سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چهارشنبه 90/10/21

اخیراً یکی از نشریات وزین بر اساس تشخیص شخصی و برای رضای خدا و در راستای تبلیغ اصلح و سایر موارد، به تبلیغی کاملا جالب از یک بنده خدایی دست زده است. البته ما به سهم خودمان از جناب بنده خدا که اینچنین در لفافه تخریب شده اند معذرت می خواهیم اما بد ندیدیم در همین راستا یک آزمون تستی برگزار کنیم تا ببینیم غیر از امپراطور اگر سایر افراد وارد مجلس شوند، چه می‎شود. ابتدا به تصویر زیر که همان نشریه وزین است نگاه کنید تا بتوانید بهتر به سوالات جواب دهید:

 

1)    به نظر شما شخصی مانند آقای علی مطهری ترجیح می‌دهد با کدام یکی از شخصیت های زیر عکس تبلیغاتی بیاندازد:

الف) رمبو

ب) بانو چویی

ج) خیلی برایش فرق ندارد، ایشان حاضر هستند با هر کسی که کنارشان بایستد، عکس یادگاری بیاندازد. اما هرگز با کسی مناظره نخواهد کرد، چون هرچه می‌کشیم از همین مناظره کوفتی است.

 

2)    فکر میکنید نظر آقای باهنر درباره فتنه انگیزی های دشمنان گوگوریو در این کشور چیست؟

الف) اینها چیز مهمی نیست، کمی کدورت است که حل می‎شود.

ب) عمراً نظر ایشان گزینه الف نیست چون آن نظر یک شخص خیلی محترم دیگر است که به شهروندان خدمت می‌کنند!

ج) ایشان ترجیح میدهند صبوری کرده و اظهار نظر نکنند؛ خدا را چه دیدی، شاید جومونگ شکست خورد!

 

3)در صورت ورود همزمان یانگوم و بانو چویی، مجلس چه وضعی پیدا خواهد کرد؟

الف) بانو چویی به یانگوم دستور می دهد دائما ساندویچ دودی طبخ کند با فلفل اضافه!

ب) یانگوم در دهان بانو چویی فلفل میریزد تا دیگر هر حرفی را نزند.

ج) سایر نمایندگان به این دو نفر توصیه میکنند دعواهای‎شان را ببرند جای دیگر و آن‌قدر برنامه غذایی مجلس را بازیچه دعواهای سیاسی نکنند، چون آنها خیلی گرسنه هستند.

 

4)    در صورت کشته شدن جومونگ آیا قسمت‌های بعدی سریال با محوریت پسر او ساخته می شود؟

الف) بله ولی لوکیشن سریال به انگلستان خواهد رفت!

ب) خیر، چون پسر جومونگ برخی رفتارها دارد که نمی توان در رسانه ملی نشان داد.

ج) بله، ولی در همان یکی دو قسمت اول ملت می‌ریزند و پسر جومونگ را تکه پاره می کنند و داستان تمام شده و مردم با چوب می افتند دنبال تهیه کننده!

 

5)    در صورت ورود عوامل سریال جومونگ به مجلس، قضیه دانشگاه آزاد به کجا می کشد؟

الف) سوسانو پادرمیانی میکند و قضیه حل می شود.

ب) سوسانو اصلا پادرمیانی نمی‎کند، چون معتقد است تحصیل در همین دانشگاه آزاد بود که موجب شد این‌همه حرف پشت سر او باشد.

ج) یوری به سوسانو توصیه می‎کند در این مورد دخالت نکند چون خود جومونگ پشت قضیه است.


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 12:0 عصر | نظر

شنبه 90/10/17

هیچ بعید نیست اگر چشم باز کنید و ببینید عده ای خودشان را از سقف آویزان کردند و قصد دارند دویست بار شاهنامه را از انتها بخوانند، یا مثلا چند نفر نیم متر شیشه را با پنج حلقه لاستیک یکجا قورت میدهند که خدای نکرده زبانم لال به نیت خیرات درگاه خدا و به قصد خدمت به خلق الله هفده هجده پست مهم مملکتی را تسخیر کنند که عشق شان را تا تَه به این مرز و بوم اثبات کنند، دقت کردید بعضی ها برای خدمت چه کار می کنند؟ دقت کردید اصلا نمی توانند آرام آرام خدمت کنند و عادت کردند یکدفعه در عرض چند روز حدود 20 سال خدمت کنند؟ یک وقت فکر نکنید این جزو خصلت بعضی ها است، نه اتفاقا این موضوع در خون آنهاست و برای همین سازمان اعلام کردن خون کافی نداریم و انبارها خالیست! من که اعتقاد ندارم ولی شما عجالتا یک فال برای خودتان بگیرید تا مثل یارانه ها آزاد نشد بعدا یک فکری می کنیم!

