زمان و فضای وقوع داستان: ایام عزاداری محرم، یکی از محله های قدیمی تهران
قسمت اول:
[سکانس 1، گوشه خلوتی از یکی از پارکهای تهران]
دختر و پسری زانوی غم به بغل گرفته در کنار هم نشسته اند. (توضیح: با رعایت فاصله قانونی مندرج در اساسنامه سیما، بند 17، تبصره 6)
دختر: آخه ما تا کی باید تو این وضعیت بمونیم؟
پسر: میگی من چیکار کنم؟ کم التماس بابای خودمو داداش تو رو کردم؟!
- من نمیدونم!، اصلاً من دیگه خودمو میکشم؛ لااقل هردومون از این سرگردونی راحت بشیم.
[پسر غیرتی می شود]
- پاشو بریم! این دفعه تکلیفمونو روشن می کنم.
[سکانس 2، یکی از محلات قدیمی تهران]
عده ای مشغول نصب پرچم و علم عزاداری بر در و دیوار عزاخانه هیئت هستند. صاحب عزاخانه، حاج رضا _پیرمردی ریش سفید، تسبیح در دست، چهره عبوس با بازی «محمد فیلی»(تصادفاً همان بازیگر نقش شمر در سریال مختار)_ آنها را در نصب و چینش راهنمایی می کند. دختر و پسر از سر کوچه وارد می شوند. حاج رضا لحظه ای مبهوت نگاهشان می کند. پسر جلو آمده، سلام می کند:
- سلام آقاجون!
حاجی جواب نداده و تنها رو به یکی از جوانان هیئتی کرده و می گوید: «خوشا به غیرتت عباس آقا!»
جوان به خشم آمده دوان دوان به سمت دختر می دود. دستش را برای زدن دختر (خواهرش) بلند می کند. دختر از ترس به دیوار خورده و نقش زمین میشود.
[آهنگ غمگینی طنین انداز می شود]
پسر [اشک در چشم، التماس گونه]: آقاجون!!
[تصویر و صدای سیلی طنین انداز می شود؛ تسبیح پاره شده و دانه های آن (با تصویر آهسته) بر زمین پخش می شود]
قسمت سوم: [ابعاد پنهان زندگی پدر]
[سکانس3، دقایقی مانده به نماز ظهر]
حاجی در صف اول مسجد مشغول خواندن قرآن است، به او خبر میدهند زنی دم در مسجد با او کار دارد. زن جوانی کودک خردسال در دست سلام می کند.
- سلام؛ چی شده اومدی اینجا؟
- حاج آقا! امشب قراره واسه خواهرم خواستگار بیاد.
[حاجی سریعاً دست به جیب شده دو عدد تراول به زن می دهد؛ زن تشکر می کند.]
حاجی: پس قضیه شما چی شد؟ بالاخره از اون مردک معتاد طلاق گرفتی یا نه؟
[زن مِن مِن کنان]: میخوام بگیرم، ولی...،
- دیگه ولی و اما نداره! من که خیریه باز نکردم! فکر بچه هات باش، باید زیر سایه یه «مرد» بزرگ بشن.
- ولی حالا که تو زندانه.
- مسأله ای نیست! میگم بیارنش دادگاه! خودمم یه چیزی بهش میدم رضایتشو میگیرم.
- باشه حاج آقا فردا میرم دادگاه.
- پیش همونی برو که بهت معرفی کردم، میگم یه هفته ای طلاقتو بگیره. بعد محرم و صفرم انشاا... عقدت می کنم.
[زن جوان با چهره غم زده خداحافظی می کند]
حاج آقا: راستی! دیگه اینطرفا نیا! مردم حرف در میارن!.
قسمت ششم:
[سکانس 5، دختر و پسر در همان پارک]
دختر: آخه ما تا کی باید تو این وضعیت بمونیم؟
پسر: میگی من چیکار کنم؟ کم التماس بابای خودمو داداش تو رو کردم؟!
- من نمیدونم!، اصلآ من دیگه خودمو میکشم؛ لااقل هردومون از این سرگردونی راحت بشیم.
[پسر غیرتی می شود]
- پاشو بریم!؛ این دفعه تکلیفمونو روشن می کنم.
[نا گهان صدای آژیر پلیس طنین انداز می شود!]
صدا از داخل بلندگو: گشت ارشاد صحبت میکنه؛ از پشت شمشادها بیایید بیرون! شما محاصره شدید.
