فروغ بخش شب انتظار، آمدنی است رفیق، آمدنی غمگسار آمدنی است
به خاک کوچه دیدار، آب می پاشند بخوان ترانه، بزن تار، یار آمدنی است
امشب، کوچه های سامرا، چراغان میلاد کسی است که با آمدنش، حجت را بر زمینیان تمام می کند.
او می آید و فرشتگان مقرب، با کاسه هایی از آب و شکوفه، به چشم روشنی نرجس می آیند.
می آید و جهان به پیشوازش می شتابد با سبدهایی از یاس سپید.
طوفان ها فرو می نشینند و زمستان، خانه خراب نفس های اردیبهشتی اش به دوردست ترین کوه ها می گریزد.
ای موعود دل های خسته! تو می آیی و روزهای پیرمان، جوانی از سر می گیرند.
کجاوه بهار، فرود می آید در کوچه های پر درخت انتظار.
با تو خزانی نیست و خواب های آشفته باغ، به رؤیای سبز رویش بدل می شود.
نامت، سپیده ای است که دهان آسمان را متبرک می کند.
نگاهت، حماسی ترین چشم ها را به فروتنی وا می دارد.
بازگرد تا دیوار بلند انتظار، فرو بریزد، تا پنجره ها به سمت روشن ظهورت گشوده شوند و سینه سرخان غریب، بر بام عدالتت ترانه آشنایی سر دهند.
ای مسافر سال ها! بی تو لحظه هایمان در غبار فراموشی مدفون است.
بی حضورت، زندگی، تکراری است بیهوده که تیغ های رخوت بر تاروپودمان می زند.
بادهای وحشی، بر پیکر نازک شکوفه هامان فرود می آیند و به خاکشان می ریزند.
تو در کجای زمان پنهان شده ای که ثانیه هامان به جست وجویت از پا افتاده اند؟ باز آی که صبر از کف داده و رنجور، کوچه های انتظارت را به مویه نشسته ایم.
«محمد رویانیان در جواب اعتراض مدیران عامل و مسئولان برخی باشگاهها مبنی بر هزینه مبالغ هنگفت در خرید بازیکن و هدیه دادن اتومبیلهای گران قیمت به آنها در هنگام بستن قرارداد گفت: ماشین چیزی نیست که به بازیکنان بدهم تا آنها با پرسپولیس قرارداد ببندند اگر پول داشته باشم هواپیما هم به آنها می دهم.
همچنین وی گفت: بازیکنان با پرسپولیس قرارداد می بندند چون رویانیان خوش تیپ است، خوب حرف می زند و در ضمن جذبه دارد و بازیکنان او را دوست دارند رویانیان شخصیت دارد و وقتی بازیکنان او را می بینند عاشقش می شوند و سپس با پرسپولیس قرارداد می بندند.»
***
در همین راستا مکالمه تلفنی یک عدد مدیرعامل لیگ برتری با یک بازیکن در آستانه عقد قرارداد را منتشر می کنیم:
مدیرعامل: سلام کریم جون، میای تو تیم ما؟
بازیکن: نه نمیام!
مدیرعامل: اگر بهت یک میلیارد و نیم بدم؟
بازیکن: نه نمیام!
مدیرعامل: اگر بهت یه ماشین بالای سیصد میلیونی بدم؟
بازیکن: نه نمیام!
مدیرعامل: دیگه داری دندون گردی میکنی ها، جهنم و ضرر! یه پوستر از خودم میدم بچسبونی به دیوار اتاقت!
بازیکن: راست میگی؟ بگو به خدا!
مدیرعامل: باور کن... یه عکس از خودم دارم که از توش کلی جذبه زده بیرون!
بازیکن: همونکه بخاطرش کلی بازیکن ها دوستت دارند؟
مدیرعامل: بعله... پس چی؟!
بازیکن: باشه میام، فقط باید قول بدی اون پوسترت رو به کس دیگه ای ندی ها؛ نگهش دار تا من بیام؛ باشه؟!