فال دکتر:

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد

بهار عارضش خطی بخون ارغوان دارد

چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر محمود

ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد

یعنی: ای گل، ای سنبل، ای ارغوان، آدم اول باید خانه خودش را تمیز کند بعد دم در همسایه را جارو بکشد، تجربه نشان داد که ما فعلا خودمان بیشتر از همه به تو نیاز داریم و این یکی دوساله را فعلا به فکر مدیریت جهان نباشی خیلی بهتر است خودمان بعدا یک فکری میکنیم، حال آقای چاوز هم که روز به روز به رنگ ارغوانی می شود و اسرائیل را هم خدا نابود می کند، به وضعیت تورم برسید خیلی بهتر است

 

فال اسفندیار:

فریاد که آن ساقی شکّر لب سر مست

دانست که مخمورم و جامی نفرستاد

چندان که زدم لاف کرامات و مقامات

هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد

یعنی: ای قند! ای چوب شیرین! ای نبات! تو نباید شکر زیادی بخوری چون قندت بالا می رود. حیف آن چشمان ناناز تو نیست که تار بشود؟ ای صاحب فال دو کار را در آینده انجام بده تا عاقبت به خیر بشوی: 1- سعی کن با یک دست یک هنداونه را برداری چون با یک دست اگر 17 ، 18 هندوانه را بردای می افتد زمین 2- خوردن شکر حد و اندازه ای دارد. آدمی که ناپرهیزی میکند چشمش کور و دندش نرم باید درد و مرض را به جان بخرد، یکبار گفتیم اینقدر شکر نخور، دوبار گفتیم شکر زیادی نخور.. خب نخور دیگه!

 

بهداشت:

شوَم از شام یلدا تیره‌تر بی

درد دلم ز بودردا بتر بی

همه دردا رسن آخر بدرمون

درمان درد ما خود بی اثر بی

یعنی: ای صاحب فال! شبهای یلدا هوا خیلی تیره تر است وقتی از خیابان رد می شوی حواست را جمع کن، زیرا تاریک است و ماشین ها دید ندارند، یکدفعه دیدی یکی عین یابو زد به تو و درمان هم بی اثر می شود و امکان دارد راننده آمبولانس تو را کنار خیابان رها کنند

 

کشور:

هان ای جهان که نصف جهان از تو بی خبر

رشت از تو غافل و همدان از تو بی خبر

آه ای هلوی چرخ زنان در مسیر رود

بازار میوه های گران از تو بی خبر

یعنی: ای وزیر! ای سینوزیت خراب! ای سیلی خورده انقلاب! در طالع تو یک هلوی زعفرانی هسته جدا دیده شده که سرگردان است و نشان میدهد قیمتها نوسان شدیدی دارند. همین امروز با یک کاروان شتر به سمت شهرها حرکت کن و در هر شهر یکی را بکش و در بین مردم تقسیم کن تا نحسی این طالع از بین برود. به همدان که رسیدی یک تماس با من بگیر کارت دارم!

 

اقتصاد:

بیا بشــــکن سرم را شــانه ام را

ولی آتـــــش نزن کاشــــانه ام را

هر آن کاری که گفتی روی چشمم

تو هــــم لطفا بده یارانـــه ام را !

یعنی: بنده اگر مجبور باشم اتوبان تهران قم را سه دور کلاغ پر بروم، با هشتاد مار سمی یک هفته هم بستر باشم یا صد شاخه میله گرد 16 را یکجا بکنم تو حلقم عمراً با هر موجودی که امکان دست بردن در یارانه بنده را داشته باشد شوخی نمی کنم.. سفره آدم مثل سیبی می ماند که وقتی بندازی هوا هفتاد تا قل می خورد تا بیاید توی دستت.. آدم عاقل که با سفره خودش شوخی نمی کند! می کند؟ آقا شما ادامه بده، کارتان خیلی عالی است خیلی..

 

نیرو:

ای دل آزاده! ای زنجیریی سودای عشق!

