حجتالاسلام والمسلمین محمدمهدی مهندسی از اساتید بنام حوزه علمیه در گفتگویی که محتوای صحبتهای وی هنوز منتشر نشده است، در مورد چگونگی ورودش به حوزه علمیه اظهار داشت: بعد از تحصیلات دبیرستان در شهرستان آباده شیراز تصمیم بر ادامه تحصیل در دانشگاه داشتم و اصلا فکر طلبگی در من نبود. برای آمادگی کنکور مصمم شدم به تهران بروم. در آن موقع مرکز خوارزمی شماره یک از معروفترین و معتبرترین مراکز آمادگی کنکور بود. آن زمان شهریه به صورت ماهانه دریافت میشد و من شهریه ماه اول را پرداخت کردم و مشغول به تحصیل در رشته ریاضی شدم.
وی ادامه داد: بعد از گذشت یک ماه، ماه رمضان بود که برگشتم آباده و بعد از سپریشدن ماه رمضان تمایل به تحصیل در علوم دینی و طلبگی را در خود احساس کردم. هیچ مشوقی هم نداشتم و هر چه بنده فکر میکنم که چه عاملی بهصورت ظاهر در آن زمان طاغوت باعث شد که به حوزه علاقهمند شوم به صورت ظاهر پیدا نکردم بلکه به عکس موانع بسیار زیادی سر راه ما بود.
طلبگی را از لطف و عنایت خدا میدانم
وی گفت: واقعا من این طلبگی را لطف و عنایت خدای میدانم، بدون هیچ مشوقی، بدون هیچ پیشنهادی، بدون اینکه کسی حتی به اندازه یک جمله بگوید که برو دنبال طلبگی و یا اینکه فضای شهر ما فضای روحانیت باشد، حوزههای علمیه داشته باشد یا با کسانی که رفیق روحانی یا طلبه داشته یا در فامیل یا بستگان روحانی داشته باشیم. هیچ کدام از این عوامل نبود، اما عنایت الهی بود مخالفتهای بسیار زیادی انجام میگرفت، از نزدیکان گرفته تا دوست و رفیق همشهری هر کس که از راه میرسید قربت الی الله نصیحت میکرد که این کار را نکن، اگر با نصیحت نمیشد با متلک من را میخواستند از این تصمیم منصرف کنند.
مرحوم مهندسی ادامه داد: بالاخره با عنایت خدای وارد نظام فکری حوزوی شدم، بعد از آن مانع سربازی سر راه من واقع شد و مجبور شدم باز دو سال سربازی را پشت سر بگذارم و با فاصلههای که افتاد در اواخر سال 1353 وارد حوزه علمیه قم شدم و تقریبا از اوایل 1354 درس و بحث رسمی طلبگی من آغاز شد تا اکنون که در خدمت شما هستم ادامه دارد.
خدایا آنچه خیر و مصلحت ما هست انجام بگیرد
وی در پاسخ به این سئوال که آیا برای ورود به حوزه علمیه با کسی مشورت کرده است؟ گفت: یادم هست در تهران بودیم، یک روز با یکی از همشهریانم که برای کلاسهای کنکور رفته بودیم تهران، به مسجدی برای نماز ظهر و عصر رفته بودیم. ما بچه شهرستان بودیم و در تهران خیلی احساس غربت میکردیم. مسجد در نزدیکی دانشگاه تهران بود. نماز که تمام شد من سر به سجده گذاشتم خیلی دلم شکست، حالا این چه احساسی بود که باید اینجا شکل میگرفت، اینها مسائل ماورای این بحث ظاهری است آنجا این دعا بر زبان ما جاری شد "خدایا آنچه خیر و مصلحت ما هست انجام بگیرد".
وی ادامه داد: دقیقا همان شب بود بعد از مغرب و عشاء که این فکر به ذهن من افتاد و پیشنهاد دادم به دوستم که بیا بجای اینکه اینجا کلاسها را برویم چون یکسری فشارهای جانبی روی کار بود، برویم شهرستان که این فشارها را نداشته باشیم و کنکور مکاتبهای باشد.
جمعهایی تشکیل شده بود که مرا تمسخر میکردند
مرحوم آیتالله مهندسی اضافه کرد: رفتیم شهرستان. در ایام ماه مبارک رمضان روحانی شهرمان آن موقع حاج آقای کرمانی بود. ایشان بحث اعتکاف را برای اولین بار در آن شهرستان مطرح کردند. یک فرهنگی که اصلا با مردم مأنوس نبود. هفت یا هشت نفر از بازاریان و حاجیهای مسجد تصمیم گرفتند معتکف بشوند. من هم خوب به عنوان جوانی که علاقه به مسجد داشتم رفتم اجازه بگیرم که آیا میتوانم معتکف شوم. ایشان گفتند: بله! چرا اجازه نیست خانه خدا است، چه مانعی دارد، بیائید. ما هم رفتیم معتکف شدیم. عجیب این است که شبهای اعتکاف و شبهای احیا بود که اعتکاف کرده بودیم.