مدیرعامل: باشه بابا، تو هم چقدر سیریشی، خوش تیپ ندیدی مگه؟ من از این پوسترها زیاد دارم، بدو بیا!
بازیکن: یه چیز دیگه بگم؟
مدیرعامل: چیه کارت سوخت می خوای؟
بازیکن: نه بابا... کارت سوخت رو می خوام بذارم سر قبرم؟ میگم شما که انقدر خوب حرف میزنی «که وقتی بازیکنان تو را می بینند عاشقت می شوند» میشه یه سی دی از صدات رو هم به من بدی؟ قول میدم عوضش خوب بازی کنم و برات کلی گل بزنم!
مدیرعامل: دیگه روت رو زیاد نکن دیگه... نخیر نمیشه؛ اون رو گذاشتم باهاش کریس رونالدو و مسی رو جذب کنم!
*
در همان راستا که در بالا گفته شد یکی از مسافران پرواز تهران- مشهد بخشی از صدای کاپیتان پرواز را برایمان ارسال کرده است که در زیر متن پیاده شده آنرا می خوانید:
کاپیتان: با سلام و خیر مقدم خدمت شما مسافران محترم. مقصد ما مشهد است و با توجه به شرایط آب و هوایی پیشبینی میکنیم که 75 دقیقه بعد در فرودگاه مشهد فرود بیاییم. پیشاپیش آرزوی قبولی زیارات شما را داشته و از شما التما....
بعله، من همان کاپیتان قبلی هستم. همین الان به بنده اطلاع دادند مدیرعاملی که پیش از این به بازیکنانش در هنگام عقد قرارداد ماشین هدیه می داد، پولدار شده است و اقدام به هدیه دادن هواپیما کرده است. با توجه به اینکه این هواپیما نیز به یکی از بازیکنان هدیه داده شده است، صاحب جدید هواپیما دستور داده اند سر هواپیما را بچرخانیم سمت کیش! از این رو آرزوی قبولی زیارت را پس گرفته و بجایش برایتان سواحلی نیلگون با انواع مخلفات را آرزومندیم. به جای ما هم حال کنید! صاحب جدید هواپیما گفته اند هر کس ناراحت است می تواند همین الان پیاده شود!
توی ده شلمرود ... یارانه رو کالا بود
انرژی های ارزون ... حروم میشد چه آسون
برق براه ، آب براه ... انرژیه ناب براه
حسنی ِ مو بلنده ... پشت وانت با دنده
بنزین می سوزوند، این هوا ... انگار می خواست بره فضا
لامپ 200 تو دستشویی ... پودر می ریخت تو رختشویی
روزی 200 تا نون لواش ... می داد به مرغ و خروساش
شیر خونه اش چکه می کرد ... اما درستش نمی کرد
نشسته بود تو ایوون ... می خورد پنیر و ریحون
باباش میگفت ... حسنی نکن بلا میاد ... قبض خونه ات بالا میاد
اسرافه بچه جونم ... بند اومده زبونم
می خوای لامپ و عوض کنم؟ نه نمی خوام نه نمی خوام
شیر آب و درست کنم؟ نه نمی خوام نه نمی خوام
حسنی با داد و بیداد ... دویید پیش کل مراد
گفت باباجون ، یارانه هست غم ندارم ... غصه و ماتم ندارم
مستم و شاد و خندون ... یه حبه قند تو قندون
دولت مگه پولش کمه ... نفت داره، یه عالمه
ذخیره های ارزی ... با گمرکات مرزی
پسته و فرش و خاویار ... صادرات هر نوع بار
همش میشه یارانه ... مصرف میشه روزانه
منم تو این کار زار ... صبح تا به شب تو بازار
خرج می کنم حسابی ... بدون حساب کتابی
حسنی قصه ما ... بود توی آسمون ها
که یه هویی یه مرد اومد ... یه مرد پر خبر اومد