شعله بودم آب گشتم تا شدی درگیر من

عشق می جوشد به رگ های تنم با سرکشی

آب می سازد دل ِ سرحلقه ی زنجیر من

معنی: ای صاحب فال که آدم آبدیده ای هستی! بدان و آگاه باش که آب شوخی بردار نیست. ملتی که نان ندارد اگر آب هم نداشته باشد مثل زنجیری برگردن تو قفل می شود و خفه ات می کند. در طالع شما یک جوشش خیلی عظیمی مشاهده می شود که معلوم نیست چیست! فعلا کله پاچه کمتر بخور تا صورتت جوش نزند تا بعدا یک خاکی توی سرمان بریزیم

 

مسکن:

رفته‌ام بیرون من از کاشانه‌ی خود غم مخور

تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام

زان زمان کو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور

یعنی: ای صاحب فال! آنقدر مسکن و خانه و آپارتمان برای ملت ساختی که دست تو پر از پینه است و امکان خواندن طالع تو میسر نیست. امیدوار باش و غم مخور و به جایش کشمش بخور زیرا هرچی هواپیمای اسقاطی در کشور وجود داشت قبل از شما سقوط کرد و در عوض قیمت مسکن روز به روز که نه ، هفته به هفته هم نه ، ماه به ماه هم نه .. اصلا بی خیال بابا.. قیمت مسکن در دوران وزارت شما اصلا صعود نکرد

 

کار:

می‌نویسم طنز بر دیوار و در

شهرتان را من نمکدان می‌کنم

تا که کار خلق فورا حل شود

کارمندان را دو چندان می‌کنم

معنی: البته این تازه اول کار است و در طرح های آینده ما قصد داریم کارمندان غیر دولتی و بازنشته را هم دو چندان کنیم! جوانان ما باور داشته باشند خود خدا شخصا یاریگر ماست و با توجه به منابع گازی و نفتی عظیم کشور و با توجه به اینکه ما وظیفه نداریم که وزیر بیکاران هم باشیم ولی بنده این قول را به همه بیکاران عزیز کشورهای همسایه میدهم که میتوانند روی اشتغال در ایران فکر کنند! البته فقط فکر کنند، کار دیگری نکنند! لطفا بخندید تا دیر نشده

 

ارتباطات:

دیری است که دلدار پیامی نفرستاد

ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران

پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد

یعنی: ای صاحب فال! من برای دلبر خود که در دیار کفر و الحاد انگلیس مشغول تحصیل است ابتدا یک ایمیل فرستادم ولی به دلیل کندی بیش از حد اینترنت در آن کشور هنوز به دست وی نرسید! البته دَندَش نرم غلط کرد رفت در کشوری که نه اینترنت پر سرعت دارد و نه اینترنت حلال دارد و قیمت ADSL هم سر به فلک می کشد، دم به ساعت هم این کشتی های لامصب شان این همه اقیانوس را کم می آورند و لنگرشان را اد می اندازند روی کابل و اینترنتش یک هفته تعطیل میشود مشغول تحصیل شد.. باید کور می شد و بیشتر درس می خواند و در همین عراق یا افغانستان یا کنگو که همه امکانات آی تی (IT) شان از ما بالاتر است قبول میشد. نه؟

 

فال بقالی:

بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد

دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد

چندانکه برکنار چو پرگار می شدم

دوران چو نقطه ره بمیانم نمی دهد

یعنی: ای صاحب فال! این پرگار! ای شابلون! خوش به حالت که اینقدر خاطرخواه داری، به جان خودم قسم هر کسی جای تو بود تا الان هفتصد بار از تمام مناصب حکومتی و غیر حکومتی خلع ید می شد، حال کردم با این نفوذی که داری.. ای ولا.. لیسانس گرفتی شیرینی اش فراموش نشود!

 

فال جوادفکر:

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست

سرم بدینی و عقبی فرو نمی آید

تبارک الله ازین فتنه ها که در سر ماست

یعنی: ای صاحب فال! باید فکرت را از جوانی در بیاوری و پخته اش کنی. اصولا سخن گفتن خیلی چیز خوبی است اما باید مواظب باشی که این چیز با آن چیزی که موسوی می گفت فرق داشته باشد و فتنه انگیز نشود چون یکدفعه دیدی یک چیزی که در سر تو بود یکهو شبیه همان چیزی که موسوی می گفت از آب در بیاید و فتنه ای به پا کند که سر سفیدت را بالای چوب سیاه ببرد، از ما گفتن بود

 

امورخارجه:

کی گفته که مشکل سیاسی داریم

یا ضعف زبان دیپلماسی داریم

تا کور شود هر آن که نتواند دید

یک خرده (دمو) کمی (کراسی) داریم!

