بنسلمان (یک مشت سکه طلا را از صندوق برمیدارد و آنها را با فاصله، روی دیگر سکهها رها میکند): میشنوید؟
دونالد ترامپ (گوشی تلفن را محکمتر به گوشش میچسباند): انگار صدای پوله!
بنسلمان: دُرُس شنیدین؛ صدای پوله؛ طلای ناب.
ترامپ (آب دهانش را از زور ذوق میبلعد): گفتی طلای ناب؟
میگوید و چشمهایش سیاهی میرود. او کُشته مُرده پول است. هر جا که بوی پول به دماغش برسد، سینهخیز هم که شده، خودش را به آنجا میرساند و زوزه «اَنا شریک» سرمیدهد.
بنسلمان درمییابد که آب، چک و چانه و گل و گردن رئیسجمهوری امریکا را خیس کرده است. او باوجودیکه نصف سن ترامپ را دارد، امّا گاه دست روی نقطهضعف رئیسجمهور پیر امریکا میگذارد و او را به رقص وامیدارد. البته بنیامین نتانیاهو را نباید ازیاد برد. او هم بازیگردانی است که وقتی حوصلهاش سرمیرود، ترامپ را وارد سِنِ نمایش می کند. نخستوزیر اسرائیل بارها باخودش گفته است: «چه خوب شد که ترامپ رو واسه رئیسجمهوری انتخاب و بعدش برندهاش کردیم. سرگرمی خوبیه!»
بنسلمان: صداشونو دوس دارین؟
ترامپ: خودشونو بیشتر دوس دارم!
بنسلمان: اینا مال شوما میشن اگه…
ترامپ (باهیجان): اگه چی…. ها؟ اگه چی؟
(بنسلمان عمداً سکوت میکند. میخواهد خوب دل این پیرِ پولپرست را آب کند و آتش هوس او را تیزتر.)
ترامپ: دِ بگو دیگه! اگه چی؟ چی میخوای؟ تو فقط لب تر کن؛ قربون طلاها و پولات!
بنسلمان: میخوام از برجام خارج شی!
ترامپ(پشت گوشش را میخاراند. ابرِ تعجب، تمام صورت زرد و نارنجیرنگش را میپوشاند): برجام؟!…. این دیگه چه کوفتیه؟!
بنسلمان (زیر لب چند تا بد و بیراه به او میدهد. با خودش میگوید:«خاک تو سر کشوری کنن که یه همچین ببویی رئیسجمهورشه!». سرفهای میکند و بلند میگوید): برجام دیگه! برنامه هستهای ایران.
ترامپ: آهان! برجام! خُب؛ گفتی چیکارش کنم؟
بنسلمان: نمیخواهید کاریش کنین. فقط ازش خارج شین.
ترامپ (باز با لحنی پُر از تعجب و شگفتی): از کجاش خارج شم؟!
بنسلمان (چیزی نمانده گریهاش بگیرد. لابد اگر کمی جرأت داشت، فحشدان ترامپ را پُر میکرد و بعد گوشی را گوشهای پرت میکرد): کافیه برین پشت تیلیویزیون و بگین که امریکا از برجام خارج شد.
ترامپ (با کمی تردید): یعنی با همین چن کلمه، صاحب اون همه پول و طلا میشم؟
بنسلمان: البته!
ترامپ (خوشحال و سرزنده): تو جون بخوا شازده! اینکه چیزی نیس.
بنسلمان: تازه؛ یه دسلاف هم از بنیامین خواهی گرفت.
ترامپ (ذوقزده): مرگ من؟
بنسلمان: جون شوما!
ترامپ: خُب؛ حالا که بنی هم اینو میخواد، حرفی نیس. همین حالا میرم جلو دوربین و میگم ما خارج شدیم از… چیچی؟
بنسلمان (بیحوصله. شمشیر بهش میزدی خونش درنمیآمد): برجام!
ترامپ: آره، برجام!… میگم شازده! اگه پولات زیادی میکنه، بگو تا بگم از جاهای دیگه هم خارج شیم! هیچ تعارف نکن! میدونی که من اصلن اهل تعارف و این قرتی بازیها نیستم.
بنسلمان: یه خواهش ازتون داشتم.
ترامپ: هوم!
بنسلمان: اینکه دیگه به ما نگین «گاو شیرده»!
ترامپ (غشغش با صدای بلند میخندد): راسش شازده! نگفتنش یهجورهایی سخته. مث این میمونه که یه تیکه استخون بره لای دندونات و نخواهی اونو بیرون بیاری.
بنسلمان: خُب؛ لااقل جلو جمع و تو روزنومهها و تلویزیون نگین. بین خودمون هر چی میخواین بگین؛ ولی تو جمع…
ترامپ (بالحنی که نشان میدهد نخندد): باشه… باشه! البته قول نمیدم؛ ولی سعی خودمو میکنم. (امّا اینجا خندهاش را ول میدهد. اعصاب بنسلمان درهم میریزد. امّا وعده ترامپ مبنیبر خروج امریکا از برجام، تهِ دلش را غلغلک میدهد. با لبخندی مرموز، نگاه تشنهاش را به تخت پادشاهی پدرش میدوزد.)