سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شنبه 95/7/3

http://www.parsine.com/files/fa/news/1388/12/1/14290_821.jpg

 

سرکار خانم اشرف بروجردی گفته است که سید حسن خمینی بیشترین سهم را در انقلاب اسلامی دارد. این سخن باعث شد که عده ای دچار تردید شوند و از خود (و حتی در اوج وقاحت با صدای بلند از دیگران!) بپرسند که یک پسر هفت ساله چطور میتواند بیشترین سهم را در انقلاب داشته باشد؟ به این افراد توصیه میکنیم که متن زیر را که بخشی از فیلمنامه یک فیلم سینمایی بلند است را با دقت بخوانند:

شب- داخلی- کاخ محل سکونت شاه
شاه با لباس نظامی خوابیده است. یکدفعه سراسیمه از خواب میپرد. عرق کرده و نفش نفس میزند. خدمتکار را صدا میکند: کجایی پدرسوخته؟!
خدمتکار می‌آید.
شاه میگوید: سریع مشاوران را صدا کن. خدمتکار میرود و مشاوران را صدا میکند. مشاوران انگار که پشت در خوابیده باشند سریع می‌آیند. شاه به آنها میگوید که خواب دیده حکومتش پایان پذیرفته است! مشاوران نچ نچ میکنند! شاه تعبیر را میپرسد. کسی نمیداند.
در این سکانش زیرنویس میشود که تاریخ اول مرداد 1351 سالروز تولد سید حسن آقای خمینی است.

روز-داخلی- جلسه شورای انقلاب

همه بزرگان انقلاب نشسته اند. شورای انقلاب تازه تشکیل شده است. اعضای شورای انقلابکارهای مهمی را که باید انجام دهند تا انقلاب سر و سامان بگیرد روی یک کاغذ زیر هم نوشته‌اند. ساعتها است که دارند درباره نحوه تقسیم وظایف و انجام کارها حرف میزنند. جلسه طول کشیده است و همه خسته و عصبانی هستند. چند نفر از اعضا با عصبانیت بلند میشوند که جلسه را ترک کنند. یکی از آنها میگوید: اصلا من دیگر انقلاب نمیکنم. این چه وضعی است که نمیتونیمک چهار تا کار را تقسیم کنیم؟
در همین حین یک پسر شش ساله از در داخل شده. بدون اینکه به کسی چیزی بگوید به میان جلسه رفته و برگه ‌ای را که رویش کارها نوشته شده را بر میدارد. کاغذ را طوری که در هر قسمت یکی از کارها بیفتد، پاره میکند و هر قسمت را جلوی یکی روی زمین میگذارد. بدون اینکه حرفی بزند از جلسه خارج میشود.
همه با بهت همدیگر را نگه میکنند. بعد از چند دقیقه از بهت خارج شده و با خوشحالی میروند تا کاری که به آنها افتاده است را انجام دهند. اشک در چشمهای کسی که چند لحظه پیش میخواست دیگر انقلاب نکند حلقه زده است! کم مانده بود انقلاب نشود ها!

 روز-خارجی- حیاط ستاد فرماندهی جنگ

چند ماه از آغاز جنگ گذشته است. فرماندهان ارشد نظامی برای تصمیم گیری درباره یک مشکل بزرگ دور هم جمع شده اند. دشمن بعد از گرفتن خرمشهر دارد در زمینهای خوزستان پیشروی میکند. صاف بودن زمین و نبود هیچ ناهمواری باعث شده است تا امکان سنگر گرفتن و مقاومت وجود نداشته باشد. نحوه سنگر درست کردن در یک زمین هموار مشکل فرماندهان است. جلسه بعد از ساعتها بدون نتیجه پایان گرفته است. فرماندهان از ستاد بیرون آمده و در حیاط قدم میزنند.
در همین حال یک پسربچه هشت ساله با یک ماشین کامیون اسباب بازی در باغچه ستاد مشغول خاک بازی است. با قاشق خاکها را در کامیون ریخته و بعد از چند متر قان قان کردن آنطرف خالی میکند. فرماندهان با دقت به رفتارهای پسر دقت میکنند.
ناگهان یکی از آنها فریاد میزند: باید خاکریز بزنیم… فهمیدم باید خاکریز بزنیم… فرماندهان با خوشحالی همدیگر را میبوسند و میروند خاکریز میزنند و جلوی پیشروی دشمن را میگیرند!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 2:38 عصر | نظر

درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code