یعنی: ای وزیر! بنده از همین تریبون اعلام می کنم ما فعلا هیچ مشکلی در دیپلماسی عمومی و خصوصی و غیر انتفاعی و علمی کاربردی کشور مشاهده نمیکنم! همه چیز خیلی خوب است. روابط ما با کشورهای زامبیا و سنت وینسنت و گینه نو و بنگلادش و ونزوئلا خیلی در سطح آس است و آنها هم خیلی بشکن می زنند. روابط با روسیه و چین هم نسبت به شش ماه قبل خیلی بهتر شده است. خدا به این تهدیدها خیر بدهد خیلی کار شما را سبک کردند. سنگال رفتی صدقه بیشتر بده


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:51 صبح | نظر

پنج شنبه 90/10/15

همانطور که مستحضرید بیش از پنج هزار نفر احساس تکلیف کردند که مردم آنها را به عنوان نماینده خود انتخاب کنند! از این رو خبرنگار ما با چند تن از این افراد مصاحبه های کوتاهی انجام داده است تا دلیل این احساس خود نماینده بینی را کشف کند.

در زیر سوال و جواب خبرنگار ما با تعدادی از کسانی را که برای نمایندگی مجلس ثبت نام کرده اند را می خوانید:

ثبت نام کننده اول

س: میشه خودتان را معرفی کنید و بفرمایید انگیزه شما از نامزد انتخابات مجلس شدن چیه؟

ج: خواهش می‌کنم...

س: خودتون رو معرفی نمی‎کنید؟

ج: صبر داشته باش برادر من!

.

.

.

س: آقا 5 دقیقه گذشت، اگر معرفی نمی‎کنید من برم...

ج: چقدر عجولی شما! من ایوب صابری هستم 51 ساله. انگیزه ام هم از ثبت نام اینه که خیلی آدم صبوری هستم. به همین خاطر گفتم احتمالا به درد مجلس بخورم.

س: میشه یک کم توضیح بدید؟

ج: حال داری 5 دقیقه صبر کنی یا بگم؟!

س: ای بابا...

ج: باشه، میگم. عرض کنم که بنده وقتی دیدم یکی از نمایندگان مجلس فرمودند که من در فتنه بعد از انتخابات صبر کردم، گفتم حالا که من هم صبرم زیاده بیام برم تو مجلس صبر کنم! این‌جوری صبرم هم هدر نمیره و تو یه کار خیر استفاده میشه!

س: برنامه تون بعد از ورود به مجلس چیه؟

ج: من قصد دارم برم تو هیئت رئیسه چون صبر کردن از اون بالا خیلی حال داره. ضمنا عرض کنم که بنده آدم خیلی با هنری هم هستم!

 

ثبت نام کننده دوم:

س: آقا پسر... میشه خودت رو معرفی کنی و بگی شما دیگه برای چی اومدی اینجا؛ به نظرت سنت یه خورده کم نیست برای نمایندگی؟

ج: آقا اجازه... ما مادرمون همیشه میگه باید درس بخونی و دکتر بشی، من هم اومدم که دکتر بشم.

س: ولی اینجا که آدم دکتر نمیشه؛ تو باید برسی مدرسه... درس بخونی... دانشگاه بری تا دکتر بشی.

ج: آقا اجازه... ما خودمون الان داریم از مدرسه میایم... راستش ما نشستیم حساب کردیم دیدیم بری دکتر شدن باید بیست و دو سه سال درس بخونیم اما تو مجلس هر دوره نمایندگی رو یه مدرک حساب می‌کنند... گفتیم اینجوری اگر بتونیم 4 دوره نماینده بشیم دکتریمون رو گرفتیم آقا!

س: عجب... ولی خب برای ورود به مجلس باید فوق لیسانس داشته باشی... لااقل برو فوق لیسانست رو بگیر بعد بیا.

 ج: آقا اجازه... راست میگید؟ یعنی حتی نماینده شورای شهر یا شورایاری محله بودن هم فایده نداره؟ ما خودمون عضو شورای مدرسه هم بودیم، نمیشه حالا به این خاطر حداقل نمره جغرافیمون رو بیست بدن؟!

 

ثبت نام کننده سوم:

س: ببخشید آقا... میشه خودتون رو معرفی کنید و بگید هدفتون از نامزد مجلس شدن چیه؟

ج: بله. با عرض سلام خدمت همه فرهیختگان و مردم غیور. بنده مسعود برادرزن پور هستم، دانشجوی حسابداری و اومدم تا اگر ممکن باشه کمی دستم تند بشه و در کارم پیشرفت کنم.

