بوی خوش بهشت از کنار آن آبگیر، یعنی غدیر عرشیان و بهشتیان، جان ها را می نوازد این چه بوی خوشی است که حتی پس از عبور صدها سال هنوز فضای جان مشتاقان را می نوازد.
غدیر تکرار اولین است در کلام آخرین، همان کلام نورانی که در اولین پیام، علی را به برادری و وصایت خواند و در غدیر، اعلام ولایت و امامت او را فرمود.
مهر بی مثال از آفتاب، نورانی تر و گرما بخش تر، صبحگاهان به اشارت او سر از خواب بر می دارد. ستارگان آسمان نیز وامدار نیم نگاه اویند و ما هم جرعه نوش جام ولای آن بزرگ، آن عزیز، آن مهربان تر از پدر، آن جاری از باران و آن خوب تر از پاکی که:
شرف، بازوت گیرد تا بخیزد
محبت، آب بر دست تو ریزد
چه گویم مهربانی مادر توست
نگاه راستی در جست و جویت
و ما چه گوییم تو ای مهربان مولای کریم، که پایمردانه بر زبر کائنات ایستاده ای و زمین و هر آنچه در آنست در مشت تو و زمان، رشته آویخته از سرانگشت تو. ورود عظیم تاریخ جویباری که خیزاب امواجش از قوزک پایت در نمی گذرد.
و ما با کدامین زبان و احساس تو را روایت کنیم تو ای که پیامبر در شانت فرموده است:
"هر کس علی را در قلبش دوست بدارد، خداوند ثواب تمام بندگان را به او عطا می فرماید."
تو را با کدامین زبان بسرائیم که خداوند در قرآنش در آیات مختلف تو را مدح فرموده است و زیباتر آن که شاعر سرود:
فی شانک قد نزل القرآن و ما دمک الله اکبر.
و اینک وارث غدیر، صاحب دست بیعت علوی، مالک ملک حیدری، والی سرزمین صفدری، مهر سپهر سروری، حجة بن الحسن العسکری در کنار غدیر روزگاران ایستاده است و از سر شوق و افتخار بر دستان مبارکش بوسه می زنیم و بر بیعت با او دل نازنین صدیقه کبری، فاطمه زهرا علیها السلام را شادمان می سازیم.
خجسته عید سعید غدیر خم، عید امامت و ولایت، بر دل دادگان آستان هدایت و شیعیان رهرو سعادت مبارک باد.
مگر می شود از چنین اتفاقی گذشت؟ اتفاقی که پس از بازی ایران و استرالیا و صعود ایران به جام جهانی 1998 و بازی شیش تای 52، یکی از خاطره انگیزترین بازیهای فوتبال در ایران را رقم زده است! درباره این بازی و اتفاقات رخ داده، در آن گفتنی هایی وجود دارد که تا آنجا که ادب و نزاکت اجازه دهد، به بیان مختصر برخی از آنها خواهیم پرداخت:
تقاضایی عاجزانه از رسانه ملی
خواهشمندیم صدا و سیما در چنین مواردی در چند نوبت و با اعلام قبلی اقدام به پخش صحنههای بدون سانسور ماجرا کند تا همه مردم بفهمند قضیه چی بوده است، چون وقتی یک نفر از آدم می پرسد این قضیه شیث و نصرتی چیه، واقعاً نمی دانیم چطور باید قضیه را توضیح دهیم! در صورتی که اگر تلویزیون یکبار برای همیشه ماجرا را با تمام جزییاتش نشان دهد، دیگر لازم نیست مادرها در برابر سوالات بچه هایشان قرمز شوند و سریع بدوند تا غذایشان ته نگیرد و یا اینکه پدرها سوت بلبلی بزند!
