"کنارخیابان شریعتی چند موتور سوار دارند دختری را به زور سوار می کنند که روحانی جوانی برای کمک به دخترک، به سمت آنان می رود تا مانع شود. شیشه نوشابه ای خرد می شود و چشم راست فرزاد را می درد...پزشک می گوید چشم او تخلیه می شود.روحانی جوان قبل از بیهوشی می گوید:الحمدلله به قیمت یک چشم موفق شدیم ناموس مردم را نجات دهیم. چشم تو فدای همه چشم چرانهای شهر، فدای همه جوانهایی که کنار کهف الشهدا با دوست دخترشان برف بازی می کنند، فدای چشمانی که سر کوچه ها نشسته اند در انتظار شکار، فدای چشم هیز کارمندانی که دنبال صید ارباب رجوع بی سرپرست و جوانند، فدای چشم مدیرانی که به زمینها و امکانات و مزایای پستشان دوخته شده، فدای چشم دخترانی که برای سوار شدن ماشینهای گران قیمت و گردنبند طلایی که شاید سر میز شام از دوست پسرشان هدیه بگیرند، همه کار می کنند....و فدای انتخاب آنهایی که پا روی دوش تو می گذارند تا رئیس شوند و آن وقت ترجیح می دهند برای جلب آرای خاکستری حتی چشم تخلیه شده تو راببینند... و چه خوب گفت رهبرت که اگر جوانان امروز، بهتر از جوانان ابتدای انقلاب نباشند، کمتر از آنان نیستند.لیاقت چشمان زیبای محمد ابراهیم همت هم کمتر از این نبود که با گلوله ی صدام متلاشی شود و حالا بعد از 30 سال، چشمان توست که لیاقتی کمتر از آن ندارد که با تیرهای دجال های آهنی پشت بام های تهران خونی شود. خوشا به حالت؛ انگار تنها ایستادی پای خیمه های حسین و یک تنه مانع شدی تا هتاکان، ناموس شیعه را ندرند که تیرحرمله صفتان بر چشمانت نشست مثل عباس... قیمت این چشم نجات آن دختر نبود که راحت از آن می گویی.این چشم وظیفه داشت سالها به صورت همسرت خیره شود و با نگاه رضایت، دل فرزندت را از نمرات خردادش آرام کند.چشمت را ارزان فروختی به چشم چرانی چند جوان و شهوت بارگی دختری کنار خیابان. حیف آن چشم که می توانست غض بصر و حیا را بیاموزد و حالا زیر تیغ همانهایی است که برایشان ظهر ها نماز می خواندی... وحالا چشم آقایانی روشن که حاضرند رودخانه روشنی که از چشمت بر کف اورژانس بیمارستان روان شده را ببینند و باز هم در آستانه انتخابات بنشینند و چشم بدوزند به دوربین تلوزیون و بگویند: من از ابتدا با گشت ارشاد مخالف بودم."
شنبه 90/3/21
ارسال شده توسط کمیل در ساعت 12:13 عصر | نظر