چهارشنبه 90/8/11

جناب آقای رییس دادگستری شهرستان ساوه در گفت‌وگو با یک خبرگزاری توضیحات مبسوطی درباره انواع مزاحمت‌های خیابانی و مجازات های تعبیه شده برای آنها داده اند.

ایشان در قسمتی از این گفت‌وگو درباره متلک های خیابانی فرموده اند که طبق قانون، حبس از دو تا شش ماه و تا 74 ضربه شلاق جزای این عمل قبیح است.

واضح و مبرهن است که برای اعمال مجازات ابتدا باید خاطی را گرفت. ایضاً واضح و مبرهن است که برای این مهم، غالبا مردم باید به یک‌جا زنگ بزنند تا آنها بیایند و خاطی را بگیرند. البته برای این امر تمهیداتی لازم است. مثلا وقتی یک نفر را روز روشن چاقو می‎زنند و مردم فقط با موبایل‌شان فیلم می‌گیرند، وقتی نیروی انتظامی با تاخیر سر صحنه ها حاضر می‌شود و... شاید باید بیشتر برای انجام این امور، اقدامات لازم را انجام داد.

بگذریم... در زیر گفت‌وگویی که بین یک خانمی که مورد متلک واقع شده با یکی (مثلاً شما فرض کنید یکی از نیروهای صد و خورده‌ای) را می‌خوانیم. همچنان واضح و مبرهن است که این گفت‌وگو خیالی است، اگرچه در صورت آگاه شدن بانوان از بند قانونی فوق، ممکن است که واقعی شود؛ الله و اعلم. (هر چند خط یک‌بار گوینده متن مشخص شده تا نخ از دست‌تان خارج نشود) 

-         الو...

-         سلام. بفرمایید.

-         آقا اینجا یکی به من متلک انداخت.

-         بله، امرتون رو بفرمایید.

-         وا... خب همین دیگه... یکی به من متلک انداخت.

-         این رو یه بار فرمودید. امرتون چیه؟

-         یعنی چی امرتون چیه... خب بیاید دیگه. مگه متلک انداختن جرم نیست؟

-         چرا ولی اگه قرار باشه ما برای هر متلک یه اکیپ بفرستیم که نیرو کم میاریم.

-         پس من چی کار کنیم؟

-         شما سعی کنید همیشه از کنار یه پاسگاه پلیس یا گشت نیروی انتظامی رد شید تا اگه بهتون متلک انداختن همکاران ما در صحنه حاضر باشند.

-         وا... الان چی کار کنم؟ اینجا که پاسگاه نیست.

-         با اون آقایون تشریف ببرید نزدیک یک پاسگاه پلیس و بعد به اون‌ها بگید دوباره به شما متلک بندازن تا همکارهای ما بتونن سر صحنه حاضر باشند!

-         یعنی چی، اینجا چند تا پسر وایسادن دارن به من متلک می اندازن شما هم هیچ کار نمی کنید؟!

-         شما که گفتید یک نفر متلک انداخت.

-         خب یکی شون انداخت اما چند نفر هستند. خفه شو بیشورِ کثافت...

-         بله؟

-         نه با شما نبودم. دوباره متلک انداخت جوابش رو دادم.

-         خب اگه خودتون می‌تونید جواب‎شون رو بدید، دیگه چرا با ما تماس گرفتید؟

خانم: آخه اینها چند نفرند!

-         آها. بهشون بفرمایید متلک نندازن، این کارها از یه پسر خوب باشخصیت بعیده.

-         اما اینها که یه پسر خوب باشخصیت نیستن!

-         حالا شما بگید شاید گول خوردن و دیگه ننداختن.

-         این آقاهه میگه متلک نندازین این کارها از یه پسر خوب باشخصیت بعیده.

-         وا... بی ادب!

-         چی شد خانم؟

-         یه چیزی گفت.

-         چی گفت؟

-         ولش کنید. اِ... ببینید باز انداخت.

-         چی رو؟

-         متلک رو.

-         بهش بگید میام ها!

-         اوهوی... این آقاهه میگه میام ها!

-         وای...

-         چی شد؟

-         یه چیزی گفت که مضمونش اینه که تشریف بیارید!