س: متوجه نمیشم... دست‎تون تند بشه؟ یعنی چی؟

ج: عرض می‌کنم، ببینید همانطور که مستحضرید در حسابداری کار مهم رسیدگی به حساب و کتاب‎های مالی و جمع و تفریق است. بنده دیدم برخی نمایندگان مجلس در این کار تبحر ویژه ای دارند گفتم بیایم تا شاید کمال همنشین در من هم اثر کند و دستم تند شود.

س: سر در نمیارم!

ج: ببینید نمایندگان مجلس نشان دادند که در یک صبح تا ظهر میتوانند قضیه 250000000000000 (راهنمایی: لازم نیست بشمارید، 13 تا صفر دارد!) تومان سرمایه دانشگاه آزاد را رسیدگی کنند، آقا واقعا دست‎شان تند است ها! مخصوصا که نشان داده اند آدم های اهل دقتی هم هستند و در طرح هایی مثل طرح نظارت بر نمایندگان 15 ماه دقت می کنند!

س: البته شاید آتیش‌شون تند باشه نه دست‌شان؟

ج: اون رو دیگه من نمی‌دونم، از آتش نشان ها بپرسید!

 

ثبت نام کننده چهارم

س: ببخشید داداش... از این ورا؟ شما هم اومدید ثبت نام؟!

ج: چی؟ شوما کی باشی؟

س: بنده خبرنگار هستم.

ج: خب باش... بنده سیامک اطهری هستم. راستش من یه خورده دلم گرفته بود گفتم بیام اینجا یه داد و بیدادی کنم دلم وا شه!

س: فکر می‌کنم اشتباه اومدید، اینجا مجلسه قربان باید رعایت کنید یه مسائلی رو.

ج: مراعات کنم؟ چی چی رو مراعات کنم؟ من خودم تو رادیو شنیدیم که یکی از نماینده ها به یکی دیگه گفت: «خفه شو... بتمرگ... پف...»

س: اِ... آقا رعایت کنید تو رو خدا، هنوز که نرفتید تو مجلس! تازه اونجا هم اگر فامیل مامیل کسی باشی کارت ندارند وگرنه مگه ندیدی سر قضیه رییس سازمان هدفمندی چقدر غیرتی شدن و از شان مجلس دفاع کردند!

ج: نه بابا... بگو به خدا! خوب شد نرفتیم اون تو ها!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:41 صبح | نظر

سه شنبه 90/10/13

به دنبال "تسخیر سفارت انگلیس" که یک ماه و نیم  پیش با شعار "عنجزه عنجزه عنجزه وعده" دانشجویان انقلابی انجام شد و بلافاصله توسط 73 درصد از سیاسیون داخلی که 27 درصدشان در فتنه 88 مردود شدند و 44 درصد همانهایی بودند که در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا شرکت کردند و به فرض که آن 55 درصد بقیه را با 30 درصدی که حرف خود را پس گرفتند و 12 نفری که هنوز اظهار نظر نکردند جمع کنیم آخرش معلوم نمی شود از نظر مقامات این حرکت درست بود یا غلط! فلذا با توجه به اینکه عده ای منافق کور دل و عوامل استکبار با تشکیک در نفوذ جوانان ایرانی به سیستم "پهپاد" آمریکایی قصد سیاه نمایی دارند، این جانب ضمن رد همه شایعات رسما اعلام میدارم: اوهوکی، خواب دیدی خیر باشه، زیرا جوانان ما در سالهای اخیر ابتدا به سازمان سیا نفوذ کردند و شهرام امیری را آزاد نمودند و سپس به ریگی نفوذ کردند و یک هفته بعد بالای دار بردند و در حال حاضر نیز به "پهپاد" آمریکایی نفوذ کردیم و انشالله تا نفوذ کامل جوانان ما به قلب دشمن که صدای تالاپ تلوپ آن در سراسر مرزهای کشور قابل شنیدن است ادامه خواهیم داد. البته من هنوز نفهمیدم ما که به این راحتی می توانیم همه جای دشمنان مان نفوذ کنیم تا الان کجا بودیم و چرا زودتر از اینها به دشمنان نفوذ نکردیم؟! در همین راستا وزارت نفوذ و مسکن جهت تنویر افکار عمومی بخشهایی از بازجویی های صورت پذیرفته با راننده این "پهپاد" بدون سرنشین را منتشر نمودند که اگر دوست داشتید بخوانید، نخواندید هم بخوانید!

