گفته اند وقتی نوبت پناهی رسیده، مثل همیشه مجری ها بلند گفته ای "جعفر پناهی..." و بعدتر هم به او گفته ای: "کارگردان صاحب سبک سینما" و دستت را به سمت او باز کرده ای بعد همینطور که حضار مراسم یادمان مرحوم محمد نوری داشته اند تند و تند دست می زدند، برای پناهی لبخند زده ای.
این جا فرودگاه بندر عباس ، عقربه ها ساعت 9:12 دقیقه صبح را نشان می دهد . یکشنبه گرم 12 تیرماه 67 ، تابلوی پرواز شماره 655 از بندر عباس به مقصد دوبی را نشان می دهد. چند دقیقه بعد بلندگوی فرودگاه از مسافران می خواهد برای تشریفات قبل از پرواز به سالن شماره 1 مراجعه کنند.
جمعا 290 نفری می شوند. 42 نفر از ان ها خارجی بودند و از کشورهای اجنبی ! 66 نفرشان کودکی بودند و 52 نفر هم خانم. 15 نفر بقیه هم جزء خدمه بودند.
با خیال راحت سوار شدند. سوار بر بال پرواز در یک سفر بی بازگشت.
ساعت به 10:12 که رسید هواپیما از زمین کنده شد. دقایقی بعد مسافران خود را بالای خلیج فارس نیلگون می دیدند. منظره ای که هیجان را دو چندان می کرد.
اما ...
تیر خصم دشمن قسم خورده انقلاب ، خالق جنایت هیروشیما و ناکازاکی این سفر را برای همیشه به ابدیت رساند.
و برگی دیگر در دفتر جنایات امریکا ثبت گردید.
چندی بعد مدال ننگین این جنایت بر سینه ویل راجرز فرمانده خون اشام ناو وینسنس خودنمایی می کرد.
به راستی که تروریسم شرمنده نام امریکاست و همچنین نامی جاودان برای ان.
پ . ن :
یاد ایام فتنه افتادم که چطور یک مشت جلبک ، فارغ از این جنایت و دشمنی های دیگر چه طور اب به اسیاب همین امریکا و نوچه های غربی اش که حتی حاضر به محکوم کردن این حادثه نشدند می ریختند..
و یاد این شعر زیبا از مرحوم محمد رضا آغاسی
آنان که به غرب می شتابند خائن به امام و انقلابند
ای آن که به غرب میگریزی با غرب چگونه می ستیزی؟
ای بی خبر از سیاست دین بس کن سر جای خویش بنشین
ای تیر و کمان به کف گرفته مولای مرا هدف گرفته
ای خون به دل امام کرده در نفی ولی قیام کرده
ای عمر گران به باد داده دل در کف قوم عاد داده
آیـا خبر از معاد دارِِِِیِِ؟ آیـا خبر از معاد دارِِِِیِِ؟
اینک دشمن زبان دراز آمد زان راه که رفته بود باز آمد
بازآمد که ز ما عنان گیرد مگذاریمش دوباره جان گیرد
بازآمد و فتنه زیر سر دارد غافل که خلیل ما تبر دارد
غافل که بسیج را هلاکی نیست از جبهه و بوغ جنگ باکی نیست
ای رهبر حق شناس و آگاهم تا لحظه ی مرگ با تو همراهم
من آنم که ناله ها دارم آتش ز فراغ لاله ها دارم
امروز که راه عشق پرپیچ است حکم آنچه تو گوئی دگر هیچ است
ما منتظریم که محرم گردد هنگامه ی امتحان فراهم گردد
ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما یک مو زسر علی اگر کم گردد
یک روایت واقعی در ایام فتنه ...
یکی از نیروهای امنیتی تهران می گفت: وظیفه تأمین امنیت خیابان کارگر و پارک لاله در زمان اغتشاشات پس از انتخابات برعهده تیم ما نهاده شده بود. بچه ها نهایت تلاش را میکردند تا صف مردم عادی از اغتشاش گران جدا شود. بی گناهی صدمه نبیند. روز شنبه ?? خرداد بود. گوشه هایی از شهر در آتش غفلت برخی جاهلان روشنفکر نما می سوخت. بچه های شناسایی اطلاع دادند چند نفر مسلح به سلاح کمری در اجتماع معترضین در میدان ولیعصر دیده شده اند. بچه ها را جمع کردم و توضیح دادم که منافقین مسلح در میان معترضین دیده شده اند و قطعاً هدف ایشان کشتن افراد بی گناه جهت تحریک مردم عادی است و ممکن است حتی ما را نیز هدف قرار دهند تا بقیه بچه ها عصبانی شوند و کاری از روی احساسات انجام دهند. همه تلاشتان این باشد که این افراد را شناسایی و دستگیر کنید. فضای سنگینی روی تیم حاکم شد.