-         بهش بگید وایسه تا من بچه ها رو بفرستم.

خانم: اگه راست میگید وایسید.... اِ... دارن میرن.

-         بگید نرن.

-         نرید... دارن میرن.

-         بگید نرن.

-         نرید... رفتن که!

-         خیلی دور شدن؟

-         نه... دارن میرن.

-         هنوز صداتون بهشون می‌رسه.

-         نمیدونم... فکر نکنم.

-         اگه بدویید بهشون می‌رسید؟

-         فکر کنم برسم.

-         بدویید بهشون بگید نرن! نباید صحنه جرم رو ترک کنن!

-         می خواید مثل فیلم‎ها بگم تا اطلاع ثانوی از تهران هم خارج نشن؟!

-         نه؛ این در مرحله مقدماتی لازم نیست.

(چند لحظه سکوت)

-         (صدای نفس نفس زدن خانم)

-         چی شد؟

خانم: گفتم.

-         پس وایسادن.

-         نه... گوش نکردن؛ رفتن.

-         هنوز دارن متلک می اندازن؟

-         من چه می‌دونم از این فاصله؟

-         می‎تونید برید ببینید دارن می اندازن یا نه؟

-         وای... باشه.

(چند لحظه سکوت)

-         (صدای نفس نفس زدن خانم)

-         چی شد خانم؟

-         داشتن می‎نداختن اما به یکی دیگه.

-         یعنی به شما ننداختن؟

-         نه... حواس‎شون به من نبود. به یه خانم دیگه داشتن مینداختن.

-         می تونید برید اون خانم رو بیارید.

-         وا... برای چی؟

-         خب ایشون باید حرف‌های شما رو تایید کنه.

-         باشه صبر کنید.

-         فقط بهشون بگید نباید از صحنه جرم خارج بشن!

(چند لحظه سکوت)

-         (صدای نفس نفس زدن دوتا خانم) الو

-         شما کی هستید؟

-         من همونیم که به من متلک انداختن.

-         می‌دونم، هر روز تو این شهر به هزار تا خانم متلک می اندازن شما کدومشونید؟

خانم: چه می‎دونم والّا. نشمردم که!

-         نه. منظورم اینه که شما همون اولیه هستید یا دومیه.

-         من دومیه هستم. امرتون؟

-         من که کاری ندارم، به شما متلک انداختن!

-         مگه شما نگفتید که من بیام اینجا. این خانمه گفت با من کار دارید.

-         من کاری ندارم. اون خانمه گفت به شما متلک انداختن گفتم تشریف بیارید شکایت کنید.

-         از کی؟

-         از همونا که متلک انداختن.

-         به چه جرمی؟

-         متلک انداختن.

-         من از اون‎ها به جرم متلک انداختن شکایت کنم؟

-         آره دیگه.

-         (صدای قهقهه یک خانم به همراه صدای تعجب یک خانم دیگر)

-         یعنی چی؟ چرا می خندید؟

-         خب خنده هم داره دیگه. مگه متلک انداختن جرمه؟

-         بله. 74 ضربه هم شلاق داره. باید بیایم اون‎ها رو بگیریم.

-         بی خیال بابا. اگر این‌جور باشه باید اول من رو بگیرید.

-         به چه جرمی؟

خانم: متلک انداختن.

-         مگه متلک انداختن جرمه... نه یعنی منظورم اینه که مگه شما هم متلک می‌ندازید؟

-         ای... کم و بیش... یه لباس هم واسه کمرت بگیر ژیگول!

-         یعنی چی خانم؟!

-         با شما نبودم. یه پسری رد شد، شلوارش داشت میفتاد یه حالی بهش دادیم!

-         شما حق ندارید از جاتون تکون بخورید.

-         چرا؟

-         چون مرتکب جرم شدید.

-         حتما متلک انداختن؟!

-         درسته.

-         ببین عمویی! تو این شهر روزی هزار نفر، هزار بار به هم متلک میندازن. بیا همشون رو بگیر.

-         پس چی که میام.

-         راستی ببینم؛ من تیپم یه کم ناجوره، اگه بیاید به ما گیر میدید؟

-         اونجا بارون میاد؟

-         نه.

