از قدیم گفتند: «باجناق فامیل نمیشه؛ زن هم نباید تحصیلات عالیه داشته باشه!!» یعنی زن برای پختن و شستن و سابیدن خلق شده نه دانشگاه رفتن و درس خواندن و تحصیلات عالیه داشتن. اصلا در همان بدو خلقت انسان هم زن را برای داخل آشپزخانه آفریدند. «حوا» که معرف حضور همه زنان عالم هست؛ مدرک مثبت حرف ما هم همین مطالبه سیب از جانب حواست. خب سیب که در دانشگاه و محل کار وجود ندارد؛ جای سیب در یخچال توی آشپزخانه است پس یعنی حوا هم داخل آشپزخانه بوده نه اینکه در دانشگاه مشغول کسب تحصیلات عالیه باشد!
جمعی از فیلسوفان و دانشمندان هم پس از بررسی های خود در خصوص تحصیلات عالیه داشتن زنان مثالی زده اند در حد بوندسلیگا! می فرمایند: « کسب تحصیلات عالیه برای زنان همچون ریختن نمک در نوشابه است!» یعنی اینکه نوشابه تا موقعی نوشابه است و خوشمزه است و دلچسب است و همه طالبش هستند و گل سرسبد سفره است که گاز دارد؛ وقتی نمک داخل آن ریخته شود نه تنها گازش را از دست می دهد بلکه طعمش هم بد می شود و فوران کرده، سفره را به گند می کشد و بعد از آن اگر آدم را با لگد بزنی هم حاضر به خوردنش نخواهد بود. زن هم همینطور است یعنی زن تا زمانی شیرین است و جذاب است و همه مردان طالبش هستند و کشته مرده دارد که تحصیلات عالیه نداشته باشد ولی همینکه به دانشگاه رفت و علم کسب کرد دیگر مشتریانش را از دست می دهد و کسی سراغش نمی رود و محبوبیتش از بین خواهد رفت. چرا؟! چون کسب علم همان نمک است یعنی وقتی علم به کالبد زن وارد شود فوران خواهد کرد چون تازه می فهمد که زن و مرد با هم برابرند؛ ظرف شستن کار ماشین ظرفشویی است نه زن؛ رخت شستن کار خشکشویی سر کوچه است نه زن؛ بچه داری کار مهد کودک است نه زن؛ تمیزکردن خانه کار کارگر است نه زن و مرد هم وقتی پول تهیه اینها را نداشته غلط کرده زن گرفته و حالا که گرفته، جانش دربیاید برود جان بکند پول اینها را جور کند.
و اما از آنجا که کلیه محققین و دانشمندان فوق الذکر و منجمله نویسنده این مطلب مرد بوده اند، تا آخرین قطره خونی که در بدنشان دارند می کوشند که از تحصیلات عالیه زنان جلوگیری کنند چرا که تحصیلات عالیه همانا و عین قارچ از زمین سبز شدن محقق و دانشمند و طنزنویس زن همانا! و اما بزرگی از جامعه مردان در حالیکه شتابان می دوید و فریاد می کشید و چهره خود را مخدوش می کرد و جامه بر تن می درید فرمود: «وای از آن روز که زنان به تحصیلات عالیه دچار شوند که الان یک کمپرسی پر از دانشمند و فیلسوف و سخنور مرد از پس زبان یک زن امی و بی سواد بر نمی آیند چه برسد به روزی که درب دانشگاه ها باز شود و میلیونها زن کارشناس و کارشناس ارشد و دکترا به سوی جامعه مردان هجوم آورند»!
در این دنیا افرادی هستند که به صحت ضرب المثل هایی مثل: «پول را روی میت بگذاری بلند می شود حرکات موزون می رود» یا «پول آخرت را هم می سازد» و یا «تا پول داری رفیقتم، تا اون دنیا هم باهاتم» ایمان قلبی و اعتقاد عملی دارند. این افراد تصور می کنند که در شب اول قبر، پس از مراجعه نکیر و منکر جهت گرفتن آمار زندگی دنیوی متوفی، چنانچه میت پولی در لای کفن یا داخل تابوت خود داشته باشد و به آن ها پرداخت کند، آن ها درست به مانند برخی مامورین مالیات یا کارمندان ادارات و شهرداری ها و یا سایر مامورین دولتی و غیردولتی، خودشان شخصا به جای فرد به سوالات مربوطه در پرسشنامه پاسخ داده و بدون در نظر گرفتن میزان تخلفات شخص، برگه رهایی را صادر کرده و کار میت مورد نظر را سریع راه می اندازند. همچنین چنانچه متوفی باز هم پول همراه خود داشته باشد و به فرشتگان و اجنه و ارواحی که در مجاورت قبر او در حرکت هستند بپردازد آن ها وسیله روشنایی نظیر لامپ کم مصرف، لوستر، نورافکن، فلاشر یا موارد مشابه جهت خلاصی از تاریکی قبر برایش فراهم کرده و اگر هم سبیلشان حسابی چرب شود که جک تریلی هجده چرخ برای جلوگیری از فشار قبر برای وی جور خواهند کرد.
