سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چهارشنبه 91/10/13

چهل روز گذشت و عاشورا چهل روزه شد. و تو نیز بازگشتی. این­جا همان سرزمینی است که دلت همانند گلبرگ­های پرپر، از هم گسیخت! همان سرزمینی که هر جایش قدم گذاشتی، ردّی از خون آبله­های اسارت و درد را دیدی! همان سرزمینی که دل سه ساله دختر از داغ سربریده پدر آب شد، اما آب ننوشید! و این سرزمین هنوز روایت می­کند این کابوس تلخ را بریده بریده!

و تو به این سرزمین بازگشته­ای! و دوباره آن روز را در خاطر خود تداعی می­کنی که ظهر بود و خورشید، در میانه آسمان! و گوش فلک پر از صدای چکاچک شمشیرها و تاخت و تاز اسب­ها! و اینک خورشید بی­رمق می­تابد و خاک بوی اندوه می­دهد. چهل روز گذشته است و شمشیرهای آخته، بی­نیام بر خاک افتاده ­است! هنوز بوی دود و خون خاطره تلخ خیمه­های سوخته را در ذهن تداعی می­کند. هنوز تلخی این شوکران، جان تاریخ را مسموم می­سازد! آسمان شرحه شرحه این همه زخم را هر روز روایت می­کند و به سوگ می­نشیند.

حسین(ع) اگر گفت: می­روم که جای نشستن نیست؛ برای اصلاح امت جدم؛ امتی که هرچه فریاد کشید: لِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِی پاسخی از آن­ها نشنید! تو نیز برخاستی که جای نشستن نبود؛ برای اصلاح امت جدت و فریاد برآوردی: آیا گریه می­کنید؟ و فریاد بلند می­کنید؟ آری به خدا بایستی زیاد گریه کنید و کمتر بخندید که دامن خویش را به عار و ننگی آلوده کردید که هرگز شست و شویش نتوانید کرد. چه سان توانید خون پسر خاتم نبوت و معدن رسالت را شست! خون سرور جوانان اهل بهشت و پناه نیکان شما و گریزگاه پیش­آمدهای ناگوار شما، و جایگاه نور حجت شما و بزرگ و رهبر قوانین شما. بدانید که گناه زشتی را مرتکب شدید، از رحمت خدا دور باشید و نابود شوید که کوشش­ها به هدر رفت، و دست­های شما از کار بریده شد و در معامله خود زیان کردید. وای بر شما ای مردم کوفه! می­دانید چه جگری از رسول خدا(ص) را بریدید و چه پرده نشینی را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونی از او ریختید؟ و چه حرمتی از او هتک کردید؟

و باز هم پاسخی ندادند که نه آن روز بر ندای حسین(ع) پاسخی داشتند که بدهند، و نه امروز در برابر فریاد تو...!

آن روز آسمان بی­تاب رسیدن حسین(ع) آغوش گشوده بود و امروز سرزمین کربلا بی­تاب رسیدن تو!

اینک که تو بازگشته­ای، توفان خوابیده است، هیاهوها آرام گرفته و تازیانه­ای بر اندام­های خمیده و بدن­های بی­سر، فرود نمی­آید. آنان به خیال خام خود، بر زخم­های عداوت مانده از بدر و احد و خندق مرهم نهاده­اند، اما هرگز نفهمیدند که خویش را رسوا کردند در همه تاریخ ... و اینک تو را قرون متمادی سلام می­دهند:

سلام بر سر مطهرت! سلام بر صورت منوّرت! سلام بر لبان خونینت! سلام بر پیکرت که بی­نهایت زخم داشت! سلام بر پیکرت که پامال سم اسبان گشت! سلام بر سرت که از قفا بریده گشت!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 6:55 عصر | نظر

درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code