ممانعت مجلس از اسراف شدن وزیر ورزش
واقعا هر چی حرف پشت سر نمایندگان مجلس می زنند، چرت است. خدا نگذرد از کسانی که می خواهند چهره این قشر خدوم و متفکر را با لجن پراکنی های خود تخریب کنند. آخر من نمیدانم آیا واقعاً رواست که در حق این مجلس پرکار و دغدغهمند اجحاف شود؟ الهی چشمتان را بگیرد، مگر ندیدید که مجلس در یک اقدام حماسی و سریع وزیر ورزش را بهخاطر اتفاق اخیر مورد سوال قرار داد و به مجلس کشاند؟ ها! نکند انتظار داشتید مثلاً وزیر فرهنگ را بیاورد و از او درباره وضعیت فرهنگی جامعه سوال کند؟ یا نکند باید از وزیر آموزش و پرورش درباره اوضاع تربیت نوجوانان در مدارس بپرسد؟ شاید هم آنقدر ساده اید که فکر می کنید صدا و سیما با بالابردن اولویت فوتبال در برنامه هایش در این ماجرا مقصر است؟ حقا که عوام هستید! بالاخره مجلس کلی زور زده و وزارت ورزش تأسیس کرده است، اگر استفاده نکند که اسراف میشود! مگر ندیدید که آقای علی مطهری چقدر نگران اسراف شدن رییس جمهور بود؟!
بیا اخمات رو وا کن، تا صد سال مدیر باشی
حتما از این میان تیتر بالا فهمیده اید که قرار است درباره کی صحبت کنیم. البته اگر این میان تیتر هم نبود، بر هر موجودی واضح بود که رییس فدراسیون فوتبال یکی از کسانی است که باید درباره این ماجرا اظهار نظر کند. از اینرو، جناب کفاشیان با ورود به ماجرا فرمودند که رسانه ها از کاه کوه ساخته اند! ظاهراً آقای کفاشیان یا به علت اینکه سر شب خوابیده اند، ماجرا را ندیده یا اینکه اصولا شناخت دقیقی از کاه ندارند! یک گونی کاه به زور وزنش دورقمی میشود در حالی که هر کدام از آن دو بازیکن 80، 90 کیلو هستند و همان انگشتان بسیار فعالشان به تنهایی چند برابر یک کاه وزن دارد! از طرفی مجلات ورزشی اروپا چندان در حوزه کشاورزی فعال نیستند و اگر ماجرا در حد کاه بود قطعا عکسهای این اتفاق به روی جلد آنها تبدیل نمی شد!
رویانیان وارد می شود
جناب رویانیان در واکنش به این اتفاق جناب شیث رضایی را 300 میلیون تومان (معادل 428571 لیتر بنزین آزاد معمولی و نه سوپر!) جریمه کرده اند. با این اوضاع، اگر این بازیکن در تیم منتخب هنرمندان هالیوود بازی می کرد و دست به این اقدام زده بود ببینید چقدر برایش آب می خورد این نوع شادی کردن! آخر یکی نیست، بگوید بچه جان شادی کردن هم حدی دارد دیگر!
فحاشی هم حدی دارد
از آنجا که شادی کردن حدی دارد، پس فحاشی هم حدی دارد. این را جناب ناظر داوری بازی پرسپولیس و داماش در برنامه 90 گفتند. قضیه از این قرار است که راستش بازی غیر بهداشتی پرسپولیس با داماش را علاوه بر آن موضوع که دیگر حالا همه از آن خبر دارند، می توان از زوایای دیگری هم دید؛ هر چند که همه رسانه ها ترجیح دادند از همان زاویه اول که اتفاقاً زاویه خیلی مناسبی هم نبود به ماجرا نگاه کنند.
مثلاً در همان بازی تماشاگران طرفدار داماش(که همراه سایر تماشاگران ما کماکان بهترین تماشاگران دنیا هستند) تا وقتی که فکشان درد نگرفته بود از خجالت یکی از بازیکنان پرسپولیس درآمده و نکاتی را درباره خانواده او گوشزد کردند. ناظر بازی هم در تقبیح این عمل در برنامه 90 فرمودند که واقعاً فحاشی هم حدی دارد! بدین وسیله جدول زیر درباره حدود فحاشی و جرایم مترتب بر آن جهت تنویر افکار عمومی اعلام میشود:
تقدیم به کسی که ملتش را تنها گذاشت...