شیپور ها رو صدا داد ... دو دو رو دودو د ندا داد
آی خونه دار آی بچه دار ... آهای فقیر و مایه دار
از برق و گاز مجانی ... آب و مواد لبنی
از نون لواش و بربری ... تا پودر و مایع ظرفشویی
بنزین و نفت ارزون ... شیشلیک و مرغ بریون
نهاده های دامی ... رب گوجه فرنگی
روغن و قند و نبات ... مرکبات ، حبوبات
قیمتاشون شد آزاد ... تا کشور بشه آباد
یارانه ها تموم شد ... هر چی دادیم حروم شد
به قول مشتی اکبر ... هرچی پول داری ببر
اوضاع قاطی پاتی شد ... یه جور تله پاتی شد
حسنی دویید پیش باباش ... گفت بابا فکر چاره باش
پولهای من تموم شد ... خرج اتینا مون شد
باباش سرش دست کشید ... براش یه نقشه ای چید
نقشه رو داد به دستش ... راه اسراف و بستش
حسنی از اون روز به بعد ... مصرفش رو درست کرد
وانت رو داد سمند خرید ... سمند و داد یه وَن خرید
فهمید که لامپ دویست ... جاش توی دستشویی نیست
گوشت و مرغ و لبنیات ... با انواع حبوبات
سیب زمینی و پیاز ... خرید در حد نیاز
با لامپهای کم مصرف ... قیمت برقش پس رفت
خلاصه بگم آقا جون ... جونم بگه براتون
حسنی قصه ما ... راه و تشخیص داد از چاه
مثل بابا برقی شد ... عاشق ترقی شد
دیگه از اون روز به بعد ... هرجا که بود داد میزد
با مصرف بهینه ... زندگی دل نشینه
سوال: اینکه یک نفر از خانواده آقای « ه » بره لندن و آقای « ه » بگه "مهدی ما رفته اونجا مدرک دکترا بگیره" این یعنی چی؟
- یعنی اگه صادق لاریجانی بخواد پا روی دم خاندان آقای « ه » بذاره همه شون میرن لندن مدرک دکترا می گیرن
- یعنی هرکسی از خاندان آقای « ه » که تو قوه قضائیه پرونده سنگین داشته باشه، می تونه بره لندن مدرک دکترا بگیره.
- یعنی آقای « ه » وظیفه داره هروقت پسرش از ایران فرار کرد بره تو جمع بگه "مهدی ما رفته اونجا مدرک دکترا بگیره" و همه هم باور کنن
- یعنی تو لندن به کسی مدرک دکترا میدن که از خاندان آقای « ه » باشه وگرنه بهش لیسانس هم نمیدن
سوال: مترادف جمله "مهدی ما خیالش از پرونده اش راحته" چیه؟
- هنوز باباش نمرده که پسرش رو بندازن زندان
- خیال تون راحت دست قوه قضائیه هیچوقت بهش نمی رسه
- هرکی با آقای «ه» باشه خیالش از پرونده اش راحته
- حالا چه فرقی میکنه جمله مترادف چی باشه! مهم اینه که مهدی خیالش از پرونده اش راحته
سوال: به نظر شما بهترین اسم برای سناریویی که آقای « ه » برای پسرش کشیده چیه؟
- دیشب بابا تو دیدم مهدی
- به خاطر یک اتوبوس دلار
- همیشه پای یک مهدی هاشمی در میان است
- دانشجوی فراری دکتر افتخاری
- دختر حوا – پسر آقای « ه »
- پرسه در لندن
- مرگ تدریجی یک خاندان
سوال: چرا اگه یک نفر بره لندن تا مدرک دکترا بگیره نمیتونه برای دیدن خانواده اش به ایران بیاد و به جاش خانواده اش باید برن تو کشور غربت ببیننش؟
- چون شما هنوز طعم زندان اوین رو نچشیدید که بگید