 

برگه اول، باشگاه ورزشی بنیادکار (محل نگه داری پهپاد)، 20 آذر 90

بازجو: سلام

RQ: علیک السلام و رحمه الله

بازجو: لطفا بفرمائید شما کی هستید و برای چی به خاک ما تجاوز کردید؟

RQ: بنده آرش کیوانی هستم اهل ایالت اوهایو آمریکا. تا آنجایی که بنده به یاد دارم من روی هوا بودم که شما به سیستم بنده نفوذ کردید و اصلا تنم به خاک کشور شما نخورده بود که بخواهم به آن تجاوز کنم! و از شما خواهش می کنم نور اینجا را بیشتر کنید تا من چهره شما را ببینم

بازجو: ولی ما اطلاعات کافی داریم که شما یک "پهپاد" فوق مدرن جاسوسی آمریکایی هستید و در عمق خاک ما وارد شدید و همین یعنی تجاوز به حریم کشور

RQ: ببینید الان حرف شما دوتا شد. شما ابتدا گفتید که به خاک تان تجاوز شده و الان می گویید که به حریم تان تجاوز شده! حتما در آینده هم می خواهید بقیه تجاوزات و مثلا مشکین شهر و جاهای دیگر را به بنده نسبت بدهید و من اصلا آنها را نمی پذیرم و این در گزارش آقای احمد شهید هم بود!

بازجو: گزارش احمد شهید که دو ماه قبل از دستگیری شما بود

RQ: خب ایشان نیروی خود ما بودند و بنده چندبار ایشان را در استخر دیدم و در مرحله آخر ایشان به من گفت که قرار است در آینده یک اتفاق بیافتد و من از آنجا فهمیدم

بازجو: لطفا نحوه جذب خود در سازمان سیا را از ابتدا تا الان برای ما توضیح بدهید و بگوئید چه آموزشهایی دیدید؟

RQ: بنده یک رستوران بزرگ در آمریکا دارم و آقای رامسفلد همیشه با دوستان شان به رستوران بنده می آمدند و مجانی غذا می خوردند تا اینکه یک روز ایشان بنده را به بچه های پنتاگون معرفی کردند و بعد از مدتی به من آموزش خلبانی دادند و بنده الان آمادگی دارم همه زمینهای شما را سم پاشی و کارهای دیگری بکنم

بازجو: ولی ما باخبریم که هواپیمای آر.کیو فقط و فقط تحت کنترل سازمان سیا است و پنتاگون این هواپیما را در اختیار ندارد!

RQ: بله درست گفتید. من ابتدا جذب پنتاگون شدم اما آنها حاضر به استخدام بنده نشدند و گفتند قراردادی یا ماده 37 کار کن که بنده نپذیرفتم تا اینکه در یک همایش موقع نهار من با آقای پانتا که قبلا در سیا بود رو به روی هم نشستیم و بنده به او لبخند زندم و ایشان هم به من چشمک زد و من سرم را تکان دادم و ایشان بعدا هماهنگ کرد و در سازمان سیا جذب شدم

بازجو: طبق اطلاعات من شما به دنبال جاسوسی  و عکس برداری از نیروگاههای هسته ای ما بودید درسته؟

RQ: نه خیر بنده چند وقتی بود که در افغانستان یک شعبه رستوران دایر کردم و چون ایران خیلی کشور پهناوری است و شما مردمان خون گرمی دارید که دائما همدیگر را بغل می کنند و به هم لطف می کنند و یا مثلا گز شیراز را خیلی تعریفش را شنیدم و برای همین هوس کردم یک سفر به ایران بیایم و از نزدیک با مردم ایران صحبت کنم و یک شعبه هم در ایران دایر کنم. البته تا آنجایی که بنده اطلاع دارم در شرق ایران شما نیروگاه هسته ای ندارید که من بخواهم از آن عکس بگیرم

بازجو: پس شما صاحب یک رستوران هستید و به مردم ایران علاقه مند شدید و برای دایر نمودن رستوران به ایران وارد شدید؟

RQ: معلوم نیست شاید یک جور دیگری بود! الان دقیقا خاطرم نیست

بازجو در حالی که پس گردنش را می مالد به پهپاد خیره می شود و پهپاد هم به سقف و دیوارها نگاهی می اندازد و به روی خودش نمی آورد. در این لحظه بازجو پیش خودش می گوید"عجب آدم حرفه ای یه هرکاری می کنم مُقُر نمیاد ..."