-         هوا گرمه؟

-         نه.

-         دمای هوا تقریبا چند درجه است؟

-         من چه میدونم... ولی خنکه. هوای باعشقیه.

-         خب اگر هوا خنک باشه نه... اما تابستون‌ها اینجوری نیاید بیرون.

-         چه جوری؟

-         همینجوری که الان اومدید دیگه.

-         مگه تو میبینی ناقلا.

-         نه ولی خودتون گفتید که...

(و این گفتگو ممکن است حالا حالاها ادامه داشته باشد)


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:4 صبح | نظر

دوشنبه 90/8/9

دادستانی تهران در اطلاعیه‌ای به بیانیه دانشجویان درباره تأخیر در دادگاه فائزه هاشمی پاسخ داد. در بخشی از این بیانیه که هم‎زمان درباره پرونده فائزه هاشمی و میثم نیلی توضیحاتی داده شده، آمده است: «پرونده اتهامی خانم فائزه هاشمی...» و بعد در ادامه درباره پرونده مدیرمسئول رجا آمده: «در خصوص متهم میثم نیلی نیز...»

البته اصولا آگاهان خیلی علاقه ندارند که در این گونه موارد گمانه زنی کنند چراکه معتقدند آن را که خبر شد خبری باز نیامد(!) اما با اصرار ما حاضر شدند کمی در باره دلیل استفاده کلمه «خانم» برای فائزه هاشمی و «متهم» برای میثم نیلی گمانه بزنند که خلاصه آن بدین شرح است:

احتمالا در متون قدیم کلمه "خانم" معادل کلمه متهم و یا کلمه متهم معادل "آقا" بوده است. یا اینکه چون فائزه هاشمی خانم است و احترام خانم‌ها واجب است، دادستانی رویش نشده برای ایشان از واژه منحوس متهم استفاده کند. البته آگاهان اعتقاد دارند که حتی استفاده از لفظ خانم هم برای فائزه هاشمی توهین است، چرا که وی انصافاً برای خودش یک پا مرد است و اگر پایش بیفتد، به تنهایی می تواند به اندازه ده مرد ساندویچ بخورد!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 10:46 صبح | نظر

یکشنبه 90/8/8

بعد از اینکه دو تن از بازیکنان یک تیم لیگ برتری ترجیح دادند وقت‌شان را در راه زمین فوتبال تا دستشویی تلف نکنند، خبر رسید که در هفدهمین دوره مسابقات تیراندازی با کمان قهرمانی آسیا یک دختر و پسر قزاقستانی به گونه‌ای به معاشقه پرداخته‌اند که موجب جلب توجه همه حاضرین شدند. بعد از آن هم در بازی پرسپولیس و داماش، بازیکنان پرسپولیس بعد از به ثمر رساندن گل حرکتی انجام داده اند که اگرچه برای نشان دادن شادی بوده اما بیشتر فهم، شعور، حیا و خیلی چیزهای دیگرشان را نشان داده است.

از آنجا که اصولاً فکر اصلاح بازیکنان حتی از فکر برکناری مشایی هم خنده دار تر است، بنابراین پیشنهادهایی ارایه می شود تا از اثرات سوء این حرکات کاسته شود:

الف) تماشاگران موظف شوند پس از به ثمر رسیدن گل به مدت دو دقیقه چشم خود را بسته و با انگشت، گوش‌های خود را بگیرند یا اینکه بعد از به ثمر رسیدن گل، نور افکن های استادیوم به مدت دو دقیقه خاموش شود.

ب) ورود افراد زیر 18 سال به استادیوم ها بدون رضایت نامه محضری با سه ضامن کارمند دولت با نامه کسر از حقوق، ممنوع شود.

ج) کمیته منشور اخلاقی با دادن پول به رقبای پرسپولیس از آنها بخواهد در برابر این تیم ببازند تا بازیکنان پرسپولیس بعد از یک برد تا این حد خوشحال نشوند.

