانید. راستی پدربزرگ چطور هستند؟ روح توافقنامه ورسای حالش خوب است؟ از عمه خانم، جناب روح توافقنامه گلستان چه خبر؟ راستی شنیده بودیم هشت سالی حال پدرتان، آقای روح توافقنامه سعدآباد خوب نبود؛ کسالت رفع شده است؟ خب الحمد لله!
به هر حال خدمت جمیع خانواده محترم سلام برساند و اکیداً متذکر شوید که مردم ایران سالهاست بیصبرانه منتظر هستند تا دیدار حضوری حاصل شود و شخصاً مراتب ارادت خود را خدمت این ارواح ابراز کنند!
اما بعد.
شنیدن خبر تجاوز به روح توافقنامه ژنو موجب شد تا ما دست به قلم شده و جویای احوال خودتان هم بشویم. حتالتان چطور است؟ بهتر هستید؟ کسالت رفع شده است؟ البته ما دقیقاً نمیدانیم شدت تجاوز چقدر بوده است. اخبار و گزارشها به شدت متفاوت و حتی متناقض است. حتی زبانم لال، برخی از دیپلماتها که کارکشتگی از کت و شلوارشان چکه میکند، جوری در این چند روز جلوه دادهاند که انگار روم به دیوار، شما به آمریکاییها تجاوز کردهاید نه آمریکاییها به شما!
البته ما هم به شما توصیه میکنیم خیلی پی قضیه را نگیرید. تجاوز است دیگر؛ اتفاقی که نیفتاده! شما هم کوتاه بیایید وگرنه خدای نکرده این آمریکاییها یک بمب میاندازند سرمان و همه تجهیزات نظامی ما را یکجا میفرستند هوا و حالا بعد از شما میرسند سروقت ما!
به هر حال امیدواریم حال شما بهتر شده باشد و بتوانید خود را به دور بعدی مذاکرات برسانید. شاید گله کنید که چرا تا حالا سراغتان نیامدیم و آن روزها که سُر و مُر و گنده حاضر بودید حالی از شما جویا نشدیم. حق دارید که ناراحت باشید اما باور کنید تقصیر ما نبود.
یعنی شاید باورش سخت باشد ولی ما تا همین چند روز پیش که فهمیدیم مورد تعرض قرار گرفتهاید حتی از وجود شما هم مطلع نبودیم. یعنی توافقنامه ژنو بقدری پیچ و خم داشت که ما خودش را هم درست و حسابی نتوانستیم هضم کنیم چه برسد به روحش!
حتی همین قضیه بلایی که سر شما آمده است را هم دیر فهمیدیم. البته ما معمولاً صفحه حوادث روزنامهها را زیاد میخوانیم(البته فقط برای عبرت گرفتن!) اما در هیچکدام از جسارت به شما سخن نگفته بودند. اما ناغافل خبر را در صفحات سیاسی خواندیم. واقعاً نمیدانیم باید به این نشریات زرد سیاسی چه گفت که با آبروی یک خانواده بازی کرده و اینچنین مسائلی را هم سیاسی میکنند. یکی نیست بگوید آخر خودتان خوشتان میآید که اگر به روح توافقنامهتان تجاوز شد هی سر دست بگیرند و داد بزنند؟ حالا اتفاقی است که افتاده دیگر، چرا انقدر بزرگش میکنید؟ هیچ فکر نمیکنید که حالا حالاها قرار است از این دست توافقات انجام شود و خوب نیست این رسوایی انقدر جار زده شود و امنیت توافقنامههای اتی پیش پیش زیر سوال برود؟!
البته این را هم بگوییم. ما از همان موقع که آن جان کری بیحیا آن رفتارها را در ژنو انجام داد شستمان خبردار شد که مردک هیز فکرهایی در سر دارد اما خب گفتیم انشاالله گربه است و شاید اینبار بشود به آمریکاییها اعتماد کرد. دیگر چه میدانستیم که این بلاها را سر شما خواهند آورد. صد بار به دوستان گفتیم نگذارید این روح توافقنامه ژنو تک و تنها راه بیفتد در خیابان. همراهش باشید، مراقبت کنید که خدای نکرده دست نااهلان به آن نرسد. اما متاسفانه شد آنچه نباید میشد و این بلا سر شما آمد.
این را هم بگوییم که بیانصافی نکرده باشیم. البته دوستان خیلی هم بیخیال نبودند. ما همهاش مواظب کنگره بودیم که یک وقت به شما بد نگاه نکند اما ناغافل دیدم ای داد بیداد! همان دولت بیپدر و مادر...
یعنی بدبختی یک بلایی هم سرتان آوردهاند که آدم رویش نمیشود لااقل در مجامع بین المللی دادخواهی کند. برویم بگوییم چه؟ هرچه بگوییم خب تف سر بالاست دیگر! بگوییم دستی دستی روح توافقنامهمان را دادیم بهش تجاوز کنند؟ قباحت دارد خدا وکیلی!
حالا باز جای شکرش باقیست به خود توافقنامه تجاوز نکردهاند. بهتان بر نخورد اما باز روح یک حالت الاستیکی دارد که سریع شکل اولیهاش را پیدا میکند اما امان از روزی که به خود توافقنامه نگاه چپ بکنند! دیگر خون دیپلماتهایمان به جوش میآید و هیچ بعید نیست در مذاکرات به نشانه اعتراض آتی چایشان را بدون قند بخورند! خدا آن روز را نیاورد!