[سکانس 7، بازداشتگاه کلانتری]
پسر در بازداشتگاه چند جوان را می بیند که به شدت کتک خورده اند. از یکی می پرسد: شمارو برای چی گرفتند؟
[جوان درحالیکه خون از 17 ناحیه اش می چکد]: برای دفاع از آزادی، اعتراض به قانون گریزی و تقلب و دیکتاتوری!
[ناگهان صدای جیغی طنین انداز می شود]
پسر: صدای چی بود؟
جوان زخمی: فکر کنم دارن به یه نفر تجاوز می کنن. (این بخش به طرز هوشمندانه ای توسط ممیزی همیشه در صحنه صدا و سیما شناسایی و حذف می شود)
[سکانس 8، کلانتری]
حاجی وارد می شود. از دربان تا سروان همه به احترامش خم می شوند.
رئیس کلانتری: شما چرا قدم رنجه کردید حاج آقا! تماس میگرفتید بنده آقازاده رو با اسکورت می فرستادم خونه خدمتتون!
- اومدم بگم یه کاری کنید این عشق از کله اش بیفته. اونقدر نگهش دارید و بزنیدش تا قدر عافیتو بفهمه
[رئیس، بهت زده]: چشم حاجی!
حاج آقا: راستی، شب بیایید مسجد، وامتون حاضره!
- ممنون حاج آقا! خدا حفظتون کنه!
قسمت نهم:
[سکانس 12، همان پارک همیشگی!]
پسر اینبار تنها نشسته و تلفنی با دختر صحبت می کند.
دختر: آخه ما تا کی باید تو این وضعیت بمونیم؟
پسر: میگی من چیکار کنم؟ کم التماس بابای خودمو داداش تو رو کردم؟!
- من نمیدونم!، اصلاً من دیگه خودمو میکشم؛ لااقل هردومون از این سرگردونی راحت بشیم.
[پسر غیرتی می شود]
- پاشو بریم! فردا تکلیفمونو روشن می کنم.
- ولی فردا که عاشوراست!
- فردا همه حسابامونو تسویه میکنیم!
قسمت دهم (پایانی)
[سکانس 19، خیابان]
دسته عزاداری با اسکورت پلیس در حال حرکت در خیابان است. حاجی، بعنوان قافله سالار در جلوی دسته حرکت می کند. ناگهان در روبروی خود (فاصله 100 متری) پسر و دختر را در کنار هم (با رعایت فاصله قانونی مندرج در اساسنامه سیما، بند 17، تبصره 6) می بیند که محکم و استوار در مسیر حرکت قافله ایستاده اند. با خشم اشاره ای به رئیس کلانتری می کند. او هم دو مأمور می فرستد. در همین لحظه همان جوان بازداشتگاه پشت سرشان می ایستد. و پس از او دوتا دوتا و چندتا چندتا نفرات پشت سرشان جمع می شوند. در مدت کمی جمعیتشان انبوه می شود. مأموران سرشان را پایین انداخته برمی گردند. صدای سوت و کف در جمعیت طنین انداز می شود.
(این بخش هم به همت معاونت پخش سیما با طنین شعار «یاحسین» جایگزین می گردد.)
واقعاً هر توافقی بهتر از عدم توافقه؟ !
من همان اولش هم گفتم هیچ آدم عاقلی نمیآید همچین کاری کند ها! اصلاً مگر میشود باور کرد یک نفر معتقد باشد هر توافقی با دشمن، از توافق نکردن بهتر است؟! بابا جان دارم این ماجرای کمپین قلابی شش سینماگر را میگویم که در پوسترش همچین چیزهایی نوشته بود.بعد هم که معلوم شد آقای ظریف، وزیر امور خارجه محترم و کاربلد خودشان زنگ زده بودند به سینماگرها که بیایید چنین چیزی را امضا کنید تا فیلان و بهمان! به جان خودم جناب آقای مجیدی خودش گفته که کا، کار ظریف است! با این وصف هیچ بعید نیست در آیندهای نه چندان دور، معلوم شود از وزارت امور خارجه چنین تماسهایی هم برقرار شده است:
1
- سلام
- سلام... بفرمایید؟
- ظریف هستم.
- اوا! راست میگی؟ خوش بحالت خواهر... من که همینطور مثل خرس دارم خیکی میشم. هر چی هم رژیم آب انگور، رژیم پوست پرتقال، رژیم تهِ خیار و از این خزعبلات میگیرم درست نمیشم که نمیشم! یه زمونی برای خودم باربی بودم ها! الان شدم عین بشکه! حالا تو چی کار کردی که ظریف هستی عزیزم؟
- نخیر... اشتباه گرفتید... بنده ظریف، وزیر امور خارجه هستم!