 

برگه شماره 376، حوالی کرج، 21 اسفند 1392

بازجو: زود باش اعتراف کن

RQ: به چه چیزی باید اعتراف کنم؟

بازجو: به جرمهایی که انجام دادی

RQ: من جرمی انجام ندادم

بازجو: پس چرا اعتراف کردی؟

RQ: من که هنوز اعتراف نکردم

بازجو: پس قصد داری اعتراف کنی؟

RQ: نه! چه چیزی رو باید اعتراف کنم؟

بازجو: جرمهایی که انجام دادی..

RQ: من جرمی مرتکب نشدم

بازجو: پس چرا گفتی هنوز اعتراف نکردم؟ از منظر رفتار شناسی و آنالیز روحی فروید شما آماده اعتراف کردن بودید و همین الان اعتراف کردید که قصد داشتید اعتراف کنید! ما که بیکار نیستیم این همه در سیستم شما نفوذ کنیم و  آخرش هم هیچی!

RQ: شما اول اتهامات مرا تفهیم کنید تا بعد من اعتراف کنم

بازجو: اسمت چیه؟

RQ: آرش کیوانی، بچه ها بهم میگن آر کیو170

بازجو: خب همین، دیدی اعتراف کردی؟

RQ: اما من که اعتراف نکردم

بازجو: پس برای چی دستگیر شدی؟

RQ: من که دستگیر نشدم

بازجو: پس چی شدی؟

RQ: هک شدم

بازجو: خب پس قبول داری که هک شدی؟

RQ: بله

بازجو: دیگه چی شدی؟

RQ: هیچی

بازجو: پس زود زیر این برگه رو امضا کن میخوام برم عروسی دیرم شد!

 

برگه 2012، رستوران گردان برج میلاد، اول شهریور 1399

بازجو: ببین من زن و بچه دارم، جون مادرت بیا اعتراف کن و از خر شیطون بیا پایین و کلک و بکن بره.. الان 19 ساله که هرکاریت کردیم حرف نمیزنی، خب بگو خودتو راحت کن دیگه؟

RQ: چی دوست داری بگم؟

بازجو: برای چی به خاک ما تجاوز.. نه نه به خاک ما وارد شدی؟ ماموریت اصلی ت چی بود؟

RQ: خب قربون آدم چیز فهم.. همون اول مثل بچه آدم میگفتید، منم این همه زا به راه نمیشدم و حرف میزدم

بازجو: یعنی الان میگی؟ خب بگو بگو

RQ: راستش من یه هواپیمای جاسوسی فوق مدرن بودم که برا جاسوسی اومدم به ایران و مشغول حرکت به سمت نیروگاه های هسته ای شما بودم که همکاران شما تو سیستم من دست بردن و منو نشوندن زمین

بازجو: خب خوبه همینطوری ادامه بده.. عکسی ، فیلمی ، بروشوری ، چیزی هم گرفتی؟

RQ: اوه تا دلت بخواد.. زیاد

بازجو: خب الان کجاست؟ حاضری بیشتر از این هم با ما همکاری کنی؟

RQ: اگه بیشتر همکاری کنم چی میشه؟

بازجو: بهت قول میدم مثل بقیه جاسوس ها میدیم بچه ها یه آچارکشی کنن و فیلر و تعویض روغن و یه دست پولیش نرم می کشیم روت و ولت میکنیم همونجایی که بودی!

RQ: جدی میگی؟

بازجو: آره به خدا.. حالا میگی اون عکس هایی که گرفتی کجاست؟

RQ: آخه اون عکسا بعد از 19 سال به چه درد تون می خوره؟

بازجو: تو بده .. به اونجاش کاری نداشته باش

RQ: خیلی خب . تو صندوق عقبه، زیر زاپاس یه جعبه آبی رنگه که توش یه جَک هست اونو بگیر و بزن تو سر خودت (خنده) ها ها ها

بازجو: منو دست میندازی بال دراز..

RQ: آره

بازجو: برا چی؟

RQ: چون اگه ولم کنین برم آمریکا اونا میدن اسقاطم کنن.. مگه مریضم؟ میمونم همینجا.. زبانم که خوب شده ، این همه هم بهم می رسید! مگه خرم برگردم..

و این بازجویی همچنان ادامه دارد...


