سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چهارشنبه 92/12/14

قبل از انتخابات: شما خوبی، خانواده خوبن؟ فداتون بشم، قربون این ملت سرافراز و عزیز برم، چقدر شما ماهید، چقدر شما گلید، من خاک پای شمام، من نوکر شمام، شما اصلا بیا بزن تو گوش من... بیا بزن... جون من بیا بزن، نه آقا تا نزنی اصلا از جام تکون نمیخورم، بیا بزن...

 

دو ماه بعد: خدایا از استبداد رای و بستن دهان منتقدان به تو پناه میبرم.

 

هشت ماه بعد: منتقدان ژنو یک عده معدود کم سواد هستند.

 

یک سال بعد: یه عده آدم بو گندو‌ی پیف پیفو دارن از ما انتقاد میکنن.

 

دو سال بعد: هوی... دهنت رو ببند عوضی! میدونی از کی داری انتقاد میکنی؟!

 

دو سال و نیم بعد: تو (...) میخوری انتقاد میکنی، مگه اینجا خونه باباته الدنگ؟! فکر کردی چون حقوقدانم جوابت رو نمیدم؟

 

سه سال بعد: من دهن تو رو سرویس میکنم...

 

سه سال و 11 ماه بعد: هر کی به من انتقاد کرده مادر فلانه! با توام... آره با توام ازگل عوضی! 

 

سه سال و 11 ماه و 28 روز بعد: من فداتون بشم! قربونتون برم، ملت نجیب و عزیز ایران... حال و احوال دهنتون چطوره؟!...


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 9:47 عصر | نظر

شنبه 92/12/10

http://1.sedavasima.ir/wp-content/uploads/2012/12/shahidi_b.jpg

 

جشنواره فیلم فجر خیلی مهم است. اصلاً انقدر مهم است که نگو. اصلاًتر مگر می‌شود آنهمه آدم خوش تیپ یک جایی جمع شوند و آنجا مهم نباشد؟! اما امسال اختتامیه این جشنواره علاوه بر خوش‌تیپ بودن حاضران، به دلایل دیگر هم مهم بود. آمدن دولت تدبیر و امید(فرشته) و بیرون رفتن دولت سابق(دیو!) که با بیرون رفتن خود باعث شده بود فرشته درآید موجب شد تا خیلی از حاضران در افشانی بکنند. این درافشانی‌ها به?قدری سیاسی بود که از وسط?های مراسم برخی افراد ترسیدند که نکند اشتباه آمده و در یک میتینگ سیاسی نشسته‌اند و خودشان هم خبر ندارند. حالا بگذریم که از افراد کاملا هنری که در مراسم بودند مانند همسر و دختر آقای هاشمی رفسنجانی!

در همین راستا پیشنهاد می‌شود از سال بعد کنگره مرکزی حزب اعتدال و توسعه و اختتامیه جشنواره فیلم فجر بصورت همزمان برگزار شود تا هم در هزینه‌ها صرفه‌جویی شود و هم در عقده گشایی دوستان صرفه جویی صورت گیرد.
 در این صورت احتمالاً گزارش رسانه‌ها از آن اختتامیه-کنگره به شرح زیر خواهد بود:

مجری: خب... خیلی خوشحالم که در این جمع هنری سیاسی مجری گری می‌کنم. شما هم خوشحالید؟
جمعیت:  ببععععله!
مجری: خودم می‌دونستم! اصلاً مگه میشه یه همچین دولتی سر کار باشه و ما خوشحال نباشیم؟ دولت از این خوشحال‌تر داریم؟ نه داریم؟ ملت... داریم؟
جمعیت:   ننننخخخخیییر.
مجری: خب دیگه لوس بازی بسه! با از بین رفتن دولت قبلی، سیاست از سینما کلاً بیرون رفت و الان سینما اصلاً توسط مسئولان سیاسی مدیریت نمیشه. به همین دلیل خواهشمندم از رئیس گروه مشاوران حلقه استراتژیک معاون سیاسی ریاست جمهوری تا برای سخنرانی پشت تریبون قرار بگیرند.
رئیس گروه مشاوران حلقه استراتژیک معاون سیاسی ریاست جمهوری: بنده خیلی خوشحالم که در جمع شما هنر دوستانِ سیاست‌بیزار! صحبت می‌کنم. من در اینجا به همین جمله بسنده می‌کنم که سینما خیلی مهم است. همین. بیش از این چیزی ندارم که بگویم. همین هم از سرتان زیاد است. بروید حالش را ببرید مطرب‌ها!
مجری: چقدر آدم کولی بودند این آقای مسئول! آدم عشق می‌کند از این مسئولین هنر دوست هنر فهم هنر شناس! شما هم کیف می‌کنید ملت؟!
جمعیت :  بببععععلللله!
مجری: باید هم کیف کنید. بعد از اون دولت نکبتی مگه جرأت دارید کیف نکنید؟! جرأت دارید ملت؟ اگر جرأت دارید بگید تا اسمتون رو بدم به یک آشنا که مشاور غیرامنیتی رئیس جمهور است!
جمعیت: نه... نداریم!
مجری: آفرین به شما هنرمندان که پیام 24 خرداد رو خیلی خوب دریافت کردید! اما در مورد جایزه‌های سینمایی. من اسامی بخش اول برگزیدگان رو پشت سر هم دیگه می‌خونم و خودشون سریع بیان بالا سیمرغشون رو از روی میز بردارن و برن پایین. هر کدوم هم قبل از پایین رفتن باید یه کنایه‌ای چیزی به دولت قبل یا نظام بندازن. اگر هم کسی سیمرغش رو به رئیس جمهور تقدیم کنه که دو امتیاز مثبت داره و بیرون سالن باهاش نقداً حساب میشه. ولی کنایه رو فراموش نکنن. اصلاً مگه اختتامیه بدون کنایه میشه؟ میشه ملت؟ داریم؟
جمعیت؟ نه... نداریم!
مجری: آفرین به شما ملت فهیم که می‌دونید چی داریم و چی نداریم. خب به علت ضیق وقت و البته اهمیت هنر مجبوریم سیمرغ?ها رو از همینجا پرت کنیم تو بغل برگزیدگان تا برسیم به اصل برنامه کاملاً هنری امشب. از آنجا که میدونید هنر خیلی چیز خوبی‌ست در اختتامیه جشنواره فیلم فجر برای شورای سیاستگذاری حزب اعتدال و توسعه هم رأی گیری خواهد شد. واجدین شرایط رأی?گیری رأی های خودشون رو به گلدان?ها بندازن.
راستی همین الان به من گفتن که یکی از کارگردان?ها جای یکی از چهره‌های سیاسی نشسته. با کمال احترام به ساحت هنر خدمت آن کارگردان عزیز عرض میکنم که پاشو مردک جلمبر بی‌سواد از جای خاصی تغذیه شو! پاشو ببینم! خجالت نمیکشی جای آقای (...) نشستی؟! پاشو یه لنگه پا وایسا ببینم! دستاتم بگیر بالا. یالّا!
جمعیت: یالّا... یالّا...
مجری: همین الان خبردار شدم که بخاطر این جسارت که ساحت هنر به ساحت سیاست کرد همه مسئولان سیاسی و دولتی جلسه را ترک کرده و 11 تا سخنرانی بعدی ما که قرار بود توسط اینها انجام شود رفته روی هوا. من هم در همینجا به نشانه اعتراض تریبون را ترک کرده و شما را به آقایی که آشنا هستند و اصلاً سوابق امنیتی نداشته و از بیخ فرهنگی هستند می‌سپارم. باشد که رستگار شوید!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:50 صبح | نظر

پنج شنبه 92/12/8

http://farsiup.com/images/pz0spoutz6z7uggi7we6.jpg?w=535&h=354

 

قدیم به همه دلیرمردانی که در این چند ماه تلاش کردند تا ملت همیشه در صحنه ایران یکبار دیگر لذت تکریم را بچشند و با ایستادن در صف یاد روزهای حماسه دهه شصت در ذهنشان زنده شود. تا باد چنین بادا!

 
- آقا ببخشید!
 
- جونم؟
 
- همینجا مردم رو تکریم می‌کنند؟!
 
- بله عزیزم، شما هم اومدی تکریم بشی؟
 
- بله دیگه... یه چند وقتی بود تکریم نشده بودم، الان در پوست خودم نمی‌گنجم!
 
...
 
- کجا پس عمو؟ چی شد؟
 
- دارم میرم تکریم بشم دیگه.
 
- نه بابا! دیر اومدی زود هم میخوای تکریم بشی بری؟ زرشک!
 
- چطور مگه؟ نکنه تکریم تموم شده؟
 
- نه عزیزم، مگه صف رو نمیبینی؟ برو وایسا ته صف... ما هم میخوایم تکریم بشیم ها!
 
- ئه!...مگه واسه تکریم هم باید تو صف وایسیم؟
 
- پس چی، اصلا خود این صف اصل تکریمه! اون تخم مرغ و برنج بهونه اس، اصل تکریم همین تو صف موندن تو این سرماس!
 