- ...اوخ... اوه....وای... یه لحظه.... شرمنده ها آقا ظریف جون... من شما رو با یکی از مشتریام اشتباه گرفتم...دیروز اومده بود بیگودی کنه، با هم درباره اضافه وزن و اینها صحبت کردیم، ببخشید تو رو خدا ها!
-خواهش میکنم... اونجا آرایشگاه «عروس نگو ماه بگو» هستش؟!
- بله آقا ظریف جون... امری داشتید؟
-راستش بچهها یه بررسی کردن دیدن ماشالا شما بین آرایشگاهها از سبقه خوبی برخوردارید و خلاصه از قدیمیهای این حرفه حساب میشید و بقیه آرایشگاهها رو حرفتون حرف نمیزنن...
-اوه... وای... مامانم اینا!... راستش بله.... همین پارسال من گفتم هیشکی حق نداره ماتیک صورتی بزنه، آقا ظریف جون باور نمیکنی دو روزه قیمت ماتیک صورتی شد نصف! جونم براتون بگه آقا ظریف جون که من یکی از افتخاراتم اینه که یه شب پری بلنده رو آرایش کردم... کم حرفی نیست ها... پری بلنده! یعنی ما انقدر سابقه داریم تو این حرفه...
-بله ... حالا عرض میکردم که من میخواستم شما به نمایندگی از صنف عروس آرایش کنهای پایتخت یه بیانیهای رو امضا کنید...
-وای... اوه... مامان جون... خدا خیرت بده آقا ظریف جون! چون من تا حالا پای هیچ بیانیهای رو امضا نکردم... حالا چی هست این بیانیه؟
-چیز خاصی نیست... یه بیانیه است توش نوشتیم که هر توافقی بهتر از عدم توافقه!
-توافق تو چی آقا ظریف جون؟
-همین ماجراهای هستهای دیگه... میخوایم اگه خدا بخواد کلکش رو بکّنیم و تمومش کنیم بره پی کارش...
-ببین آقا ظریف جون من خداییش خیلی از هسته مسته سر در نمیارم. البته میفهمم تحریم چیز بدیه ها؛ یعنی همین الان تحریم باعث شده قیمت ماتیک بشه سه برابر... یعنی میخوام بگم من هم میفهمم تحریم چیه ها... نه که خر باشم... اما خداییش اینکه هر توافقی خوبه که خب ناجوره... یعنی من به گمونم اگه هر کی دیگم باشه راضی به امضا کردن همچین چیزی نمیشه...
-یعنی حتی تو حرفه ما هم هر توافقی خوب نیست چه برسه به این هسته ای مستهای و تحریم محریم... میگیرید که چی میگم... الو... الو... آقا ظریف جون.... الو... خاک به سرم!
2
-جونم؟
-سلام عرض میکنم...
-گیرم سلام... فرمایش...
-خواهش میکنم... فرمایش چیه... عرضی داشتم خدمتتون.
-شما کی باشی اصلاً که حالا فرمایش داشته باشی یا عرض؟!
-من ظریف هستم!
-زکی... آقا رو باش! اینجا یغوراش میان جلوی ما لنگ میندازن... شوما که خودت معترفی ظریفی عمو!
-نخیر اشتباه متوجه شدید. بنده ظریف، وزیر امور خارجه هستم.
-به به... جون من؟ همون آقا خوشگله که هی میخنده؟ جون داداش خودتی... ما رو سیاه که نمیکنی؛ خودتی دیگه داش ظریف؟
-بله، عرض که کردم خودم هستم.
-جونم داش ظریف؟ فرمایش... امر کن داداش جون.
-راستش شما اسی پلنگ هستید دیگه؟
-خاک بر سر من... من بمیرم شوما این حرف رو نزنی... ما واسه هر کی پلنگ باشیم برای شما پیشی هستیم داش ظریف... لوطی... ما رو نکن تو قوطی!
-اختیار دارید... آمار شما رو از بچههای سرویس حوادث چند تا روزنامه گرفتم. طبق تعریفهایی که از شما کردن، یه تهرانه و یه آقا اسی پلنگ...
-چوبکاری میکنی داش ظریف... ما زنگ درِ خونهتیم، هر کی بخواد شما رو ببینه باس ما رو بزنه!