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 10:56 صبح | نظر

یکشنبه 90/10/11

حتما با خبر شده اید که فتنه گران (اصلاح طلبان سابق- تدارکاتچی های اسبق- تکنوکرات‌های اسبوق) درباره حضور در انتخابات مجلس شورای اسلامی مباحث زیبا، جادار، مطمئن و غالبا متناقضی را بیان فرموده اند. از آنجا که گاوگیجه گرفتن این عزیزان حتی بر ما نیز مشخص است، در اینجا چند سناریوی احتمالی را به عرض‌شان می رسانیم تا ضمن خارج شدن از این گیجی مشدد، موجبات خنده ما را نیز فراهم نکنند؛ دل درد گرفتیم به خدا!

سناریوی اول: اصلاح طلبان می آیند

طبق این سناریو، اصلاح طلبان چشم مردم و شورای نگهبان را دور دیده و به صورت منسجم و تشکیلاتی وارد رقابت انتخاباتی شده و نامزدهای‎شان برای نمایندگی ثبت نام می‎کنند. آیت الله جنتی که باور نمی‌کند عده ای تا این حد پررو باشند، چند بار لیست ثبت نام شدگان را نگاه می‎کند و در نهایت ذیل لیست چنین پاراف می‌کند:

سرکار خانم دستجردی

وزیر محترم بهداشت

جهت اطلاع و معرفی به تیمارستانی مجهز همراه با توصیه جهت ارائه تخفیف!

سناریوی دوم: اصلاح طلبان بدجور می آیند

در این سناریو، اصلاح طلبان که خودشان می‌دانند چه کرده اند، امیدی به پیروزی در انتخابات و حتی تایید صلاحیت ندارند و تنها برای اینکه نشان بدهند، هستند و هنوز نیمچه نفسی می آید و می رود، در انتخابات حضور پیدا می کنند.

آنها چون می دانند که اوضاع‌شان خراب است، بر اساس چه یک وجب، چه ده وجب، کروبی را سر لیست خود کرده و موسوی را نیز به عنوان کاندیدای خود جهت ریاست مجلس معرفی می کنند. البته کروبی در شب قبل از انتخابات بر اساس یک ترس مزمن از سر لیستی انصراف می دهد و اعلام می‌کند که ترجیح می دهد پشت بقیه وارد مجلس شود وگرنه به هاشمی نامه نوشته و همه چیز را خواهد گفت!

این سناریو که با برنامه ریزی مرد خاکستری متمایل به قهوه ای اصلاحات عملی شده است، موجب خشم مردم از این همه نفهمی و گستاخی شده و برای همیشه طومار آنها را در هم می‌پیچد.

سناریوی سوم: اصلاح طلبان تکه تکه می آیند

در این سناریو، برخی از اصلاح طلبان که احساس می‎کنند عجب گیری کرده اند، ترجیح می دهند به صورت مستقل نامزد شوند. آنها برای اینکه شناخته نشوند، تیپ و قیافه خود را عوض کرده اند اما واقعاً نمی دانند چرا هنوز مردم به آنها می گویند اصلاح طلب. گفتنی است این سناریو تنها حالتی است که امکان دارد اشخاصی مثل محجوب و یا کواکبیان باز هم رأی بیاورند!

البته آقای کواکبیان اعلام می‌کند که حاضر است در این‎باره حتی با حسین شریعتمداری هم مناظره کند که صدا و سیما ساعاتی پس از این اعلام از مردم در خواست می‎کند که انقدر با 162 تماس نگیرند، سوخت!

سناریوی چهارم: اصلاح طلبان می‎گویند چرا بیاییم!

در این سناریو اصلاح طلبان ضرورتی برای حضور در انتخابات نمی بینند چراکه اعتقاد دارند وقتی کسان دیگری هستند که می توانند همان کاری را انجام دهند که آنها می خواستند، چرا باید سر به سر شورای نگهبان بگذارند؟!

اصلاح طلبان برای توضیح بیشتر به ماجرای وقف دانشگاه آزاد، ساکتین فتنه، حقوق مادامالعمر، مخالفت بعضی‌ها با گزارش کمیسیون اصل 90 علیه فتنه و... اشاره می‌کنند که ما هم به همین ها اشاره می‌کنیم البته از یک طرف دیگر.

سناریوی پنجم: اصلاح طلبان تحریم می‌کنند

طبق این سناریو، اگر اصلاح طلبان همین یک کار را هم نکنند که باید بروند بمیرند دیگر! بنابراین اصلاح طلبان از آنجا که هنوز نمی دانند باید به حرف خاتمی گوش دهند یا موسوی خوئینی ها یا... و حتی خود خاتمی هم نمی‎داند باید به حرف خودش گوش دهد یا نه، می روند بمیرند... فاتحه!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 12:31 عصر | نظر

<      1   2   3   4      >
درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code