- آهان...!
 
 
2
 
 
- آقا دو تا از این تکریم‌های ما افتاد شکست!
 
- جان؟ چی افتاد شکست؟!
 
- دو تا از این تکریم ها دیگه، این تکریم بیضوی شکل‌ها... شما چی میگین؟ ئه.... آهان شما میگین تخم مرغ!!
 
- آهان! خب حالا چی کار کنم؟
 
- من چه میدونم. شما اینجا مسئول تکریم مردمی، از من میپرسی؟
 
- خب باید حواست باشه نیفته دیگه. من که نمیتونم حواسم به تکریم همه مردم باشه!
 
- من حواسم باشه یا شما؟ شما باید مردم رو یه جور تکریم کنید که شکستنی نباشه! حالا من این یه شونه تکریم رو ببرم خونه زن و بچه نمیگن چرا تکریمت ناقصه؟ من جوابشون رو چی بدم؟
 
- چه میدونم والّا... ببین کسی تکریم اضافه نداره بهت قرض بده!
 
...
 
- آقا اگر کسی هست که دو تا دونه اضافی تکریم شده باشه لطف کنه بده به من، بخدا واسه مریض میخوام!!!
 
- بیا آقاجون... من از صبح تا حالا زیر این برف و تو این سرما بیشتر از بقیه تکریم شدم. بیا این دو تا تکریم رو بگیر ببر!
  
 
3
 
- آقا لطف کن او کرامت من سرخ کردنی باشه!
 
- سرخ کردنی ندارم، ساده‌اس!
 
- ای بابا... این چه وضعیه آخه.... ما گفتیم بعد از هشت سال که کرامت انسانیمون نادیده گرفته شده بود، حالا همزمان با بازیابی عزت در عرصه بین الملل لااقل این اجازه رو داریم که نوع کرامتمون رو خودمون انتخاب کنیم!
 
- آقا حرف سیاسی نزن... بیا این دو تا بطری  روغن رو بگیر برو حالش رو ببر!
 
- بابا لااقل یکیش رو سرخ کردنی بده!
 
 
4
 
- کجا آقا جون؟
 
- اومدم تکریم بشم.
 
- برو پی کارت بابا...
 
- چرا؟ مگه من چمه؟!
 
- چت نیست؟ فکر کردی اینجا هم گداپروری میکنن که با این سر و وضع راه افتادی بیای تکریم بشی؟ اون ممه رو... ببخشید اون یارانه نقدی رو که باهاش گداپروری میکردن لولو برد! اینجا مخصوص آدمای دارای کرامت انسانیه!
 
- یعنی ما نیستیم دیگه؟
 
-نه که نیستی. نه از سرما میلرزی، نه روی لباست رد بارون و برفه، دیشب هم که ندیدم تو صف وایساده باشی، اگر شایسته تکریم بودی یکی از این نشونه ها رو حداقل داشتی؟
 
- عجب!
 
...
 
- حالا کجا میری؟ بیا برو تو شاید دو بسته تکریم 800 گرمی مونده باشه بهت بدن!
 
- نه پدر جان، دارم میرم پیام 24 خرداد رو درک کنم!

ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:50 صبح | نظر

دوشنبه 92/12/5

همانطور که در عکس زیر می‌بینید اعضای مجمع روحانیون مبارز ضمن حضور در حرم امام با آرمان?های امام راحل تجدید پیمان کردند. به همین راحتی! یعنی به همین راحتی که شما این یک جمله را خواندید اعضای مجمع روحانیون مبارز که محمد خاتمی و موسوی خوئینی?ها تنها دو نفر از افتخارات آن جمع هستند، بی‌خیال همه گندکاری‌هایشان در فتنه 88 رفتند در حرم امام و تازه با آرمان?های امام تجدید پیمان هم کردند. در برخی عکس?ها حتی مشخص است که آنها به ضریح امام چنگ زده و مشغول نجوا کردن هستند. خبرنگار ما با نفوذ در آنها توانست برخی از جملاتی را که سه تن از آنها با امام نجوا کردند بشنود که در زیر می‌خوانید:

 محمد خاتمی: سلام امام! راستش خیلی دوست داشتم قبل از اینکه یکی از سران فتنه باشم خدمت برسم اما فرصت نشد! حالا هم عیبی نداره، عوضش این دیدار خاطره همه لحظاتی که مجبور بودی با بنی‌صدر دیدار کنی رو برات زنده میکنه! به هر حال من هم الان برای خودم کلی سران فتنه هستم و دارم سعی میکنم بتونم به اندازه بنی‌صدر کارنامه‌ام رو سیاه کنم! حالا بخشی از راه رو تو فتنه 88 رفتم و امیدوارم در ادامه هم بتونم این راه رو ادامه بدم.