-اختیار دارید... راستش من مزاحم اوقات شریفتون شدم که اگر بشه بعنوان گندهلات تهران یه بیانیهای رو امضا کنید تا حمایت همه اراذل و اوباش رو داشته باشیم به امید خدا!
-کوچیکتم هستیم... البت ما امضا ممضا بلد نیستیم اما هر جا رو شوما بیگی انگشت میزنیم داش ظریف.
-لطف عالی مستدام!
-حالا چی هست این بیانیه... البت فضولی نباشه ها... واسه این میپرسیم که اگه بچه ها پرسیدن خیطی بالا نیاریم...
-اختیار دارید... یه بیانیه هست درباره همین مذاکرات هستهای... میخوایم به کمک و حمایت شما این تحریمهای فلج کننده رو تمومش کنیم بره...
-آی گفتی ظریف جون... خدا خیرت بده داش! از وقتی این تحریمها اومده بازار پر شده از تیزیِ چینی! تیزی میخری یه متر اما همچی که فرو کردی تو شیکم طرف، میبینی زکی! تیزی خم شد و طرف قلقلکش هم نیومده... اگه بتونی این تحریم محریم ها رو برداری دوباره جنس اصل برسه به ما نوکرتیم بخدا... حالا چی توش نوشته داش ظریف این بیانیهتون؟ البت قضولی نباشه ها!
-خواهش میکنم... دو سه خطه... مهمترین جاش اینه که نوشته هر توافقی بهتر از عدم توافقه...
-زکی... من درست متوجه نشدم داش ظریف... یه بار دیگه میگی؟
-هر توافقی بهتر از عدم توافقه یا عدم توافق بدتر از هر توافقیه.
-زرشک... نیستیم داداش... البت نه اینکه فکر کنی گرخیدیم ها... نه داداش... من خودم سر یه هزاری یه غائله راه انداختم یه اتوبوس آدم توش مُردن! اما خداییش این ضایعس! یعنی چی هر توافقی بهتر از عدم توافقه آخه؟ دیدیم طرف اومد و زر زیادی زد، ادعای مفت داشت، لیچار بارمون کرد... اونوقت باید پاش وایسیم چون توافقه؟ نه داداش... ما زیر بار خفت نمیریم... بچه ها برامون حرف در میارن... از ما به شوما هم نصیحت؛ شوما هم از این حرفا نزن برات حرف در میارن! زت زیاد!
رییس جمهور عزیز در سخنانی به صدا و سیما انتقاد کرده که چرا موفقیتهای دولت را پوشش نمیدهد؛ و این در حالی است که در یکسال گذشته فق
6صبح: آغاز برنامهها با پخش سرود جمهوری اسلامی ایران در پس زمینهای بنفش رنگ.
6:15 صبح: برنامه «صبح بخیر طرفداران دولت؟!» در این برنامه جُنگ مانند، میهمانانی از دولت به تشریح برنامههای دولت محترم در روز پیش رو، و دستاوردهای دولت در روز گذشته میپردازند. مجری در این برنامه هی لبخند میزند.
9 صبح: برنامه «صبح و سلامت». این برنامه با حضور یک مجری و یک کارشناس پزشکی برگزار میشود. کارشناس که اگر دکتر هم بود، چه بهتر(!) اما نبود هم مهم نیست. کارشناس در این برنامه به عوامل پرخاشگری، فحاشی، تندخویی، زودرنجی و... پرداخته شده ولی کارشناس موظف است بجای پرداختن به خود فرد بیمار، وظایف اطرافیان او را تبیین کرده و لزوم آرام بودن، خفه خون گرفتن، انتقاد نکردن و... را به آنها گوشزد کند.
9:45 صبح: برنامه «صبح با ورزش». این برنامه سابق بر این صبحهای زود برگزار میشود اما به دلایلی به حوالی ساعت ده صبح منتقل شده است! در این برنامه یک کارشناس تربیت بدنی از اول تا آخر برنامه به تمرین ورزشهای سبک مثل پیاده روی آرام، حرکات یک کم کششی، تنفس عمیق و... میپردازد. جامعه هدف این برنامه افراد کهنسال بخصوص مدیران سالخورده هستند! کارشناس برنامه بعنوان اشانتیون چند حرکت ورزشی که از همان پشت میز میتوان انجام داد را هم نشان میدهد!
10:30 صبح: «برنامه کودک». هر روز صبح کارتونهای «هاچ، زنبور عسل»، «بیخانمان»، «بینوایان(کوزت!)»، «هایدی» و سایر کارتنهایی که نسل بعد را آماده پذیرش سختیها و نابسامانیها و زندگی در شرایط دشوار کند پشت سر هم پخش میشود.