به هیچ وجه دعا من این نبود که در کنکور موفق شوم
وی ادامه داد: به هیچ وجه دعا من این نبود که در کنکور امسال موفق شوم. مرتب دعایم این بود که آنچه خیر است برای ما پیش بیاید، تا اینکه ماه مبارک رمضان گذشت .من یک وقت حس کردم دنبال این مسئله هستم. به یکی از همکلاسیها و رفیقهایم گفتم بیا از روحانی شهر برویم سئوال کنیم راجع به طلبگی ببنیم چه حال و هوای دارد.
وی ادامه داد: هر چه فکر میکردم چه مسئلهای باعث شد که این مسیر را طی کنیم نمیدانم، مطلبی که اصلا هیچ سنخیت صوری و ظاهری با من نداشت. این فکر در ذهن من شکل گرفت. رفتیم تعدادی سئوال در مورد روحانیت پرسیدیم تا اینکه بالاخره رفتیم به سراغ این فکر و این تفکر شکل گرفت و هجمه و مخالفتها به شدت شروع شد، به صورتی که در هر فضای که من شرکت میکردم کسانی بودند که مورد هجمه و نصیحت قرار میدادند و یا تندی میکردند، حتی جمعهایی تشکیل میشد که موضوع و محور آن جلسات تمسخر من و توهینکردن من بود که من را منصرف کنند.
دانشگاه بهتر است یا حوزه
وی در پاسخ به این سئوال که واکنش خانواده درباره طلبگی وی چگونه بود اظهار داشت: رفتم خدمت پدرم میخواستم تحصیل علوم دینی را مطرح کنم، نمیدانستم چگونه مطرح کنم. پدر من از پارچه فروشان شهر بود و معروف بود. به استخاره آمدم در این فکر بودم حالا چگونه این فکر را در خانواده مطرح کنم. بعد آمدم خدمت پدرم گفتم بیا از طریق استخاره وارد شوم. گفتم یک استخاره برای من بکنید. قرآن باز کرد و گفت در نیتت مرددی. خیلی مشخص نکردی که میخواهی چکار کنی. گفتم چطور. گفت بین دو جریان که یکی جریان رسالت انبیا است و یک جانب دیگر مسائل دنیا و تفرعون است و اسم و رسم دنیاست مشخص نکردی میخواهی چکار کنی. من از همین فرصت استفاده کردم هی گفتم الله اکبر هی گفتم لااله الا الله. گفتم که فضا را ایجاد کنم برای پذیرش. گفت: بابا چیه مگر؟ گفتم بابا من تصمیم گرفتم برای طلبگی؛ تو ذهنم این است که طلبگی بهتر است یا دانشگاه که ایشان خندید و گفت: اینجور استخاره نمیگیرند که طلبگی بهتر است یا دانشگاه و برای این قرآن باز کنند. من از همین فرصت استفاده کردم و ایشان اولین کسی که موافقت کرد و مخالفت نکردند.
وی ادامه داد: ایشان به من گفتند که با آگاهی انتخاب کردی یا اینکه احساس است. یکسری مشکلات که ایشان میدانست را برای من مطرح کرد و گفت این مشکلات را دارد تحمل میکنی یا نه؟ نمیگویم نرو میگویم با آگاهی برو. گفتم نه من فکر همه اینها را کردم تا بالاخره به لطف الهی توفیق نصیب شد.
بهرهمندی از خانواده مذهبی
وی با اشاره به سابقه مذهبیبودن خانوادهاش گفت: از نظر خانوادگی این افتخار را دارم که مذهبی بودیم. ما از کودکی با قرآن و نماز و مسجد آشنا بودیم. این نبود که همیشه مسجد باشیم. ولی میرفتیم اما در خانه ما اتاقی بودیم به عنوان نمازخانه که در آن مهر و جانماز و تسبیح و فضایی بود که هر کس میخواست نماز بخواند میرفت آنجا و عبادت میکرد.
وی ادامه داد: اما فضای جامعه که فضای آلودهای بود و این نکته را باید جوانان بدانند که اگر احیانا فضای آلوده دارد این به معنای سلب اختیار انسان نیست که بگویم چون جامعه خراب است پس من مجبورم که خراب باشم، نه این نیست ما با آنکه جوان حزباللهی آنچنانی نبودیم نمازمان را میخواندیم، روزه میگرفتیم. بنده یادم هست از منزل که میخواستم دبیرستان بروم روزی چهار نوبت از جلوی سینما شهر رد میشدم، یک نوبت نشد که بروم جلوی عکسهای کذایی ببینم. جالب این بود که هیچ وحشت از خانواده نبود که بگویم وحشت پدر یا مادر هست. خود من دنبال این بحث نبودم که این ستاره سینما کیست، اسمش چیه، تصویرش کدام است.
مرحوم مهندسی در همین زمینه گفت: میخواهم بگویم الان که برخی جوانان ما میخواهند بهانه بگیرند که چون وضع جامعه خراب است ما مجبوریم خراب باشیم این طور نیست، عزت نفس مسئلهای زیبا و قشنگ است که اگر انسان به صورت قوی دین ندارد ولی عزیز باشد و برای خودش ارزش قائل باشد. این کرامت را احساس کند، به خاطر اینکه این باعث میشود در فضای قشنگ قرار گیرد.