همچنین این افراد تصور می کنند که پول تغییراتی در سایز و استقامت پل صراط و سیستم گشایش درب بهشت نیز ایفا می کند و به همین دلیل است که بدون احتساب سن و سال خود و فرصتی که تا پایان زندگی دنیوی دارند، از طرق قانونی و شبه قانونی و غیرقانونی، میلیارد میلیارد پول کسب و اندوخته می کنند.
و اینان همان اختلاسگران، محتکران و اخلالگران اقتصادی می باشند.
تصور کنید دولت هزار دستگاه غلتک از چین وارد کند تا موانع ازدواج را در کشور هموار سازد. تصور کنید خانواده ها رسم و رسومات پوسیده ازدواج را شب ساعت 9 بگذارند جلوی در تا ماموران شهرداری بیایند بدون تفکیک جمعشان کنند!
تصور کنید واشر شیرآب جایگزین حلقه ازدواج شود. تصور کنید مهریه از سکه های طلا به درب نوشابه تغییر حالت دهد. تصور کنید شیربها بهای یک پاکت شیر یارانه ای باشد. تصور کنید امروز در خیابان با کسی آشنا شوید و فردا کنارش پای سفره عقد نشسته باشید. تصور کنید یک صفر از پول ملی کم شود و به مبلغ وام ازدواج اضافه گردد. تصور کنید نانو نهال درخت اختراع شود که آن را در باغچه بکارید و یک هفته بعد یک سرویس چوب در باغچه سبز شود. تصور کنید دشت و دمن بی صاحب جایگزین تالار عروسی شود!
تصور کنید طلا از مد بیفتد و سرویس حلب روغن نباتی مد شود. تصور کنید کله کچل و بیکاری و نرفتن به خدمت سربازی و بی سوادی جزو ملاک های برتر ازدواج باشد. تصور کنید لباس عروس، پیژامه راه راه با چادر رنگی گلمنگولی باشد. تصور کنید در نبرد میان «با خانواده به صرف شام» و «با بانو به صرف شیرینی»، بانو به صرف شیرینی پیروز شود و نسل خانواده به صرف شام منقرض گردد. تصور کنید انجمن حمایت از زنبورهای عسل، ماه عسل را از جمع ماه های سال حذف کنند. تصور کنید کیک و ساندیس شام عروسی باشد. تصور کنید محصول جدید چسب نارازی چسبی باشد
که مجلس خواستگاری و بله برون و شب چله و عقد و عروسی و پاتختی را به هم بچسباند. تصور کنید ماشین عروس فرغون با تزئینات آجر باشد. تصور کنید... تصور کنید... چیه؟! شما کی هستید؟! با من چیکار دارید؟! این لباس سفید چیه که تنم می کنین؟! چرا آستیناش از اون طرفه؟! این آمبولانس چیه دیگه؟! منو کجا می برید؟! من هنوز عزبم، هزارتا آرزو دارم! من دیوونه نیستم فقط داشتم تصور می کردم... منو نبرید... من دیوونه نیستـــــــــــــــــــم!
نامزد رد صلاحیت شده ی چندمین دوره انتخابات ریاست جمهوری...
حامی همیشگی حقوق زنان...
دکتر منیژه زن سالاران
اگر می خواهید مجازات شوهرکشی به پرداخت 100هزار تومان جزای نقدی کاهش یابد...
اگر می خواهید با تغییر ژن های انسانی، حاملگی و زایمان به مردان منتقل گردد...
اگر می خواهید مردان جامعه از پشت ماشین سواری به پشت ماشین لباسشویی انتقال یابند...
اگر می خواهید تساوی حقوق زن و مرد تبدیل به 99 به 1 به نفع زنان شود...
اگر می خواهید حق بهره برداری از معادن طلای کشور برای مدت 200سال به زنان واگذار گردد...
اگر می خواهید دیه مرد یک هشتم دیه زن شود...
اگر می خواهید یارانه نقدی فقط به حساب زن خانواده واریز گردد...