- چون بعد از کاهش روابط ایران با انگلیس دیگه بلیط ایران تو لندن گیر نمیاد
- چون حتما بابای اون طرف بهش سفارش میکنه تا مدرکت رو نگرفتی نیا
- چون خانواده اش هم دلشون می خواد برن انگلیس رو ببینن
سوال: اگه یه نفر از خاندان آقای « ه » یه دفعه ای براش پیش بیاد که بره انگلیس مدرک بگیره ولی زبون اونجا رو بلد نباشه چه اتفاقی براش می افته؟
- همه فکر می کنن مدرک گرفتن دروغه و در اصل رفته اونجا مهاجرانی رو ببینه
- زنگ میزنه از شرکت استات اویل براش یه مترجم بفرستن
- هیچ اتفاقی نمی افته، همینکه تو ایران نباشه و احمدی نژاد رو نبینه کافیه
- I have no answer for this section *
سوال: به نظر شما اگه پسر آقای « ه » بیاد ایران و قوه قضائیه دستگیرش کنه چه اتفاقی می افته؟
- آقای « ه » تلفن میزنه و آزادش میکنه
- ستاد دیه دست به کار میشه و یه گلریزون براش میگیره و آزادش میکنه
- اونقدر رئیس قوه قضائیه تحت فشار قرار میگیره که با قرار وثیقه آزادش میکنه
- ناراحت نباشید، در هر صورت آزاد میشه
سوال: چرا حجاریان و عطریانفر و ابطحی و تاج زاده و نبوی و ... نرفتن انگلیس مدرک بگیرن؟
- چون مدارک انگلیس همش تقلبی در اومده
- چون یه جای خالی تو دانشگاه لندن بیشتر نبود
- چون تو ناصر خسرو مدرک دانشگاه های انگلیس ریخته
- چون اینها از خاندان آقای « ه » نیستن
سوال: به نظر شما کدوم یکی از ضرب المثل های زیر در خصوص فرار مهدی ه از ایران صدق میکنه؟
- شتر سواری دولا دولا نمیشه
- چاه کن همیشه ته چاهه
- چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی
- رو سیاهی موند برای ذغال
- پسر نوح با بدان بنشست ...
اِلهی اَتَرانی ما اَتَیتُکَ اِلاّ مِنْ حَیْثُ الْامال.
خدایا! مرا ببین! تنها به خاطر آرزوها و امیدهایم به درگاه تو آمدهام.
سپاس، از آن ِپروردگار آرزوها و امیدهاست. خداوند مهربانی که هرقدر از او بخواهیم، خسته نمیشود و هرقدر عطا کند، از اقیانوس بیکران نعمتهایش کاسته نخواهد شد. خداوندا! درهای رحمت تو همواره به روی خواهندگان باز است و دست عطایت گشاده. بندگان تو هر زمان که صدایت کنند، پاسخ میدهی و اگر خالصانه آرزو کنند، میبخشى. امشب اما شب دیگری است؛ شب آرزوهاست. امشب، من تمام دعاها و آرزوهای عمرم را یکجا به درگاهت آوردهام. امشب، در پی آنم که به اندازه یک عمر از تو طلب کنم.
تو تنها کسی هستی که وقتی آرزوهایم را با او در میان مینهم، احساس خفت و حقارت نمیکنم. تنها تویی آنکه دوست دارم تمام غمهایم را برایش مو به مو شرح دهم. تو هرگز به آرزوهایم نمیخندى. هرگز حاجتهای مرا به سخره نمیگیرى. مرا به خاطر آرزوهایم تحقیر نمیکنى. من در حضور تو حتی از کوچکترین آرزوهایم چشم نمیپوشم. از رؤیاهای خویش هرقدر پیش پا افتاده در حضور تو شرمگین نمیشوم. همه را، همه را برای تو میگویم. همه رؤیاهایم را، خواستههایم را، هرقدر کوچک، هرقدر هم که کودکانه، به تو میگویم.