خانواده های بسیاری در خیابان در حال تردد بودند. ذکر لب همه بچه ها “اَمّن یُجیب” بود تا کسی صدمه نبیند.
مشخصات ظاهری منافقین توسط بچه های شناسایی اطلاع داده شد. تیم را توجیه کردم و شروع به جستجو کردیم.
چند مادر با بچه های نازنینشان در حال خرید از فروشگاه بودند با چشمانم آن ها را اِسکورت کردم تا سوار بر اتوبوس شدند و رفتند. نفس راحتی کشیدم. همه تیم اضطراب داشتند نکند بی دقتی کنند و هموطنی فدای نیّت های شوم منافقین شود. خدایا رحم کن… از خستگی سرم را روی دستانم گذاشتم و چشمانم را بستم. صدای بی سیم بود. – محمد جان هستی؟ – جانم بگو چی شد؟ چه خبر؟ – گرفتیمشون ممد جان هر دوشون رو اما بازم احتیاط کنید شاید بیشتر باشن. نفس راحتی کشیدم. رفتم پیش بچه ها و گفتم وضعیت از قرمز به زرد تغییر پیدا کرده. گوشه خیابون چشمم به یه دختر کوچولوی ناز افتاد که با لبخند به من نگاه می کرد. بهش لبخند زدم. رفتم سمتش. دور و بر رو نگاه کردم تا والدینش رو پیدا کنم. مادرش داشت روزنامه می خرید. لبخند این دختر بچه معصوم همه این خستگی چند ماه رو از تنم در آورد. مادرش برگشت وقتی دست دخترش رو گرفت، متوجه حضور من شد. ظاهر مادر با چهره معصوم دختر تفاوتی فاحش داشت. چهره اش بر افروخته بود انگار از حضور ما در خیابان جهت برقراری امنیت مردم به شدّت عصبانی است. دختر گفت: مامان آقا پلیسه به من لبخند زد. مادر با صدای بلند جوری که عمداً می خواست من بشنوم گفت: اینا پلیس نیستن مامانی، اینا هیولا هستن میخان بچه های مث تو رو با تفنگ بکشن. بعد بخورن… لبخند دختر به ترس تبدیل شد و پشت مادر قایم شد. مادر هم با ژستی فاتحانه عرض خیابان را طی کرد و رفت. عرقی سرد بر تنم نشست. اشک در گوشه چشمم غلطید و گونه هایم را خیس کرد. قلبم به شدت درد می کرد. تمام تنم می لرزید. با نهایت تلاش بر خودم مسلط شدم استغفرالله گفتم و دوباره به سمت دختر نگاه کردم. دخترک هر از گاهی بر می گشت به من و همکارانم نگاه می کرد. تمام توانم را جمع کردم و برایش دست تکون دادم. دوباره پشت مادرش قایم شد. و رفت… و من منتظرم تا فردای قیامت بیاید و آن مادر را دوباره ببینم!
"کنارخیابان شریعتی چند موتور سوار دارند دختری را به زور سوار می کنند که روحانی جوانی برای کمک به دخترک، به سمت آنان می رود تا مانع شود. شیشه نوشابه ای خرد می شود و چشم راست فرزاد را می درد...پزشک می گوید چشم او تخلیه می شود.روحانی جوان قبل از بیهوشی می گوید:الحمدلله به قیمت یک چشم موفق شدیم ناموس مردم را نجات دهیم. چشم تو فدای همه چشم چرانهای شهر، فدای همه جوانهایی که کنار کهف الشهدا با دوست دخترشان برف بازی می کنند، فدای چشمانی که سر کوچه ها نشسته اند در انتظار شکار، فدای چشم هیز کارمندانی که دنبال صید ارباب رجوع بی سرپرست و جوانند، فدای چشم مدیرانی که به زمینها و امکانات و مزایای پستشان دوخته شده، فدای چشم دخترانی که برای سوار شدن ماشینهای گران قیمت و گردنبند طلایی که شاید سر میز شام از دوست پسرشان هدیه بگیرند، همه کار می کنند....و فدای انتخاب آنهایی که پا روی دوش تو می گذارند تا رئیس شوند و آن وقت ترجیح می دهند برای جلب آرای خاکستری حتی چشم تخلیه شده تو راببینند... و چه خوب گفت رهبرت که اگر جوانان امروز، بهتر از جوانان ابتدای انقلاب نباشند، کمتر از آنان نیستند.لیاقت چشمان زیبای محمد ابراهیم همت هم کمتر از این نبود که با گلوله ی صدام متلاشی شود و حالا بعد از 30 سال، چشمان توست که لیاقتی کمتر از آن ندارد که با تیرهای دجال های آهنی پشت بام های تهران خونی شود. خوشا به حالت؛ انگار تنها ایستادی پای خیمه های حسین و یک تنه مانع شدی تا هتاکان، ناموس شیعه را ندرند که تیرحرمله صفتان بر چشمانت نشست مثل عباس... قیمت این چشم نجات آن دختر نبود که راحت از آن می گویی.این چشم وظیفه داشت سالها به صورت همسرت خیره شود و با نگاه رضایت، دل فرزندت را از نمرات خردادش آرام کند.چشمت را ارزان فروختی به چشم چرانی چند جوان و شهوت بارگی دختری کنار خیابان. حیف آن چشم که می توانست غض بصر و حیا را بیاموزد و حالا زیر تیغ همانهایی است که برایشان ظهر ها نماز می خواندی... وحالا چشم آقایانی روشن که حاضرند رودخانه روشنی که از چشمت بر کف اورژانس بیمارستان روان شده را ببینند و باز هم در آستانه انتخابات بنشینند و چشم بدوزند به دوربین تلوزیون و بگویند: من از ابتدا با گشت ارشاد مخالف بودم."