و در آتش شیطان دمید
سه تارت را زمین بگذار
که من بیزارم از آواز این ناساز ناهنجار
زبان در حنجرت گشته به کام دشمنان مذهب و میهن
من اما پیش ِ این اهریمن ِ سر تا به پا آهن
نخواهم سر فرود آورد تا دامن
دلم لبریز از مهر است با تو . حیف اما تو نمی دانی
تو ای با دشمنانم دوست
تو ای از ایل من ، ای از تبارِ من
زبانِ میزبانِ اهرمن خویت
زبان خشم و خونریزیست
زبان قهرِ چنگیزیست
بیا در خانه و بنشین کنار من ،
بگردان حنجرت را جانب دشمن ، بگو با او :
(بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید)
که شاید . . . باز هم شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
بگو با او :
که (ای خونخوار ِ ناسیراب از خون ِ هزاران کودک افغان و ایرانی)
تو از آواز زیبای من و تارم چه میدانی ؟
(غزل های مرا و شعر حافظ از چه می خوانی ؟)
نمی دانم چه خواهد گفت او با تو . . . تو میدانی ؟
برادر گر که میخوانی مرا ، بنشین برادروار
بگو با من چرا این گونه می بینم :
"سه تارت را به دست اهرمن ، دستت به دوش او برادروار"
به زیر گوش آنانی (که هردم نزد آنانی) چرا یک دم نمی خوانی :
(تفنگت را زمین بگذار )
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
(این دیو انسانکُش برون آید)
تو می دانی "چه می دانم من از آیین انسانی"
همان هایی که میدانی :
اگر جان را خدا داده است
چرا باید که فرزندان شیطان بازبستانند؟
چه می خوانی تو با این لهجه ی غفلت، برادر جان ؟!
هر آن کس گفت با تو، کز من آیی و ستانی، این تفنگم را
بدان بی شک
که می خواهد برادرها و یاران تو را در دم
به خاک و خون بغلتاند
تو که المنت لله چنین حق گوی و حق جویی
و حق با توست
بدان حق را – برادرجان -
به زرق این زبان نافهمِ ِ آدمخوار
نباید جُست...
و اما این تفنگی کاین چنین از زشتی اش خواندی
و با من زانکه من آیین انسانی نمی دانم، چنان الفاظ می راندی :
برادر جان تو خود بودی و می دانی که من در کار خود بودم
به دور از آتش و آهن، به کشت و کار، در گلزار خود بودم
ولی یک باره دنیا و زمین و آسمان، دریای آتش شد
تمام میهنم سر تا به پا، سوگ سیاوش شد
تفنگ و تیر و توپ و موشک و خمپاره و اژدر
اجل وار از چپ و از راست، گاه از پای، گاه از سر
مرا و کودکان بی گناهم را
تو را و حنجر پرسوز و آهت را
به قربانگاه خشم خویش، می سوزاند
و جان ِ ما و یاران را از آن ِ خویشتن می خواند
و من گفتم - همان گونه که می گویی - :
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی ؟
و در عین گریز و نفرت از کشتار و خونریزی
تفنگی ساختم از آتش و آهن، که می بینی !
که شب ها تا سحر بیدار
بدارد چشم در چشمان ِ این اهریمن خونخوار
که گر خواهد بجنبد بار دیگر، کور سازد چشم هیزش را
ببرد پنجه و چنگال تیزش را
کنون اما برادر جان
تو گر خود سینه ات را پیش او داری سپر، آیا نباید گفت :
" تو از آیین انسانی چه میدانی ؟ "
که با یک این چنین شیطان آدمخوار، دمخواری ؟
چگونه باورت دارم که این سان باورش داری ؟
نشسته با چنین دیوی، فراز تلی از نعش هزاران کودک غزه
و با آن لحن شورانگیز و با مزه
برایم شعر می خوانی : ((تفنگت را زمین بگذار)) ! ؟
تفنگم را برادرجان اگر یک دم به روی خاک بگذارم
زمینِ میهنت را دیو خواهد خورد
و ذره ذره خاکش را به باد خشم خواهد برد.