تو به من آموختهای خواستن و طلب کردن را؛ که همیشه نیکیها را طلب کنم؛ که تنها از تو بخواهم و از غیر تو هیچ نخواهم. پروردگارا! گنجهای تو نامتناهیاست و هرقدر عطا کنى، کاستی نمییابد. پس، از تو روزافزون طلب میکنم و تمام خیرها و خوبیها را یکجا از تو میخواهم.
خدایا! کمکم کن تا آرزوهایم شایسته و روا باشند. کمکم کن بهترینها را آرزو کنم. من با آرزوهای خویش زندهام. یاریام کن آرزوهایم ارزش خواستن و با آنها زندگی کردن را داشته باشند. به من بیاموز چیزی را آرزو کنم که تو دوست میدارى، چیزی را طلب کنم که مرا به تو نزدیکتر سازد. به من بیاموز در راه رسیدن به آرزوهایم صبور باشم و تن به قضا و قدر تو بسپارم. بیاموز که برای کسب نیکیها، شکیبایی پیشه کنم. در راه استجابت دعاهایم، هرگز ناامید نشوم و هرگز در مهر تو تردید نکنم. خدایا! مباد ابلیس در آرزوهایم مرا راهبر شود. مباد دل به وعدههای دروغ او ببندم و وعدههای راستین تو را از یاد ببرم. مباد هنگام دلبستن به لطف تو، او مرا از وعدههایت ناامید کند. مباد تأخیر در رسیدن به آرزوهایم،رشته الفت مرا از تو ببرد و دوستیام را با شیطان محکم کند. کمکم کن خالق مهربان! ... هرگز صبر و امیدم را از دست ندهم و هرگز به درگاه تو جز با خوشبینی روی نیاورم. خدایا! مرا به آرزوهایم برسان؛ آرزوهایی که خیرند و امید به رسیدنشان، امید به قرب توست. دعاهایم را مستجاب کن تا ایمان و عشقم به تو روز به روز افزونتر شود و ابلیس حیلهگر به خاک سیاه بنشیند.
خدایا! هر آنچه از زیبایی و نیکی که نزد توست، سخت مرا شیفته خود کرده. به تمام خوبیهایی که نزد خود دارى، مشتاق و محتاج و آرزومندم. صدای مرا بشنو؛ صدای بندهای که امیدش به آنچه نزد توست، بزرگ است. خدایا! به هر خیری که از سوی تو نازل شود محتاجم و فقیر، مرا تنها نگذار و سینهام را با صبر گشایش بده و مشکلاتم را آسان کن. من و خاندانم را برپاکننده نماز قرار بده و دعایم را بپذیر. مرا به جایگاهی مبارک برسان که تو بهترین رساننده به منزلگاه خیر و سعادت هستى.
سپاس از آن ِخدایی است که اندوه را از ما دور میکند.
همانا پروردگار من حق را بر من القا خواهد کرد، که او به اسرار عوالم غیب آگاه است.
اگر از خداوند طلب آمرزش کنى، خداوند تو را میآمرزد.
خدای مهربان! من آمدهام، با دستانی که به امید امداد تو، بر آسمان افراشته شده است.
دل من، مثل یک دانه زندانی در خاک، آرزومند روزی است که در پرتو پرنور تو،ببالد و از سکوت تاریک خاک بگریزد و در اوج یاسها بشکفد.
ای مهربان دیرین! یاریام کن تا ریشههایم را تا مغز استخوان راهروی بیهوای دنیا بتنم تا برسم به آب زلال ایمان، به مهربانى، به خوبى، به سادگى، به تو که همه جای زمین و زمانى.
ای همه زیبایى! از اضطراب شبهای تاریک معصیت، مثل یک ماهی شدهام که در قابی روی دیوار یخ زده باشد و نتواند خوشبختی را به خاطر آورد؛ مثل یک پرنده سنگین که با داشتن دو بال، از حجم آبی آسمان، هیچ نمیداند.
دستم را بگیر تا در هوای عشق تو پرواز کنم و از قفس غبارآلود تن رها شوم و اوج بگیریم تا آسمان آبی بندگی تو، ای مهربانترین مهربانان.