نگاه مثبت به جوانان
استاد مرحوم مهندسی درباره رابطهاش با جوانان گفت: بنده معتقد هستم جوانان مبتذل نداریم. نگاه من به جوانان بسیار مثبت است. این مطلب نه به خاطر خوشآمد جوانان بگویم، زیاد با جوانان ارتباط داشتم از اول طلبگی تا به الان در سطح جامعه، دانشگاهها و بیشتر مشاورههایی که با جوانان دارم فهمیدم که جوانهای ما جوانهای بسیار خوبی هستند، منتها مسئلهای که هست بعضا راهکار درست را نمیتوانند تشخیص دهند، نه این است که زمینههای فاسد دارند، انگیزههای بسیار خوب و قشنگ دارند اما استفاده بهینه از این انگیزهها و ساماندهی به این درخواستهای فطری و زیبا و قشنگی که دارند متاسفانه در محیط جانبی ضعیف است.
وی بیان داشت: بنابراین جوانان ما بسیار مثبت هستند یک مقداری میطلبد که حمایتهای فرهنگی و اخلاقی و تربیتی بشوند. البته انسان هر چه با قرآن و نهجالبلاغه ارتباط داشته باشد کم است، چراکه اینها دو فضای محدود نیستند. انسان هر چه به ادبیات وحی و ولایت نزدیک شود احساس میکند کمبودهایش بیشتر است و نیازش به این ارتباط بیشتر است.
دیدار با علامه طباطبایی
استاد بنام حوزه علمیه در مورد ورودش به حوزه تبلیغ اظهار داشت: در روند کاری درس و بحث حوزوی از اول طلبگی فضای تبلیغی بوده، در شهر و روستا و در مراکز مختلف و کم کم در رسانهها، در رادیو و تلویزیون برنامههای تبلیغی در سطوح مختلف داشتم.
وی با بیان اینکه بیشتر کار طلبگیاش در حوزه تدریس بوده است، یادآور شد: یادم هست در همان سال اول طلبگی وقتی وارد قم شدم بنا را بر این گذاشتم که خدمت برخی از بزرگان و راهرفتهها بروم و از آنها نصیحتی بطلبم. خدمت مرحوم علامه طباطبایی رضوانالله تعالی علیه رسیده بودم، خدمت مرحوم فلسفی در امر تبلیغ رسیده بودم. خدمت اساتید بزرگواری که آن موقع از مشاهیر بودند رسیدم و از توصیههای که این بزرگان داشتند استفاده کردم.
وی ادامه داد: یکی از این توصیهها این بود که تدریس را از ابتدای امر طلبگی سعی کنید داشته باشید. بنده هم این توصیه را مدنظر گرفتم.
استاد مرحوم مهندسی در مورد ارتباطش با دانشگاه بیان داشت: در بحث دانشگاه هم دروس که بحثهای عمومی چه اخلاق و معارف و بحثهای تخصصی از قبیل متون عرفانی و متون تفسیری، فقه الحدیث، درایت الحدیث و این قبیل بحثها با ماهیت طلبگی بنده در تخصصهای بعضی از رشتههای علوم انسانی دانشگاه بوده را بحث میکردیم. هفته یک شب بحث تفسیر قرآن را داشتیم و اینها مجموعه مباحثی بوده که در فضای حوزوی انجام گرفته است.
از فضای رسانهای برای تبلیغ دین استفاده شود
وی درباره تبلیغ دینی از رسانههای دیداری و شنیداری تصریح کرد: به طور قطع یکی از بسترهایی که دین را میتواند به مردم برساند بستر رسانه است. در قدیم این گونه نبود، مطالب باید حتما چهره به چهره مطرح میشد یا به صورت مکتوب انجام میشد، اما با پیشرفتی که ابزار رسانهای انجام داده، مسائل را به مخاطبان ارائه میکند.
مسلما باید از این فرصت استفاده درست و کارشناسانه و صحیح بشود و بنده معتقد هستم که باید کسانی که شایستگی را دارند هرچه بیشتر از این فضای تبلیغی استفاده کنند.
و سرانجام روح او پر کشید
استاد محمدمهدی مهندسی، یکی از اساتید بنام حوزه علمیه قم بود که در سال 32 در شهر آباده متولد شد و در سال 54 به حوزه علمیه ورود پیدا کرد. این استاد برجسته بر اثر عارضه قلبی چند روز در بیمارستان کسری تهران بستری بود و بعدازظهر روز دوشنبه 27 تیرماه 1390 به دیار باقی شتافت.
این عالم عالیقدر دارای سوابقی همچون مدیرگروه اخلاق دانشگاه معارف اسلامی قم، استاد مرکز تخصصی فلسفه حوزه علمیه قم، استاد موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، عضو هیئت علمی دائرةالمعارف عرفانی، کارشناس شبکه سراسری رادیو معارف و شبکه قرآن سیما، استاد موسسه امام صادق(ع)، استاد اخلاق مدارس حوزوی و استاد راهنما و داور سطح چهار حوزه علمیه قم بوده است.