12 ظهر: برنامه «به کدوم خونه برگردم آخه؟!». برنامهای جُنگ مانند که نام آن با عنایت به ناکارآمدی طرح مسکن مهر انتخاب شده و این مهم از طریق مجری، زیر نویس و آرم برنامه به بینندگان گوشزد میشود.در بخش آشپزی این برنامه غذاهایی که با سس فرانسوی، کلم بروکلی و سایر مواد اولیه باکلاس و خارجی طبخ میشوند آموزش داده میشوند. در پایان هم تاکید میشود که غذا باید با کوکاکولا صرف شود. در بخشهای دیگر برنامه میتوان روشهای تمیز دادن عتیقهجات اصل از بدلی، چگونه هنگام استفاده از استخر خانگی آب کمتری هدر بدهیم، تعطیلات آخر هفته را در کدام کشور خارجی بگذرانیم و... مشاهده کرد.
2 بعد از ظهر: اخبار. اخبار ساعت 14 سالهاست که وجود دارد بنابراین رییس جمهور یا هر کس دیگری طبیعی است که آن را حذف نکند. اما طبیعتا محتوای ان کاملا تغییر کرده و به سمت پوشش خبرهای دولت میرود. دکتر حسام الدین آشنا گویندگی این بخش خبری را بر عهده خواهد داشت!
3 بعد از ظهر: «تحلیل خبر». از آنجا که اخبار موفقیتهای دولت نیاز به تحلیل دارد وگرنه هیچ آدم عاقلی زیر بار آن نمیرود، این بخش تحلیلی به خبر ساعت 14 اضافه میشود تا همه مخاطبان تا دسته درباره موفقیتهای دولت خر فهم شوند! اجرای این بخش از آنجا که اهمیت وافری دارد بعهده حسین فریدون خواهد بود.
4:30 بعد از ظهر: «سینما تدبیر». پخش یک فیلم سینمایی با توضیح منتقدان در دستور این برنامه است. فیلمهایی چون ترمیناتور 1 و2 و...، رمبو، بت من، دشمن ملت و... در اولویت است. کلا هر فیلمی که در آن نشان داده شود آمریکا چقدر قدرتمند است و «غربیها از چهار تا تانک و موشک ما نمیترسند. آیا شما فکر کردید امریکا که با یک بمبش میتواند تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد از سیستم دفاعی ما میترسد؟ آیا واقعاً به خاطر قدرت نظامی ماست که امریکا جلو نمیآید؟» در برنامه «سینما تدبیر» نمایش داده شده و مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت. اجرای این برنامه بعهده جناب محمد جواد ظریف خواهد بود.
7 عصر: «روشهای موفقیت». برنامهای جذاب و رنگی برای نسل سوم و چهار و پنجم انقلاب. مجری این برنامه تلاش دارد مخاطبان را با روشهای مختلف پیشرفت، همچون سوار هواپیما شدن، غذای خوب خوردن و... آشنا کند. جناب سریع القلم مجری-کارشناس این برنامه است.
8:30 شب: «بخش خبری بیست و سی». این برنامه حذف شده و جای آن برفک نشان داده میشود!
9 شب: «سریال». سریالی با عنوان «مرد روزهای سخت» پخش میشود. این سریال نشان دهنده زندگی مردی است که همه اجداد او برایش چیزی جز دفترچه قسط و بدهی بانکی و فریاد طلبکارها و یخچال خالی باقی نگذاشتهاند و حالا او یک تنه به جنگ همه این کمکاریها زرفته و یکی یکی مشکلات را از پیش رو بر میدارد.
10:30 شب: «سایش». در این برنامه اقتصادی موفقیتهای دولت اینبار از منظری کاملا علمی و اقتصادی مورد بررسی قرار میگیرد! مسخره کردن یکی از منتقدان دولت بعنوان بخش طنز در این برنامه گنجانده شده است.
12 شب: مجری در حالی که موفقیتهای دولت در این روز را بصورت فهرست وار عرض میکند، به رییس جمهور و وزرا درود فرستاده و از مخاطبان تا ساعت 6 صبح فردا خدا حافظی میکند!
ط 40 هزار ساعت ناقابل از آنتن این رسانه در خدمت دولت بوده است. در همین راستا کنداکتور یک روز از تلویزیون را طبق سلیقه رییس جمهور و دولت محترم چیدهایم. باشد که باب میلشان باشد و خوششان بیاید و رستگار شویم!