د) از آنجلینا جولی برای بازی در لیگ برتر ایران دعوت شود تا اگر چنین اتفاق هایی افتاد، بتوانیم بندازیم گردن استکبار بی ناموس و بعد بازیکنان فوتبال طی نامه ای به آقای سلحشور اعتراض کنند!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 10:15 عصر | نظر

دوشنبه 90/8/2

تعجب شجریان را برای عکس انداختن با گوگوش ملامت نکنیدتعجب می کنم ؛ واقعاً هم تعجب می کنم. برداشته اند دو سه تا عکس از محمد رضا شجریان و گوگوش و شجریان و مجری زن یک شبکه ماهواره ای انداخته اند در سایتها و ملت هم هی به این دو تا نگاه می کنند و بد و بیراه نثار شجریان می کنند که اَل و بَل.

 

آقای عزیز! خانوم محترم !

گناه شجریان این نیست که با گوگوش عکس انداخته یا با آن یکی خانوم سر لخت دیگر، مگر در محافل خصوصی این آقایان و خانومها چیز دیگری بجز این حالتها انتظار دارید؟ اگر غیر از این فکر می کرده اید بدانید خیلی از مرحله پرت هستید.

ضمن اینکه این گناهان برای این افراد و اصولاً برای هر کس دیگری، به نوعی جزو گناهان خصوصی و شخصی آنها تلقی می شود و شاید  گیر دادن ما به آنها خیلی وجهی نداشته باشد. ما در اسلام دو نوع گناه داریم : یکی معصیتهایی که شخص در خلوت خودش انجام می دهد که بار مجازاتی مشخصی دارد و بیشتر وقتها با توبه، این نوع گناهان خیلی سریع از پرونده اعمال شخص حذف می شود و اما نوع دیگری از گناهان هم هست که وجه اجتماعی آن غالب است و مجازات آن هم بسیار شدیدتر و توبه از آن بسیار سخت تر و در مواردی محال و غیر ممکن است . شاید حدیث معروف ِ «الغیبة اشد من الزنا» به نوعی تفاوت این دو گناه را نشان بدهد که اولی تخریب وجهه شخص یا اشخاص دیگر در اجتماع است و دومی گناهی شخصی و خصوصی است که عمدتاً کسی هم از آن آگاه نمی شود و اگر کسی هم با خبر بشود حق اعلام عمومی آن را - مگر با شرایط بسیار سخت - ندارد.
 

آقایان محترم ! خانومهای گرامی !

گناه شجریان عکس گرفتن کنار یک پیرزن 59 ساله یا یک دخترک تازه به دوران رسیده نیست؛ گناه شجریان حضور در تحریریه شبکه معاند و بهایی پرور و صهیونیستی بی بی سی فارسی و اتفاقاً عکس یادگاری گرفتن با عناصر فرقه ضاله بهاییت و صهیونیستی است ؛ گناه شجریان توهین به امام خمینی این احیاگر سترگ اسلام ناب محمدی در قرن بیستم و دمنده روح تکلیف و بیداری به مسلمانان و مستضعفان جهان است که در مصاحبه با رادیو آمریکا ابراز کرده است.

    

آری . شجریانی که روزی در حرم مطهر ثامن الائمه "ع" قرآن می خواند و روزی « ربنا»یش زینت بخش لحظه های افطار ما بود، الان در دامان شیطان بزرگ و صهیونیسم و شبکه بهایی پرور بی بی سی فارسی و صدای آمریکا و ...به امام و مردم و انقلاب اسلامی ملتش توهین می کند. این است که آرزو می کردیم کاش او تنها با یک دخترک جویای نام یا یک بیوه زن چند شوهر عوض کرده 59 ساله عکس انداخته بود و سطح معصیت کاری او به همین جا ختم می شد.

پ . ن : این هشداری است برای همه ما - تک تکمان - که نکند به سابقه خوبمان  در انقلاب و فعالیتهای دینی و سیاسی، غره شویم و یابو برمان دارد که من آنم که رستم بود پهلوان و فراموش کنیم که گاهی یک لحظه غرور و جدایی از خط دین و مکتب، می تواند ما را برای همیشه به ضلالت ببرد. پس جا دارد که دعا کنیم :

ربنا ! لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا ...


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 9:26 صبح | نظر

یکشنبه 90/7/24


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:44 عصر | نظر

<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code