اگر می خواهید رسم پسرکشی در جامعه نهادینه شود...
اگر می خواهید گام بلندی در جهت ساخت فضاپیما با هدف ارسال مردان به کرات غیرقابل سکونت برداشته شود...
اگر می خواهید حق خواستگاری و طلاق با دختران باشد...
اگر می خواهید تمام دریای خزر محل شنای بانوان شود و ورود آقایان ممنوع گردد...
به من رای بدهید...
من منیژه زن سالاران با 18سال و چندماه سن و بیش از نیم قرن تجربه در زمینه مبارزات خانگی، خیابانی و سیاسی علیه سلطه مردان بر جهان با دارا بودن کمربند مشکی دان4 کیوکوشین کاراته و 7مدرک دکتری از دانشگاه های هوایی و هاوایی و ارائه بیش از یکصد مقاله علمی پژوهشی در زمینه «بررسی نقش تبیین گر فعالیت ها در بستر منابع موجود در نگاه فرا اکسپرسیونیسم» و کسب عنوان بهترین مخترع زن در جشنواره خوارزمی بخاطر اختراع «نانو اسید ذوب کننده جنس نر» و 15سال سابقه درخشان مدیریتی به عنوان مدیر نمونه آشپزخانه منزلم، به حسب عشق خدمتگزاری به همجنسان و احساس تکلیفی که در این برهه از زمان در من شکل گرفت و بنا به اصرار جمع کثیری از زنان همسایه و فامیل، کاندیداتوری خود را جهت شرکت در چندمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اعلام می دارم.
کاندیدای مورد حمایت جامعه زنان ورزشکار، زنان خانه دار، زنان خیابانی، زنان شاغل، زنان مطلقه، زنان تیتیش مامانی، زنان با مرام، زنان مدل، زنان سلیته و بقیه زنان کشور...
من پارک دوبل را از امتحان رانندگی حذف می کنم...
من نسل سوسک ها را از روی کره زمین منقرض می کنم...
من مادرشوهر ها را به جزیره آدمخوارها تبعید می کنم...
من تست هوش را از تمام آزمون ها حذف می کنم...
من رینوپلاستی و تاتو و لیپوساکشن و بوتاکس را اجباری می کنم...
من واردات مرد مصنوعی و چینی را آزاد می کنم...
من قرص ضد بارداری را بر سر سفره ها خواهم آورد...
بخاطر خواهر و مادرتان هم که شده به من رای بدهید!!
زنده باد تابستان... زنده باد آزادی... زنده باد زن...
آورده اند کوتوله ای به غایت نحیف, اما هرکول نام!!! سیاه پوش و سبیل تا بناگوش با تحصیلات عالیه ای معادل دویم ابتدایی ناقص. شلوار پاچه گشاد می پوشیدی و چنان با فخر بر ارض قدم می گذاشتی که هیکل چهل هزار گرام او شصت کیلوکرم نمود نمودی و برافراشتگی قامتش از یکصد و سی و نه سانتیمتر گذر و به یکصد و چهل سانتیمر نظر کرده بود و سن اوشان (ایشان) فرا پنجاه سال می نمودی باری مصرف دخانیات اوشان از قدرت تدخین بشر فراتر و کهنه دود البسه اش به راحتی سرطان زا بود!!
روزگار می چرخید و به پشتوانه اخویان نه گانه اش و پیرو سنت آنان نوبت جولان اوشان در پایانه آغازیدن گرفت! و بی هیچ رایانه ای بر پایانه چنبره زده بودی و مدیریت سنتی خویش را اینگونه اعمال می نمودی که از رانندگان پول دستی می گرفتی که کمیسیون است و پول زور بود! باری اگر در صحن پایانه (به سبب خماری) چرتی می زدی! رانندگان بی آنکه خواب نوشین غول را گزندی آید یک خمس از رزق یومیه خویش در دست اوشان و به آرامی جاسازی می بکردندی!!
باری بعد از مدیریت صادقانه خویش ارتباطاتی حسنه به هم زدی و کارمند پایانه گشتی و مکانی یافتی رسمی و همزمان همان جا را (بدون تغییر کاربری) دکانی ساختی شخصی و به دلیل موقعیت راهبردی دکان. رزق کسبه را آجر فرمودی!! و ایشان (اوشان سابق) را عقیدت بر آنست:” که مشاغل ناعادلانه توزیع نشده اند بلکه این عرضه ها (جنم) هستند که نا عادلانه توزیع شده اند و این کار خداست.