چهل روز گذشت و عاشورا چهل روزه شد. و تو نیز بازگشتی. اینجا همان سرزمینی است که دلت همانند گلبرگهای پرپر، از هم گسیخت! همان سرزمینی که هر جایش قدم گذاشتی، ردّی از خون آبلههای اسارت و درد را دیدی! همان سرزمینی که دل سه ساله دختر از داغ سربریده پدر آب شد، اما آب ننوشید! و این سرزمین هنوز روایت میکند این کابوس تلخ را بریده بریده!
و تو به این سرزمین بازگشتهای! و دوباره آن روز را در خاطر خود تداعی میکنی که ظهر بود و خورشید، در میانه آسمان! و گوش فلک پر از صدای چکاچک شمشیرها و تاخت و تاز اسبها! و اینک خورشید بیرمق میتابد و خاک بوی اندوه میدهد. چهل روز گذشته است و شمشیرهای آخته، بینیام بر خاک افتاده است! هنوز بوی دود و خون خاطره تلخ خیمههای سوخته را در ذهن تداعی میکند. هنوز تلخی این شوکران، جان تاریخ را مسموم میسازد! آسمان شرحه شرحه این همه زخم را هر روز روایت میکند و به سوگ مینشیند.
حسین(ع) اگر گفت: میروم که جای نشستن نیست؛ برای اصلاح امت جدم؛ امتی که هرچه فریاد کشید: لِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِی پاسخی از آنها نشنید! تو نیز برخاستی که جای نشستن نبود؛ برای اصلاح امت جدت و فریاد برآوردی: آیا گریه میکنید؟ و فریاد بلند میکنید؟ آری به خدا بایستی زیاد گریه کنید و کمتر بخندید که دامن خویش را به عار و ننگی آلوده کردید که هرگز شست و شویش نتوانید کرد. چه سان توانید خون پسر خاتم نبوت و معدن رسالت را شست! خون سرور جوانان اهل بهشت و پناه نیکان شما و گریزگاه پیشآمدهای ناگوار شما، و جایگاه نور حجت شما و بزرگ و رهبر قوانین شما. بدانید که گناه زشتی را مرتکب شدید، از رحمت خدا دور باشید و نابود شوید که کوششها به هدر رفت، و دستهای شما از کار بریده شد و در معامله خود زیان کردید. وای بر شما ای مردم کوفه! میدانید چه جگری از رسول خدا(ص) را بریدید و چه پرده نشینی را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونی از او ریختید؟ و چه حرمتی از او هتک کردید؟
و باز هم پاسخی ندادند که نه آن روز بر ندای حسین(ع) پاسخی داشتند که بدهند، و نه امروز در برابر فریاد تو...!
آن روز آسمان بیتاب رسیدن حسین(ع) آغوش گشوده بود و امروز سرزمین کربلا بیتاب رسیدن تو!
اینک که تو بازگشتهای، توفان خوابیده است، هیاهوها آرام گرفته و تازیانهای بر اندامهای خمیده و بدنهای بیسر، فرود نمیآید. آنان به خیال خام خود، بر زخمهای عداوت مانده از بدر و احد و خندق مرهم نهادهاند، اما هرگز نفهمیدند که خویش را رسوا کردند در همه تاریخ ... و اینک تو را قرون متمادی سلام میدهند:
سلام بر سر مطهرت! سلام بر صورت منوّرت! سلام بر لبان خونینت! سلام بر پیکرت که بینهایت زخم داشت! سلام بر پیکرت که پامال سم اسبان گشت! سلام بر سرت که از قفا بریده گشت!