 موسوی خوئینی‌ها: سلام عرض می?کنم حضرت امام. راستش حالا که پا داده بعد از چهار سال بیایم اینجا می‌خواستم خدمتتون عرض کنم که بالاخره دنیا عوض شده دیگه، خب من هم عوض شدم! گناه نکردم که، فقط عوض شدم! خواستم عرض کنم که شاید تو این چهار سال کلی پیش شما چوغولی ما رو کرده باشن اما خدا میدونه همه‌اش دروغه. من هنوز به آرمان شما پایبندم. فقط تو فتنه 88 یه نقش کوچولویی داشتم و مجمع هم فقط از مردم خواسته بود بریزن تو خیابون که خیلی اتفاقی تاریخ این درخواست با تاریخ قیام مسلحانه منافقین یکی شده بود! خدا وکیلی تقصیر ماست؟ منافقین نباید 30 خرداد قیام مسلحانه می?کردن خب! به ما چه! حالا یه عده میان میگن که ما فتنه?گر هستیم و مجمع کارنامه‌اش سیاهه. بابا چرا دروغ میگن آخه. مگر یه ذره آب به آسیاب دشمن ریختن و آشوب کردن کارنامه سفید ما رو سیاه میکنه؟! خلاصه الان هم اومدم چسبیدم به ضریح که در گوشی بگم یه وقت حرفای این آدما رو باور نکنید ها. ما به آرمان انقلاب پایبندیم، جون شما!


 محمدعلی ابطحی: سلام امام جون، چطوری؟ راستش من خیلی حرف ندارم بزنم. یعنی من کلا حرف جدی بلد نیستم بزنم. معمولا بلدم جک بگم و عکس خنده‌دار بندازم تا ملت بخندن. وبلاگم رو که دیدید؟ راستش فقط یه سری حرف جدی تو عمرم زدم که اون هم تو اعترافاتم تو دادگاهم بعد از فتنه بوده. اونا رو هم که حتما خودتون شنیدید دیگه.  خلاصه من نمیدونم چرا انقدر من رو جدی میگرن؟ شما هم خیلی من رو جدی نگیرید! بچه‌ها گفتن بیا بریم حرم، من هم اومدم وگرنه من کجا، حرم شما کجا؟ من خیلی وقته این حرف?ها رو ترک کردم. یعنی کلا مجمع روحانیون ترک کرده! خدا حافظ!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 1:18 صبح | نظر

پنج شنبه 92/12/1

اگرچه باورش سخت بود اما مجموعه آوای باران هم بالاخره تمام شد! کشدار شدن این مجموعه در قسمتهای انتهایی انقدر توی ذوق میزد که برخی از بینندگان تلویزیون دچار شبهه شده بودند که نکند کار ساخت مصلای تهران زودتر از این مجموعه تمام شود! اما به لطف خدا عوامل آوای باران بالاخره شیر آب را بستند و مردم را خلاص کردند. این از خود گذشتگی در حالی بود که می‌شد سریال را حالا حالاها ادامه داد. برای اینکه هم ثابت کنیم حرف مفت نمیزنیم و هم اینکه به برنامه سازان تلویزیون یاد بدهیم چطور بیش از اینی که بلد هستند، در تولیداتشان آب ببندند، بصورت خیلی خلاصه قسمتهای بعدی این مجموعه را که می‌توانست ساخته شود شرح می‌دهیم.


قسمت پنجاه و هشتم
شکیب: باید یه میلیارد دیگه بسلفی مهندس جون!
نادر: مگه قرار نبود دست از سرم برداری؟
شکیب: حالا همینه که هست. میدی یا دختره رو ول کنم؟
نادر: باشه، میدم.


قسمت شصت و دوم
باران به میله های پنجره آویزان شده و فریاد می‌زند
باران: کمک... کمک... من میخوام برم پیش بابایی... بابایی?جونم!


قسمت هفتادم
باران همچنان به میله‌های پنجره آویزون شده و داد میزند 
باران: کمک... کمک... من میخوام برم پیش بابایی... بابایی?جونم!
باران که به خاطر هشت قسمت آویزان بودن از میله‌ها دستهایش تاول زده، برای لحظه‌ای دست?هایش را از میله ها جدا کرده و درون آنها فوت می‌کند. دوباره به میله ها چنگ زده و باز بابایی جونش را صدا می‌کند!