?- راهنمایی دلسوز :
راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می باشید
??/?/?
? – بزرگ شده امام :
من آقــای خامنه ای را بزرگش کــرده ام
??/?/??
?– یار مستضعفان :
ایشان طرفدار قشـر مستضعف بــوده اند
??/?/??
? – خطیب توانا :
بویژه امثال جنابعالی که در بیان مسائل دست توانا دارید
??/??/??
?– بازوی نظام :
جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی میدانم
??/??/??
? – خامنه ای سلمه الله :
من خیلی خوشحال شدم از اینکه آقای خامنه ای سلمه الله آمدند
??/?/??
? – پیام بر انقلاب :
از اول نهضت ایشان به اطراف برای رساندن پیامها تشریف می بردند
??/??/??
?– معلم در محراب :
معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات می باشید
??/?/?
? – سلاله پیامبر :
شما از سلاله رسول اکرم (ص) و خاندان حسین بن علی (ع) هستید
??/?/?
??- اسلام شناس :
شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به ان هستید میدانم
??/??/??
?? – یاور ولایت فقیه :
شما را چون برادری که از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری می کند ، می دانم
??/??/??
?? – نعمت خدا :
آقای خامنه ای را سالهای طولانی است می شناسم ، ایشان یکی از نعمتهای است که خدا به ما داده است
??/??/??
??- محبوب امت
اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه دار نمودند
??/?/?
??- همراه امام :
اینجانب از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشتیم و همان ارتباط بحمد الله تاکنون باقی است
??/??/??
??- متفکر و اندیشمند :
اینجانب با اطلاع از مقام و مرتبت متفکر و دانشمند محترم جناب حجه الاسلام آقای خامنه ای ایده الله تعالی رای ملت را تنفیذ نمودم
??/?/??
??- زاهد شب و شیر روز :
ما افتخار می کنیم به سربازان در جبهه و پشت جبهه که شبها را در محراب و روزها در راه حق تعالی بسر میبرند
?? – سرافراز در امتمانات
چهارسال صادقانه خدمت نمود و این پس از خدماتی بود که قبل و بعد از انقلاب انجام داده بود جزاء الله خیرا
??/?/??
??– مربی مسلمین جهان :
به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان ، طنین انداز است
??/?/?
??– عالم به دین و سیاست :
خداوند متعال افکار عمومی را برای انتخاب رئیس جمهوری عالم به دین و سیاست هدایت فرمود
??/?/??
?? – نادره دوران :
در بین دوستان و متعهدان به اسلام مبانــی اسلامی ، از جمله افراد نادری هستید
??/??/??
?? – خوش سابقه :
جنابعالی که بحمد الله به حسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید
??/??/??
??– خورشید انقلاب :
در بین دوستان و متعهدان به اسلام چون خورشید ، روشنی می دهید
??/??/??
?? – سازش ناپذیر :
ایشان به حکم قرآن کریم « اشداء علی الکفار رحماء بینهم » بوده اند
??/?/??
?? – فهیم و صالح :
البته من ، آسید علی آقا را صالح میدانم ، و ایشان فهیم است
??/?/??
??– بلند همت :
امید است امثال جنابعالی در مقاصد عالیه خود پیروز و سربلند گردید
??/??/??
??- مشاور روح الله :
جنابعالی به عنوان مشاور از طرف اینجانب منصوب می شوید
??/?/??
?? – خدمتگزار به اسلام :
ایشان خدمتگزار به اسلام و ملت بوده اند
??/?/??
?? – سرباز فداکار :
سربازی فداکار در جبهه و جنگ می باشید
?? – لایق رهبری :
ایشان ، برای رهبری ، لیاقت دارند
?? – برادر امام :
شما را چون برادری می دانم