تفنگ من برادر جان چه می دانی برای چیست ؟
برای جاودانه ماندن میهن
برای آن که دیگر بار اهریمن
اگر خواهد خلیج فارس را سازد به خون کودکانم سرخ
حسابش را به تیغ تیر بسپارم
به چنگالش رد شمشیر بگذارم
کنون اما برادر جان
تو گر خود سینه ات را پیش او داری سپر، آیا نباید گفت :
" تو از آیین انسانی چه میدانی که با این دیو آدمخوار دمخواری ؟ "
مبادا جادویت کرده ست و " نیمه خواب و هشیاری " ؟
که این سان محفلش با ساز ِحنجرگرم می داری !
اگر خوابی اگر هشیار
اگر این بار شد افکار خوابآلودهات بیدار
تو سازت را زمین بگذار . . .
صدایت را ز چنگال سیاه اهرمن پس گیر دیگر بار
و دست دوستی از دوش خون آلوده اش بردار
و گر مردی
به زیر گوش آنانی (که اینک نزد آنانی)
بخوان یک دم :
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار...
تفنگت را زمین بگذار
روزنامه شرق در گزارشی در مورد اشتغال در ایران با زیر سؤال بردن آمار دولت در زمینه اشتغال نوشت: «امروز دیگر برای پیدا کردن بیکاران نیازی نیست پی افراد بیسواد یا دیپلمه باشید، چراکه خیلی راحت میتوان از یک جامعه هدف 100 نفری حداقل 50، 60نفر کارشناس (لیسانس) بیکار، 10 الی 15 نفر کارشناس ارشد، یکی، دو نفر دکترا و دست آخر 20 تا 30 فرد کمسواد (زیر دیپلم) پیدا کرد.»
جدای از اینکه وضعیت آماری که دولت می دهد، چگونه است، نکته ای که در همین چند خط جلب توجه میکند، این است که طبق گمانه زنی روزنامه شرق، از هر صد نفر جامعه هدف تصادفی، بیش از صد نفر بیکارند! این مسئله اگرچه کمی عجیب است اما می توان برای آن دلایل علمی پیدا کرد چون مگر امکان دارد روزنامه شرق که متعلق به طیف روشنفکر با سواد و همه چیز دان است، اشتباه کرده باشد.
احتمالا برخی از این افراد در دو یا سه شیفت بیکار هستند! شاید هم بیکاری دکترها ضریب دو و سه میخورد. شاید هم سایت طرفدار آقای قالیباف که این خبر را با تیتر "آمار دولت در مورد بیکاری دروغ است" کار کرده، حواسش نبوده که آدم هرقدر هم که از دست یکی عصبانی باشد، یا همان یکی مد نظر دماغش را سوزانده باشد، نباید هر چیزی را بنویسد که!
«هموطنان عزیز برای نشان دادن اعتراض خود به اقدام غیرقانونی حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و نیز محکومیت احکام غیرقانونی و غیرعادلانه علیه فعالان سیاسی، انتخاباتی، مطبوعاتی، فرهنگی و هنری و اعلام هم بستگی با همه زندانیان سیاسی و عقیدتی در کنار فعالیت های دیگر، اولین دوشنبه هر ماه را روزه بگیرند و یا دست به اعتصاب غذا بزنند.»
من چه چیزی باید بگویم، نه واقعا من چی باید اضافه کنم به این پیشنهاد آقای تاجزاده که از دل سیاهچالهای جمهوری اسلامی و در حالی که هیچ ارتباطی با بیرون نداشته و زنش از طریق کبوتر نامهبر از او با خبر شده و همچنین سرش تا گردن در توالت فرنگی بوده و با یک دست سیم اتو را در پریز برق کرده بوده تا برق تهران در ساعات اوج مصرف قطع شود و مراقب بوده در برابر قلقلک های دژخیمان رژیم نخندد تا همچنان همراهیاش با راهپیمایی سکوت برقرار باشد و به موقع از درازگوش تراوا بپرد بیرون و... (بیاید یه بار دیگه با هم برگردیم به ابتدای پاراگراف تا ببینیم با چه فعلی باید این جمله رو تموم کنیم!) ابراز شده است؟ یعنی آیا این پیشنهاد برای طنز شدن نیاز به چیز دیگری دارد؟ حاشا و کلّا!