 قسمت هشتاد و هفتم
شکیب: مهندس جون باید دو میلیارد دیگه اِخ کنی بیاد!
نادر: مردک عوضی... چرا دست از سرم بر نمیداری؟
شکیب: خداوکیلی من هم از کار و زندگی افتادم! اما چی کار کنم که کارگردان گفته تا همه دار و ندارت رو نگرفتم ولت نکن! حالا پول رو میدی یا دختره رو ول کنم تو خیابون!
نادر: میدم بابا!


 قسمت صد و یازدهم
باران همچنان به میله?ها چنگ زده است که ناگهان می?بیند گل‌پری آمده تا او را آزاد کند اما همینکه در باز می?شود شکیب از پشت با گلوله می?زند و او را می?کشد و باران دوباره می?رود سراغ پنجره و از میله?هایش آویزان می?شود!


 قسمت صد و بیست و ششم
شکیب: مهندس جون باید 5 میلیارد دیگه بدی؟
نادر: ای تف تو روت! چقدر تو پررویی مرد!  من 5میلیارد از کجا بیارم؟
شکیب: من نمیدونم این مشکل توئه.
نادر: مثل اینکه فیلمنامه رو درست و حسابی نخوندی، طبق فیلمنامه من کلاً 3میلیارد دیگه پول واسم مونده.
شکیب: فوتینا! دیشب با نویسنده نشستیم فیلمنامه رو تغییر دادیم. الان هشت میلیارد تو حسابته برو چک کن!


 قسمت صد و پنجاه و هشتم
آفرین می‌آید و در را برای باران باز میکند تا فرار کند.
آفرین: بیا برو خونتون دختره چشم سفید! بیا برو بلکه این ماجرا تموم بشه ما هم به زندگیمون برسیم. بیا برو انقدر من پا به ماه رو حرص نده!
در همین موقع شکیب از پشت سر آمده و با شلیک گلوله حتی زنش را هم میکشد! باران دوباره میرود تا برای حداقل هفده قسمت دیگر از گشت پنجره بابایی جونش را صدا بزند!


 قسمت صد و نود و سوم
شکیب: مهندس جون بازم باید پول بدی!
نادر: بابا ندارم، به خدا ندارم، بدبختم کردید، ندارم...
شکیب: من این حرفا حالیم نیست. کارگردان گفته تا پول ندی این سکانس تموم نمیشه، حالا خود دانی!
نادر: بابا برو از طرف من به اون کارگردان بگو تلویزیون بابت هر دقیقه چقدر بهت میده؟ سه میلیون تومن؟ چهار میلیون تومن؟ پنج میلیون تومن؟ نه دیگه، چقدر میده؟ من دو برابرش رو میدم اما دست از سر من برداره انقدر کش نده این سریال رو بزاره برم به زندگیم برسم. بخدا کاری کردید که به همون پادویی دایی طاها راضی شدم! عجب غلطی کردیم کلاه برداری کردیم ها!


 قسمت دویست و بیست و پنجم
شکیب پشت درختها کمین کرده تا اگر کسی خواست بیاید و باران را نجات بدهد، با شلیک گلوله او را بکشد و حداقل برای بیست قسمت دیگر موجبات طول کشیدن سریال را فراهم کند. اما کسی نیست. شکیب بی?حوصله- بعد از هشت قسمت- از پشت درخت?ها بیرون آمده و شاکی رو به دوربین و خطاب به کارگردان می?گوید:
شکیب: بابا مرد حسابی دیگه کسی نمونده که بخواد بیاد باران رو نجات بده، نکنه انتظار داری آصف بیاد.
کارگردان از پشت دوربین کلید در را برای باران پرت می?کند و وقتی باران بیرون می‌آید شکیب می?زند او را هم می?کشد. بعد از آنجا که مجموعه باید پیام اخلاقی داشته باشد، خود کارگردان هم می?پرد جلوی دوربین و می?زند شکسیب را میکشد تا همه بفهمند اینجور کارها آخر و عاقبت ندارد.
در اینجا سریال تمام میشود ولی در لحظه آخر مرضیه میپرد جلوی دوربین.

مرضیه(لطفا با همان لهجه مضحک مرضیه بخوانید): آخ جون... این بد مصب هم تمام شد، حالا بعد از بیست سال انتظار من و طاها میتونیم بریم ازدواج کنیم!


ارسال شده توسط کمیل در ساعت 11:12 عصر | نظر

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره ما
منوی اصلی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
آمار و امکانات

پیوندهای روزانه
لینک دوستان
آخرین مطالب ارسالی
طراح قالب

Get Flash Code