مردم قابلمه به دست به کله پزی ”اصغر و فرزندان به جز کامبیز″ می رفتند و دست خالی بر می گشتند. از قرار معلوم آخرین صبح هفته، واپسین صبح اصغر است. این را شواهد و قرائن می گویند. کرکره پائین است و اعلامیه ای روی آن نصب شده با این عنوان : “در حال مذاکره با عزرائیل، نتایج مذاکرات کامینگ سون .”همه انگشت به دهان ماندند که فاتحه بفرستند یا نفرستند؟!
در جانب دیگر شهر، اصغر دراز به دراز روی تخت افتاده و فرزندانش او را دوره کرده اند. او اصغر کله پز است. مردی از جنس کله. او که از بس غذای چرب خورده، گورش را کنده، در واپسین دم حیات، فرزندان خویش را برای وصیت و آخرین نصیحت ها جمع کرده است.
هم اکنون گوش جان می سپاریم به نصایح ایشان. اصغر به سختی سرش را به جانب پرویز چرخاند و گفت: “پرویز، اون خیار شورها رو بردار…حالا یکیشون رو بخور…برات نون و آب میشه؟” پرویز خیارشور را با دندانش دو نیم کرد و افزود: “نه پدر جان، آدم سیر نمیشه با این”.
اصغر با هر زحمتی بود سرش را به سوی پسر دیگرش متمایل کرد: “چنگیز، اون گوجه رو بردار …حالا یکیشون رو بخور …اون دنیا معده ات حلالت می کنه؟” چنگیز بلافاصله پاسخ داد: “نه پدر، به مرغ بدی سوء هاضمه می گیره!” اصغر در جستجوی دخترش یک دور کامل سرش را چرخاند: “دخترم کجایی؟ …فرنگیز، بابا اون کتلت ها رو بردار …حالا یکیشون رو بخور …آدم با این سیر میشه؟” فرنگیز رو به پدر: “نه بابا جون، با اغماض ته بندی هم محسوب نمیشه”.
اصغر با تعجب نیم خیز شد و گفت: “اغماض دیگه چه صیغه ایه؟” فرنگیز: “وا بابا…. مثل اینکه این آخرا کلسترول داشتین نه آلزایمر! ”اصغر با اوقات تلخی خطاب به کامبیز گفت: “کامبیز، اون نون ها رو بردار …یکیشون رو کوفت کن …به نظرت میشه اسمش رو گذاشت غذا؟” کامبیز در پاسخ پدر گفت: “به نظر من بر اساس نظریات اگزیستالیزیانتالیستی، اگر بربری باشه میتونه غذا باشه و بر اساس…” که بلافاصله اصغر حرفش را قطع کرد: “تو از همون اول هم فرزند خلفی نبودی؛ از ارث محرومت می کنم تا آخر عمر نون خالی بخوری، حالت جا بیاد!”
چنگیز پا در میانی کرد و افزود: “حالا کامبیز فسنجون با ژله خورد، شما چرا جدی می گیرید؟” اصغر پایش را در یک کفش کرد و گفت: ”همین که گفتم. خب حالا عزیزان من همه اینها رو با هم قاطی کنید. این میشه یه غذای بسیار سریع، اسمش رو هم به افتخار من بذارید اصغر پیچ”!
و این گونه بود که فست فود، ….نه ببخشید، اصغر سه سوت، اختراع شد و بعدها توسط نوه اصغر سندی به خارج از کشور صادر شد و اسمش از اصغر پیچ به سندویچ یا ساندویج تغییر یافت.