به هر حال زیاد مزاحم نمیشویم. بالاخره شما هم حالتان خوب نیست. بهتر است چند روزی استراحت کنید و حسابی به خودتان برسید که مذاکرات در پیش داریم! سلام به عمه و دایی گرام برسانید!
اونا حاضرند هر چیزی بگن تا آدمهای متفاوتی به نظر بیایند. این دو خواهر با اینکه منسوب به یکی از شخصیتهای بزرگ و بسیار محترم هستند، اما شوق دیده شدن و متفاوت بودن باعث شده تا حرفهایی بزنند که گاهی آدم از شرم پاش به زمین میچسبه! مسابقه با حضورخواهرها «ن» و «ز» که فامیلشون هم «الف» هست رو ببینید تا متوجه بشید این بندگان خدا چقدر متفاوت هستند و کمبود دیده شدن با آدم چکار میتونه بکنه!
خب خانوما! اگر در ابتدا سلام و علیکی با بینندگان دارید بفرمایید تا بعد بریم سراغ اولین سؤال.
ز: خداحافظ!
مجری: گفتم سلام و علیک!
ز: من چون متفاوتم با خداحافظی شروع میکنم!
مجری: خدا سلامتی بده! خب... خانم «ن» شما بفرمایید.
ن: من چون متفاوتترم حتی خداحافظی هم نمیکنم. فوتینا!
مجری: بله؛ خدا انشاالله هر دو را با هم سلامت بفرماید. اولین سؤال: انسانها در خانه غالباً با پای برهنه یا حداکثر با دمپایی راه میروند، شما با چه چیزی راه میروید؟
ز: من با یک پوتین زرشکی با ساق یک متری راه میروم. انقدر کیف میده!
ن: من راه نمیروم، چون متفاوت باید باشم همش قل میخورم!
سوال دوم: شما سوپ را با چه چیزی میخورید؟
ز: من سوپ را درون سرنگ ریخته و در رگهایم تزریق میکنم!
ن: من با دریل ته کاسه را سوراخ کرده و بعد محتویات کاسه را درون ملاقه ریخته و بعد با نی درون آن فوت کرده و هنگامی که صدای قلقل آن بلند شد سوپ را دور میریزم و نمیخورم. من خیلی متفاوتم، این را در مصاحبههایم هم گفتهام!
سوال سوم: با یک سطل رنگ چکار میکنید؟
ز: میپاشم در جامعه! باید رنگ را پاشید در جامعه!
ن: ته کاسه سوپ سؤال بالا رو که سوراخ شده بود با سیمان پر میکنم. بعد رنگ را داخل آن ریخته و با قاشق میخورم. به جون مادرم من خیلی متفاوتم!
سوال چهارم: چطور سوار یک دستگاه خودرو میشوید؟
ز: از آنجا که من به شدت معتقد به آزادی زنان در جامعه هستم، هیچوقت سوار یک خودرو سرپوشیده نمیشوم، اما اگر خودروی مورد نظر شما سرباز باشد، ابتدا درون یک منجنیق رفته و بعد کش آن را پاره کرده و از بالا تالاپی درون خودرو میافتم. به این متفاوتی!
ن: من قرمه سبزی دوست دارم!!
مجری: چه ربطی داشت؟
ن: همین دیگه. این بیربطی متفاوتترین جوابیه که ممکنه به ذهن کسی برسه. هلاک این تفاوت خودمم!
سوال پنجم: شما که انقدر متفاوتید به نظرتون متفاوتترین آدم کشور کیه؟
ز: اگر میگفتید نابغهترین که میگفتم مهستی و هایده! اما چون گفتید متفاوتترین باید بگم خودم که این دو نفر رو نابغهترین میدونم.
ن: به نظر من همین خواهرم سرکار خانم «ز». چون به نظرم کسی که با وجود من و حتی در حضور من خودش رو متفاوتترین بدونه حتماً آدم متفاوتیه! البته مشکلی نداره که ایشون خودش رو متفاوتترین آدم کشور بدونه چون من متفاوتترین آدم جهانم!
ششمین و آخرین سؤال: به نظر شما متفاوتترین تیپ چیه؟
ز: چادر سر کردن همراه با آرایش غلیظ که مواد آرایشی همچین از صورتت چکه کنه و از لنز دوربین عکاسها تراوش کنه بیرون!
ن: واقعاً عجیبه. من با اینکه حتی از خواهرم هم متفاوتترم، ولی نمیتونم جوابی جز این بدم. نظر من هم همینه!
مجری: خیلی خب. بینندگان عزیز امیدوارم که با دیدن این مسابقه متوجه شده باشید که سلامتی چه نعمت بزرگیه! خواهشمندیم با ارسال پیامک نظر خودتون رو درباره اینکه کدام یکی از این دو خواهر متفاوتترین بودند برای ما بفرستید. همچنین در انتهای پیامک هم اگر یک روانپزشک خوب سراغ دارید معرفی کنید، خدا از بزرگی کمتون نکنه!